« …..با استفاده از فرصت، نقد به نوشته یی دارم از یک همولایتی بنام که با رساله یی که او از خود باقی گذاشت ، تحقیق در زمینه پژوهش های تاریخی و جستجو در ریشه های فرهنگی مردم شمال ایران را متاسفانه سال ها به تاخیر انداخت …..» به نقل از یک مقاله به قلم اینجانب در کتاب جشن نامه م.پ. جکتاجی به کوشش رحیم چراغی که توسط نشر فرهنگ ایلیا در سال ۹۶ به چاپ رسیده است . اصل مقاله در ادامه آمده است .
این که بگوییم کدام واژه زیبا است شاید چندان ساده نباشد امابدون شک واژه فرهنگ برای همه زیبا است . شخصیت فرهنگی هم نسبتی با این واژه دارد و اینجانب پور احمد جکتاجی (محمد تقی ) را نمونه ای شاخص از یک شخصیت فرهنگی در گیلان و مازندران می شناسم . آشنایی من با آثارشان طی بیست سال اخیر بود از جمله اولین ها که خوب به خاطر دارم رساله یی بود۱ که به امیر پازواری۲ اشاره داشت . جناب جکتاجی در آن با مهارت و هوشمندی ، قرابت و انطباق گویش گیلکی با مازندرانی را پیش می کشد و با دقتی ستودنی آن را اثبات می کند بی آن که در دانش زبان شناسی ادعایی داشته باشد . ایشان از جایگاه یک شخصیت فرهنگی رساله را نوشت و به اعتقاد من بهتر از یک زبان شناس و نیز بهتر از یک مورخ از عهده کار بر آمد .
عنوان ” شخصیت فرهنگی” را تنها مدارج دانشگاهی به ارمغان نمی آورد بلکه زندگی است که چهره ای این چنین از شخص برای جامعه ای که به آن تعلق دارد ، ترسیم می کند . دهه ها تلاش اجتماعی در حوزه فرهنگ و تالیف و تدوین و تصحیح چندین کتاب ، مدیریت و سر دبیری و انتشار ۱۳۴ شماره از نشریه گیله وا ، جایگاه ویژه ای به پوراحمد جکتاجی می دهد . ایشان بطور قطع شخصیت فرهنگی تاثیرگذار در گیلان محسوب می شوند. حق مطلب و شرح تلاش نویسنده یی چون ایشان را دوستداران دیگر که با قلم توانای او بیشتر آشنایی دارند بهتر ادا می کنند و خدمات او را به گیلان و گیلان شناسی آنگونه که بایسته است بازگو می کنند .از جناب جکتاجی تشکر می کنم که با نشر یک کتاب و درج مقالات متعدد به قلم اینجانب در نشریات تحت مسئولیت خود ، نشر گیلکان ، گیلان نامه و نشریه گیله وا ، فرصتی را فراهم آورد تا بلکه گرهی از کار فروبسته مازندران شناسی گشوده شود . امیدوارم من هم گوشه یی از قدر شناسیم را نسبت به ایشان ادا کرده باشم .
توجه آقای جکتاجی به مازندران و مردمان آن که به گیلکی ویا همان گِلَکی حرف می زنند ، برایم تحسین برانگیز است . از نگاه اینجانب ایشان بیشتر و بهتر از بعضی روشنفکران بنام مازندرانی ، به مازندران توجه می کنند . با استفاده از فرصت، نقدی به نوشته یی دارم از یک همولایتی بنام که با رساله یی که او از خود باقی گذاشت ، تحقیق در زمینه پژوهش های تاریخی و جستجو در ریشه های فرهنگی مردم شمال ایران را متاسفانه سال ها به تاخیر انداخت .
بعضی آثار از بعضی روشنفکران نه تنها راهگشا نیست بلکه جمعی کثیر را به بیراهه می بـَرَد . همولایتی من که به او اشاره شد،شادروان دکتر صادق کیا۳ است . شبهه یی که او در مورد تاریخ مازندران به پیش کشید ، بسیاری از پژوهشگران تاریخ مازندران و گیلان و حتی ایران را به بیراهه برد. به تصور ایشان، مازندران در روایت هفت خوان رستم، همین مازندران نیست و آن را در جغرافیایی دیگر باید جست. آنچه که او ابراز داشت با تصورات قبلی همه خوانندگان شاهنامه ، تفاوت داشت .
دکتر صادق کیا در سال ۱۳۸۰ چشم از جهان فرو بست ، اما شبهه یی که او در آن زمان(عصر پهلوی اول ) و در فضای سیاست زده علمی آن دوران ، در مورد جغرافیای مازندران هفتحوان مطرح ساخت ،به پژوهش در ریشه یابی فرهنگ مردم مازندران و مردم شمال ایران خسارت وارد نمود . هنوز هم در مراکز آموزش عالی کشور از زبان معلمان تاریخ و ادبیات ، آنچه که او نوشت به عنوان خبری موثق، تکرار می شود .
دکتر صادق کیا و موافقان او برای اثبات این که مازندران هفت خان نه در شمال ایران بلکه به جغرافیایی دیگر مربوط است ، با استدلالی ضعیف چنین ادعا می کنند :
اول – این که مازندران هفت خوان ، آنسوی مرز توصیف می شود . حال آن که مازندران کنونی همیشه بخشی جدا یی ناپذیر از ایران بود و هست .
دوم – این که در بعضی متون کهن ، مازندران در مغرب و در شام و در مصر و یا در یمن دانسته شد .
سوم – این که ظاهر حکایت هفت خوان صحبت از دیو و دیوان است و به گمان دکتر کیا این برازنده مازندران امروز نیست .
چهارم – هواداران نظریه دکتر کیا اظهار می کنند که مازندران فعلی در عصر فردوسی به بیشه نارون موسوم بود و فردوسی خود نیز از مازندران ایران به همین نام یعنی بیشه نارون و گاهی تمیشه یاد می کند .سر انجام می پرسند یاقوت حموی۴ مورخ صاحب نام عرب چرا نام مازندران را در مجموعه نام های کهن طبرستان معرفی نمی کند و آن را اصطلاحی نوپدید میخواند .
خلاصه همه حرفشان اینست که مازندران هفت خوان بر خلاف تصور تاریخی ما، به جغرافیای شمال ایران تعلق ندارد!
شادروان استاد کیا و حامیان اصلی ایشان در زمینه تاریخ مازندران ، مازندرانی الاصل بوده اند و گمان نا درست شان این بود که وصله یی ناجور را از تاریخ ولایت خود دور می کنند . غافل از این که این ادعای نادرست ، کهن ترین سند تاریخ مازندران را بی اعتبار جلوه می دهد.
در رد شبهه گمراه کننده استاد همولایتی ، پیش از این نیز مطالبی را به قلم آورده ایم ،اینجا نیز به همان نکات باز می گردیم. باشد تاهرچه زودتر مانعی بزرگ از سر راه پژوهش های تاریخی و فرهنگی مازندران و گیلان برداشته شود .
مازندران و ایران
مهمترین دلیل استاد کیا ، اینست که مکان مازندران در روایت هفت خوان برخلاف مازندران امروز،در آنسوی مرز است . در رد ادعای ایشان می گوییم بله مازندران در دوره یی از روزگاران دیرین، به لحاظ جغرافیای سیاسی آن سوی مرز بوده است. همانطور که پس از آغاز عصر ساسانی ، قرن ها گذشت تا مناطق تحت تصرف ساسانیان به حد و حدود عصر اشکانیان برسد . کرانه های جنوبی دریای شمال ایران، به تدریج و طی مدتی طولانی به تصرف ساسانیان درآمد .
بر اساس پژوهش های ما ، مازندران هفت خوان بخشی مهم از مازندران امروز ما است اما آن زمان و در میانه عصر ساسانیان ، جدا از ایران بود و ایالتی خراج گزار به حساب می آمد . همه می دانند بخشی با اهمیت از تبرستان همزمان با سال های پایانی سلطنت قباد ( پدر انوشیروان ) مجدداً به امپراطوری ایران ضمیمه گردید۵ .( برای توضیح بیشتر یادآور می شویم مثلاً عصر قاجار ، بعضی مناطق پیرامونی ایران برخلاف امروز به لحاظ جغرافیای سیاسی بخش هایی از ایران محسوب می شدند اما آن مناطق امروز جایگاهی در آن سوی مرز دارند . اشارات ضد و نقیض به جایگاه مازندران باستان در متون کهن ،در پیوند با فرایندی مشابه است .)
نکته یی دیگر اینست که در عصر سلاطین غزنوی به دلیل اقامت در بخش انتهایی شرق ایران ، بعضی کاتبان عصر، مناطق مصر و شام و یمن و حتی مازندران را طبعاً در موضع مغرب تصور نموده اند . کاتبان در جهت یابی نه چندان دقیق ، در آن روزگاران ، مازندران و یمن را چون کشور مصر در مغرب دانسته ، شاید همین گونه نیز بازتاب داده اند
” این گفته که مازندران در یمن است و یا آن که مصر و مازندران به هم آمیخته اند و حرف هایی از این قبیل که مرحوم صادق کیا و یا مرحوم دکتر حسین کریمان۶ نقل قولشان می کنند وافی به مقصود نیست . به راستی کدام مرد یا زن مصری و یا شامی و یا یمنی نوشته یی و یا نقل قولی را به یادگار گذاشت حاکی از آنکه روزی از روزگاران مصر یا شام و یا یمن با جایی و مکانی به نام مازندران نسبتی داشته اند تا موید مضامین غریب بعضی مکتوبات نامفهوم تاریخی باشد ؟ در مقابل در مازندران امروز و در تاریخِ خطه یی که مازندران نام امروز آن است نشانه ها بسیارند از مردمی که این جا سرزمینشان بود و دیو ( دِوَ )لقب بزرگانشان بوده است۷ .”
در گویش مازندرانی که زبان مادری من است، دیو در اصل و در زبان پدر و پدر بزرگان ما و سالخوردگان ما ” دِوَ ” است ، کسره در این واژه برخلاف کسره در فارسی ، مصوتی بلند است ، این لقب ، احترام آمیز و ممتاز برای مازندرانیان در گذشته بود . اربابان سوادکوه مازندران زمان شاه عباس هنوز ملقب به لقب احترام آمیز دیو بوده اند۸ . پرواضح است که فارسی” دیو” و معنای اهریمنی آن در کیش زردشت ،به نفرت فلات نشینان ایران که عموماً زردشتی بوده اند نسبت به مازندرانیان می افزود و دستگاه سیاسی ساسانیان از این سوء تفاهم در باج خواهی بیشتر و در مواردی برای سرکوب مردم صلح دوست مازندران که آیینی متفاوت داشته اند ، بهره برده است .
کمی پیش از آغاز سلطنت انوشیروان فتل عام مردم به فرماندهی شاهزاده ارشد (کیوس) ، از وقایع غیر قابل انکار در تاریخ مازندران است۴ . به اعتقاد ما این ماجرا در شمایل اسطوره ای پرآوازه (هفتخوان رستم) در شاهنامه آمده ، کاوس این ماجرا همان کیوس(کاوس ) برادر و رقیب انوشیروان است ضمن اینکه رستم این ماجرا نیز سوارکاری شجاع از ارتش آن زمان ساسانی است ، که علاوه بر شهامت و جسارت شاید نامی مشترک با پهلوانی اسطوره یی با نام رستم در تاریخ ایران نیز دارد . درخشش این سوارکار عهد ساسانی در قلع و قمع بزرگان مازندرانی یعنی همان دیوان و شهرت و شجاعت زبانزد او ، سبب می شود تا نامش برای فرزندان ذکور، نزد ایرانیان متعصب که پیرو آیین زردشت بوده اند (نیمه دوم قرن ششم میلادی ) مطلوب و مورد نظر شود . در این دوره از تاریخ و به ویژه در بین النهرین ، به گواهی فرهنگ دهخدا بسیاری مردم رستم را برای نام نوزاد پسر انتخاب نمودند. تولد رستم فرخزاد سردار مشهور ایرانیان در جنگ با اعراب در همین عصر و زمانه است .
اطلاق نام بیشه نارون به منطقه وسیعی از شمال ایران در شاهنامه که دکتر حسین کریمان در آثار خود و در حمایت از دکتر صادق کیا بر آن تاکید می کند به اعتقاد ما و بر خلاف نظر ایشان هرگز نافی موجودیت مازندران باستان به عنوان بخشی ازشمال ایران نیست . بیشه نارون فراگیر تر از مازندران باستان و مازندران باستان فقط قسمتی از بیشه نارون بوده است .
این درست است که یاقوت حموی۴ در نوشته های کهن ، نام مازندران را در ردیف نام های مرتبط با تبرستان نمی بیند . این بدین خاطر است که مازندران ابتدا بخشی از طبرستان و در حقیقت نامی درونی و محلی بوده است . نام مازندران شهرت بسیار خود را مدیون شاهنامه و شاهنامه خوانی است ، موضوعی که پس از عصر و زمانه فردوسی در ذهن و فکر ایرانیان جای بیشتری پیدا می کند . در حقیقت رواج شاهنامه خوانی باعث زنده ماندن نام و شهرت مازندران گردید .آشکار است که مازندران شاهنامه بخشی از مازندران امروز بوده شبهه یی که روشنفکر دهه های پیشین ، استاد صادق کیا پیش می کشد، برای علاقمندان تاریخ، گمراهی آورده است . ادعای استاد ، حدود نیم قرن جویندگان تاریخ مازندران و ایران را به آدرسی غلط هدایت نمود و فرصتی گرانبها را از آنان گرفت گرچه دور از انصاف است همه تقصیر به گردن یک استاد صاحب نام ادبیات باشد به ویژه که او کارهای با ارزشی نیز از خود برایمان به یادگار گذاشت ، کوتاهی در اصل ، از سوی دانشکده های تاریخ ما است که هنوز هم از آموزش شیوه های مدرن پژوهش ، به ویژه پژوهش میدانی و توجه به تاریخ شفاهی دانشجویان ما را بی نصیب باقی گذاشته اند .
در پایان مجدداً سپاسگزاریم را از آقای جکتاجی ابراز می کنم . ایشان طی ده سال اخیر نوشته های متعدد این جانب را در زمینه نگاهی نو به تاریخ باستانی مناطق شمالی ایران (فرشواد گر ) به ویژه مازندران باستان در نشریات تحت مدیریت خود بازتاب می دهند و برای معرفی آن قدم بر می دارند . ساری – اردیبهشت ۱۳۹۴
پانویس:
۱- امیر پازواری شاعری اهل پازوار نزدیک بابل که به مازندرانی و در قالب امیری شعر می سرود .
۲- امیر فقط مازندرانی نیست ” م. پ . جکتاجی ” امیر پازواری از دیدگاه پژوهشگران و منتقدان ۱۳۷۶ – به کوشش جهانگیر نصری اشرفی ، تیساپه اسدی
۳- صادق کیا فرزند احمد کیا مقتدرالدوله، در سال ۱۲۹۹ در تهران به دنیا آمد . او در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت و در ۱۳۲۰ دورهٔ لیسانس را به پایان رساند و وارد خدمت وزارت فرهنگ شد. در سال ۱۳۲۳ پس از دفاع از رسالهٔ دکتری خود با موضوع «تصحیح متن منظوم به نام نصاب طبری» به اخذ درجهٔ دکتری ادبیات نایل آمد. از سال ۱۳۲۴ در سمت دانشیاری در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. در سال ۱۳۳۰ به عنوان استاد کرسی زبان و ادبیات پهلوی در دانشگاه تهران ارتقا یافت . در تأسیس فرهنگستان زبان ایران در دههٔ ۱۳۴۰ نقش فعالی داشت و ریاست این فرهنگستان را به عهده گرفتدکتر صادق کیا در اسفند ۱۳۸۰ در آمریکا درگذشت. دکتر مجدالدین کیوانی در دائره المعارف بزرگ اسلامی بر این باور است که بیشترین حجم کارهای پژوهشی شادروان دکتر کیا در حوزه تتبعات لغوی و گویش شناسی بوده است .
۴- از دکتر صادق کیا،. کتابچه ای در سال ١٣۵٣ با نام «شاهنامه و مازندران» چاپ شد،
۵- یاقوت حموی متولد ۵۷۴ هجری قمری است . وی جغرافی دان و تاریخ نویس مشهور قرن هفتم هجری قمری است
۶- این مطلب در آثار مورخان مازندرانی از جمله ابن اسفندیار و ظهیرالدین مرعشی به وضوح آمده است . در این آثار اگر چه از قتل عام و نسل کشی سخنی نیست ولی خواننده آگاه به آنچه که اتفاق افتاد پی می بَرَد . به ویژه آنجا که صفت مرد با هیبت را مورخان محلی زیبنده کیوس می دانند و اورا چنین توصیف می کنند و چه آنجا که فردوسی کشتار دیوان مازندرانی و زنان و کودکان و پیران عصا به دست را به دست عوامل کاوس شرح می دهد . پژوهش های ما کاوس ماجرای هفتخوان را همان کیوس ، شاهزاده ارشد ساسانی و رقیب سر سخت انوشیروان می شناساند . همانطور که در متن بدان اشاره شذ، سیستم سانسور دستگاه حکومتی انوشیروان بعد از اعدام کیوس چنان سخت است که به انکار حضور تاریخی کیوس ختم می شود ، تا آنجا که قرن ها بعد فردوسی و مردم هم عصر او کیوس را از یاد برده اند . مورخان محلی و تاریخنگاران بیزانسی اما در نوشته های خود پرده سانسور را از زندگی کیوس کنار زده ، ما را به واقعیت زندگی او آگاه می کنند .
۷- دکتر حسین کریمان۱۲۹۲ – ۱۳۷۲ . در سال ۱۳۳۵ دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران به پایان رساند . دکتر کریمان بیش از هشتاد مقاله در موضوعات دینی و ادبی و تاریخی نوشته است . از جمله آن ها ” پژوهشی در شاهنامه ” است .
۸- کشف مازندران باستان (زیر چاپ ) تالیف درویش علی کولاییان، نشر گلچینی ( مقاله دکتر صادق کیا و جغرافیای مازندران هفتخوان )
۹- تاریخ مازندران – شیخعلی گیلانی به تصحیح دکتر منوچهر ستوده – تهران ۱۳۵۲
یک پاسخ
ما مازندرانی ها باید به هویت راستین خودمان یعنی آنچه هستیم، ببالیم نه آن هویتی که اغلب به دلیل فرایند ملت سازی و ارتقای هویت قومی به هویت ملی مدرن توسط دستگاه های تبلیغاتی زمان پهلوی، به ما شناسانده اند