درویش علی کولاییان
ریشه یابی نام سه اثر طبیعی در مازندران موضوع این نوشتار است . دو اثر، یعنی دماوند کوه و سورت بسیار با اهمیت بوده به عنوان دو اثر طبیعی در سطح ملی به ثبت رسیده اند . اثر دیگر یعنی خطیر کوه در ردیف این آثار نیست ولی به دلیل غاری با اهمیت که در آن جا است جلب توجه می کند . ریشه نام دماوند کوه و خطیر کوه ،در نوشته های پیشین به همین قلم ، مورد اشاره قرار گرفت ولی ، با توجه به اهمیت آن ها، مجدداً ، در اینجا نیز به ریشه نام این دو اثر اشاره خواهد شد .
دماوند کوه
قدیم ترین اشاره به نام دماوند را ، با کمی تفاوت در کتیبه هایی مربوط به عصر ساسانیان می دانند . چنین واژه و حتی شبیه به آن در کتاب دینی پارسیان یعنی اوستا دیده نمی شود . مرحوم دهخدا از دباوند و دنباوند نیز یاد می کند و در ترکیب نام آن از “دم ” به معنی گاز و” آوند ” به معنای ظرف می گوید. ولی نگارنده به دماوند کوه نگاهی متفاوت دارد . به اعتقاد او این واژه ای مازندرانی است و مانند بسیاری از واژه های دیگر اصل آن نیز واژه ای سنسکریت بوده است .واژه سنسکریت دِوا بَـنـدو devabandhu یعنی« مربوط به خدایان ». واژه ی دِوَ ، یا ، دِوا deva » » با کسره ممتد به معنای خداوند است . سنسکریت کوتَ kUTa به معنی قله است . ترکیب این دو واژه (با رعایت ترتیب مضاف و مضاف الیه در زبان های مازندرانی و سنسکریت )« دوابندو کوتَ» است که به واژه دباوند کوه شباهتی بسیار نزدیک پیدا می کند و این به معنای قله خدایان است . مشابه همین را در ترکیب واژه های سنسکریت دِوَ deva » »و بنداِکه bandhAki » »می توان دید که واژه دوم به معنای کوه است و در جمع « دِوابنداکِه » با کسره ممتد به معنای کوه خدا است و در لفظ به« دباوند کوه» بسیار نزدیک است . کوه ها و قله های بلند به لحاظ آیینی نزد مهاجرین هندو و برهمنان، بر اساس اعتقاداتشان ، شانی بسیار والا و مقدس داشته اند . چشم انداز و شکوه قله دماوند از ساری و اطراف به خصوص از ساری وصف ناپذیر است .
یادآوری این نکته نیز شاید لازم است که بگوییم در شاهنامه فردوسی و هم در زبان مردم مازندران به ویژه در ادبیات مازندرانی کوه دماوند همیشه ” دماوند کوه” است
توضیح : مصوت a در انتهای واژه های سنسکریت در بسیاری مواردبه هنگام تلفظ رعایت نمیشود . این حرف در تلفظ هم ، به الف و هم به فتحه فارسی نزدیک است در این مورد و موارد دیگر به متن مقاله «مطابقت ها با عروض شعر سنسکریت» در همین سایت مراجعه فرمایید.
.
خطیر کوه
خطیر کوه و غار لاپ کمر
در مقالات پیشین این مطلب را آورده ایم ، که خطیر کوه کوهی در جنوب سواد کوه است . غاری معروف در آن جا است که تصویر آن را مشاهده می کنید. در حقیقت وجه تسمیه کوه ،وجود این غار استثنایی است. در سنسکریت کتیرَ kaTIra به معنای غار است .
توضیح : امروزه این غار در میان مردم به «لاپ کمر» معروف است . در یکی دوقرن اخیر نیز نام اسپهبد خورشید برای این غار مطرح شده است ولی نگارنده این ادعا را در اصل خیالی واهی و انتساب نام این غار به اسپهبد خورشید را بی پایه می داند
سورت
چشمه آب معدنی سورت
چشمه آب معدنی سورت
سورت در۱۲۰ کیلومتری جنوب ساری است. این آبادی در سده های اخیر خالی از سکنه شده است . وجه تسمیه روستا به احتمال بسیار در ارتباط باچشمه های آب معدنی واقع در آن محل است . چشمه های آب معدنی آنجا بعد از کوه دماوند به عنوان دومین اثر طبیعی در سال ۱۳۸۷در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. از تصاویر فوق ، سه تصویر آخر متعلق به سورت است که به قولی ، رنگین کمانی از رنگ ها است ( تصویر سوم سیاه و سفید است ). این مناظر یادآور تابلو های بسیار زیبای نقاشی است .از جمله تابلو های نقاش معروف ایرانی ، ایران درودی که شهرتی جهانی دارد . او اصطلاح ” باران نور ” را برای توصیف بعضی آثار متعلق به خود به کار می گیرد
ریشه یابی نام سورت
شاید تردیدی نباشد که این واژه نیز سنسکریت بوده و مطابق فرهنگ مونیر ویلیامز شکل اصیل آن sUrta سورتَ به معنای نورباران و آذین شده است . متضاد این واژه asUrta ، به معنای پیچیده در تاریکی است. می بینیم که مردمان پیشین چون نقاش معروف ایرانی که (باران نور ) را برای اثر هنری خود انتخاب می کند ، با دقت و سلیقه نام سورت را برای این اثر طبیعی برگزیده اند . بدین ترتیب نام سورت چون دو نام دیگر یعنی دماوند و خطیر کوه و بسیاری اصطلاحات دیگر که بی شمارند ، از زبان مردمی به جا مانده است که به سنسکریت و یا زبانی نزدیک به آن سخن می گفتند . بر اساس پژوهش های نگارنده ، این مردم متمدن در قرون اولیه قبل از میلاد و پس از انقراض هخامنشیان و در سایه استیلای یونانیان ، به منطقه مهاجرت می کنند . اشکانیان نیز به دستور سلوکیان ابتدا سمت مرزبانی را برایشان برعهده داشته اند .
مهاجرین ، مردمانی از شمال هند و از نژاد آریایی بوده و نسبت به اقوام تنک جمعیت بومی در منطقه ، فرهنگ و تمدنی به مراتب پیشرفته تر داشته اند . آن ها توانستند طی مدتی به نسبت کوتاه بر منطقه مسلط شوند . دامداری مناسب ( پرورش گاو جنگلی یا همان گاومازندرانی) و کشاورزی برنج و بسیاری از کانال های آبیاری به ویژه در حوزه تجن، یادگار همان مردمان است . بنا بر شواهد ، آنان نوشتن و خواندن را به مردمان پارتی ( اشکانیان ) آموخته اند . غالب مردم بومی امروز مازندران به واقع از نسل و تیره همان مردمند . پایان
ساری تیر ماه ۹۱
ضمائم :
تابلو نقاشی از ایران درودی آویخته بر دیوار یک نمایشگاه http://moarek.blogfa.com
5 پاسخ
بسیار متاسفم برای اکثر پژوهشگران، که معمولا برای اینکه خاستگاه واژه ای را پیدا کنند، سریع به دنبال دیکشنری و اول از همه در لغت نامه دهخدا سرچ می کنند. این ها مشتی بی سوادند.
منتها تفاوت شما با آنها در این بوده که حد اقل با اینکه می دانستی سورت کلمه ای مازندرانی است نباید در واژه نامه های فارسی آن را جستجو کرد.
سپس به سانسکریت مراجعه کردید و جای تحسین دارد.
اما نکته ی اصلی اینجاست که سورت که همه فکر می کنن اسم چشمه است در زبان محلی آنجا یعنی قبل از اینکه کسی جز محلیان نام آن را شنیده باشد ، اسم چشمه نبوده. نام چشمه ” وا اُ” یعنی آب گاز دار (تقریبا) وا به معنی هوا و ” او ” به معنی آب .
منتها چون قبلا روستایی به نام سورت در آن منطقه واقع بوده و بزرگانی مثل “حبیب الله خان سورتیجی” (در زمان ناصر الدین شاه) اصالتا از آن روستا بودند.این نکته رو هم بگم در زمان ناصری روستا وجود نداشته و نابود شده بوده منتها بخشی از مردمش مهاجرت کردند به سمت دریا
خب داشتم می گفتم روستایی نزدیک “وا اُ” بوده که نامش سورت بوده. و چشمه سورت یعنی چشمه ی روستای سورت.
حال شمای پژوهشگر که با یک تحقیق کوچک می توانستی از محلیان این اطلاعات را بگیری، باید به دنبال معنی سورت که اسم روستاست باشی نه اینکه آن را به چشمه نسبت بدهی.
کاری که شما کردی پیش فرض شما این بوده که سورت اسم چشمه است، منتها این چیزی است که کمتر از ده سال است رواج پیدا کرده.
ولی در اصل سورت اسم روستا بوده و “وا اُ” اسم چشمه.
با تشکر
با سلام ، دوست عزیز بد نبود از خودتان می پرسیدید که خود وجه تسمیه روستای سورت که سورتیحی ها نامشان از آنجاست از کجاست . آن وقت به چشمه مورد نظرتان بیشتر توجه می کردید . در ضمن مازندرانی ها برای نامیدن چشمه های آب معدنی ، حال هر جا که باشد نام عمومی و اصطلاح بهداشتی وا او را به کار برده و می برند . از توجه شما ممنون .
ختیر کوه نام عربی نیست که خطیر کوه نوشته شود.هنوز فراموش نکردیم که فرهیختگان کشورمان تهران،اتریش،توفان،تپش،تراز و چندین واژه دیگر فارسی را طهران،اطریش،طوفان،طپش،طراز می نوشتند و برخی هنوز هم می نویسند چه برسد به امپراتور،باتری،استوخودوس و …که بومی نیستند.اندوهبارتر نام تبرستان است که تنها چند سال است که رسانه های همگانی استان و اندکی از مردم دانسته اند که نباید طبرستان نوشته شود(حتی اگر آشناتر برای دیدگانشان باشد و در نوشته ها دیده باشند.)گویا نخستین واژگان عربی که بجا و به اندازه وام گرفته شده بودند هنوز پس از چندین سده به یاری نویسندگانی که عربی دانی را نشانه دانایی و فرزانگی می پنداشتند و در جایگزین سازی واژگان و ترکیبهای پیچیده و ساختگی عربی بر یکدیگر پیشی می گرفتند نه تنها با ریخت و رخت عربی در زبان فارسی خودنمایی می کنند بلکه جامه خود را بر تن بر واژگان غیر عربی نیز پوشانده اند(طوفان،باطری) و بدتر آنکه نشانه های ویژه دستور زبان خود را بر زبان فارسی زور چپان کردند(واژگان کردها،افغان ها،سفارش ها،پیشنهادها،گاهی،تلفنی به نادرستی و از سر عربی خوئی اکراد،افاغنه،سفارشات،پیشنهادات،گاهاٌ و تلفناٌ گفته و نوشته می شوند. فعل ساده و ترکیب های صرف پذیر فارسی بیشترین آسیب را از همین رهگذر دیده که برای نمونه فعل می جوید به جستجو می کند و سپس به مورد تفحص قرار می دهد،برساخته شده است و یا ترکیب زیبا آفرین که جای خود را به ترکیب دراز صرف ناپذیر خلق کننده زیبایی یا خالق جمال می سپارد و این چنین کارکرد وند ها و دستگاه صرفی زبان را ناتوان و از کار افتاده می سازد. سرانجام آنکه بدانیم که آوانگاره های ط،ظ،ص،ث،ض،ع،ح،ق ویژه زبان عربی بوده و هر یک نماینده تلفظی هستند که البته برای ما دشوار و گاه ناشدنی است چنانکه فارسی زبانان آن ها را به مانند آوانگاره های فارسی ت،س،ه و غ بر زبان می رانند.کوتاه سخن آنکه پاسدار بهینه زبان و شیوه درست نگارش آن باشیم.
با درود و سپاس از کوشش های هویت ساز شما در بازشناسی زبان و تاریخ کهن بومی،خواهشمندم با توجه به اهمیت برنت سوادکوه از دیرباز کوچ انبوه برنتی ها به روستاهای پیرامون به ویژه در جنوب ساری و نیز دلبستگی فراوان نوادگان ایشان به زادبوم نیاکانشان که ریشه های خود را در این سرزمین می جویند:چنانچه امکان پذیر است واژه برنت را ریشه یابی نمائید و تاریخچه ای از آن برای آگاهی دوستدارانش درج فرمائید.
با درود و تشکر از شما ، نام برنت و بسیاری نام های دیگر در مازندران می تواند یادگار مردمی سنسکریت زبان باشد که قبل از میلاد مسیح به مازندران مهاجرت نموده ،در این منطقه از ایران سکونت اختیار می کنند . همانطور که در نوشته ها آورده ام ، شواهد حاکی از آن است که ،در آغاز آن ها در شکل جمعیتی مختصر بوده ولی به تدریج و طی چندین قرن به جمعیتی هنگفت می رسند . نقطه فرود این مردم ابتدا حوزه تجن و مناطق متعلق به سواد کوه بوده است نام های بسیاری از اماکن باستانی در این مناطق به همان شکل اصیل خود هنوزدست نحورده باقی مانده انست . اگرچه بعضی به اصطلاح لغت شناسان، ناحیه ای مثل مرگا mRga که در سنسکریت به معنای شکارگاه و یا قرق شکار بوده است را به شکل مرگاب در آورده و برای آن معنی فارسی اختراع می کنند . ولی با همه مهارتشان !! برای برنت هنوز چیزی اختراع نکرده اند . در حالی که آن ها که برای هرنام مازندرانی ریشه ای فارسی (قدیم وجدید ) یا عربی یا ترکی پیدا می کنند برای این واژه بخصوص چیزی نگفته اند . من هم اجازه می خواهم بدون شواهد کافی به ریشه این واژه اشاره ای نداشته باشم ولی این مطلب گفتنی است ، واژه سنسکریت barhanetra که می توان آن را با کمی اختصار ( بَرَ نِت ) تلفظ نمود ( با کسره ممتد ) . واژه ای است که اشاره به دم طاوس دارد – به نقش هایی اشاره دارد که آن نقش ها، چشم دُم طاوس تعبیر می شوند .