مقدمه : همانطور که پیش از این گفته شد هدف ، تنظیم لغت نامه و یا فقط ریشه یابی واژه های کهن نیست بلکه هدف از تلاش های پژوهشی ما ،به چالش کشیدن بسیاری از انگاره های تاریخی است که به مازندران نسبت داده اند . انگاره هایی نادرست که نه تنها تاریخ مازندران ، بلکه جنبه هایی از تاریخ ایران را نیز به ابهام کشانده است . برای نمونه ، اظهار می کنند که ایرانیان خواندن و نوشتن را از دیوان و شیاطین فراگرفته اند ، صرف نظر از هرگونه تعبیر که بار مطلب می کنند ،این خود برآمده از همان انگاره های نادرست است.
نامگذاری های اولیه چه در مورد دشت ها و کوه ها و رود ها و اماکن مختلف مازندران ،حتی گیاهان و درختان و جانوران، از سوی مردمانی مهاجرصورت گرفت . مردمانی کشاورز و دامدار و بازرگان که در قرون اولیه پیش از میلاد از شمال هند به مناطق شمالی ایران آمدند . آن ها مردمی آگاه به دانش آبیاری و کشت برنج و دامداری مناسب با منطقه بوده اند و گویا بازرگانان توانمندی در جمع خود داشته اند که تجارت آن ها از طریق جاده به اصطلاح ابریشم ، چین تا سواحل دریای مدیترانه را در بر می گرفت . آن ها به زبان سنسکریت و یا زبانی نزدیک به آن سخن می گفتند . برخلاف ساکنین تنک جمعیت بومی ،آن ها کتابت و نوشتن را خوب می دانستند و بنا بر شواهد ، به مردمان پارتی که مرزبانی را بر عهده داشتند ، نوشتن آموختند . بهداشت و فرهنگ غذایی غنی این مردم ، رشد بسیار سریع جمعیت آن ها را با خود به ارمغان آورد . آن ها با گذشت قرن ها ، به اقوام پرجمعیت شمال و شمال غربی ایران بدل شدند و ریشه های زبانی مشترک این مردم است که باعث شکل گیری اصطلاح ” زبان های ایرانی شمال غربی ایران “، اصطلاحی که زبان شناسان ایرانی فراوان به کار می برند، شده است . ما در این زمینه و در باره نشانه های تاریخی باقیمانده از زندگی این مردم ، مکرر نوشته ایم ، در این جا بار دیگر واژگانی را مطرح می کنیم که از زبان همان مردم مهاجر است و هنوزهم مردم مازندران بعد از گذشت دوهزار سال بسیارشان را بر زبان می آورند . آن چه که در پی خواهد آمد واژه هایی تازه است که به جمع پانصد واژه که پیش از این در کتاب و یا مقالات آورده ایم افزوده می شود .
ازنی این واژه نام روستایی است درچهار دانگه ساری . به نظر می رسد به واژه ی سنسکریت sneya مربوط است که به معنای حمام کردن و آب تنی است . نام دیگر برای همین روستا« اوُلی کا » است که« اوُلِی » در مازندرانی به معنای آب تنی است و لفظ« کا » در بسیاری موارد در مازندرانی به معنای بازی است . علاوه بر این ها ، چشمه ای مهم و پر آب که روستای ازنی در کنار آن بنا شده، ارتباط واژه ها را به یکدیگر برایمان روشن می کند .
بند افروز در زبان عامه مردم بِِند فِروج است . نام یک آبادی کوچک در مشرق ساری ، در جنوب کوه اسپرز و درست درهمسایگی و جنوب روستای «اسپرز» واقع است . مطلب حائز اهمیت تلفظ نام این روستا است که می تواند شکل اصیل تلفظ «اسپرز » را، در گذشته های دور،به ما نشان دهد .در پژوهش های نگارنده ، واژه «اسپرز» همان است که شاهنامه آن را« اسپروز» نقل می کند . این گفته در این جا نیز تایید می شود ،چرا که مصوت پایانی در« بند افروز» یا « بندفروج» ، همان مصوت پایانی در واژه «اسپروز» است . . می شود مطرح نمود که احتمالاً نام قدیم این آبادی شکلی از میان این ها باشد : « بند اسپروز» ،«بند اسپروج» ، « بند اسفروج » یا« بند اسفروز»
توضیح : شق اول واژه« بند افروز» شاید سنسکرت bandha به معنای بخش سامانی است .
پِِِل غُور این واژه به معنای غُل خوردن است . به ویژه در مورد طبخ مواد غذایی مثل آش که محتوای آن در اثر حرارت زیاد از قسمت تحتانی با فشار ، به بالا و به سطح رانده می شوند . سنسکریت(پِل) pil به معنای اعمال فشار و اجبار ، gur( گور یا غور ) به معنای بلند کردن و به سمت بالا راندن است . هردو واژه در زبان مازندرانی جداگانه نیز به کار گرفته می شوند . در جمله «هوا پِل دِتِه » یعنی هوا فشار می آورد ( به وقت گرما و شرجی فوق العاده )و «کِتری او کول خورنه » به معنی آب کتری غُل می خورد ، این واژه ها به کاررفته اند . ظاهراً فارسی «غُل »( غُلغُل ؟ ) و مازندرانی «کول »و همچنین« غور» لفظ های متفاوت فقط از یک واژه اند .
تَلِی به معنای خار ، تیغ و امثال آن است که ممکن است در جایی از بدن فرورود و باعث اذیت و آزار شود . از معانی سنسکریت zalya خار ، تیغ ، نیش ، و الیاف و کُرک گزنده است . در تلفظ برای حرفz نوک زبان به سقف دهان مماس می شود .
خطیر (کوه ) کوهی است در جنوب سواد کوه* که غاری معروف در آن جا است . در حقیقت وجه تسمیه کوه ، نام کهن همین غار استثنایی است. در سنسکریت kaTIra کتیرَ به معنای غار است .
توضیح : امروزه این غار در میان مردم به «لاپ کمر» معروف است . در یکی دوقرن اخیر نیز نام اسپهبد خورشید برای این غار مطرح شده است .نگارنده این مطلب را خیالی و انتساب نام این غار به اسپهبد خورشیدرا بی پایه می داند.
نام سواد کوه می تواند برساخته از ترکیب واژه های سنسکریت«ساوات »و «گِر » یعنی« ساوات گر »به معنای کوهستان باشد واژه ساوات یا سوات به معنای شامل بودن است و واژه دوم «گِر» به معنای کوه – *( savat +gir) . .
دَنگ این واژه در ارتباط با شالیکوبی های سنتی است . کوبه هایی چوبی که با کمک انرژی آب ( آب دنگ ) و یا، به کمک پا (پادنگ )برای کوبیدن شالی و خارج نمودن برنج از پوسته شالی( شلتوک ) به کار می روند . برای این کارقطعه ای فلزی در انتهای کوبه و برای کوبش تعبیه می شود . این قطعه ، یا ، ابزار نظیر آن در سنسکریت موسوم به تنگTaGga َاست که امروزه مجموعه کوبه را در مازندران و گیلان « دنگ »می نامند . حرف« T» نرم تلفظ می شود( زبان به کام مماس می شود ) همچنین در فونتیک به کار گرفته ( هاروارد – کیوتو )که برای سنسکریت مورد استفاده است حرف G« ن » دماغی است
غُُـرنِه به معنای غُرش است . آن طور که پیدا است این واژه به سنسکریتghora به معنای ترساندن و وحشت افکندن نزدیک تراست . پایانی فعل مضارع یعنی «نه » در مازندرانی برای سوم شخص مفرد به کار گرفته می شود . بنابراین واژه غُرنه در اصل به این معنا است : وحشت می افکند . پلنگ غرنه( کنده) یعنی : پلنگ وحشت می افکند .
غورتی کلا (قورتی کلا ) نام روستایی است در مشرق ساری ، حوالی سمسکنده و در شمال کوه اسپرز واقع است. بر اساس نشانه های واژگانی ، بسیار محتمل است که این واژه در اصل« گُُرد کلا » به معنای زمین ورزش و یا میدان ورزش و یا میدان ورزش های رزمی بوده است . در سنسکریت gurd و khurd به معنای ورزش و نمایشات ورزشی است . واژه کلا khala همانطور که می دانیم و در نوشته های پیشین بدان پرداخته ایم در سنسکریت به معنای عرصه و زمین است .همواری زمین ، ابعاد و وسعت ملک غورتی کلا( چند صد هکتار ) و موقعیت آن نسبت به حوزه تجن، این مطلب را تایید می کند .
درون حوزه تجن (جنوب کوه اسپرز ) نا هموار بوده و هست، ایجاد میدان برای اسب دوانی و تیر اندازی ، با چنین وسعت و کیفیت که به کشاورزی ( شالی زار ) لطمه وارد نکند ،ناممکن بوده است .
کارنام در لفظ مردم عادی کارنوم، نام روستایی در چهار دانگه ساری است . به نظر می رسد نام آبادی همانا نام شخص است . سنسکریت کارنامونه karnamuni ، نام شخص و به لحاظ دستوری ، مذکر است .
کَلنِه دارد می ریزد ، مثلاً آب از درون ظرف . اگر شناسه یا جزء پایانی « نه » متعلق به سوم شخص مفرد فعل مضارع اخباری،در مازندرانی را از آن کسرکنیم ، «کل » باقی خواهد ماند . در سنسکریت کِر « kir » به معنای بیرون ریخته شدن (از ظرف) است . جایگزینی حرف های « ل » و « ر » به جای یکدیگر ،در زبان مازندرانی مکرر است .
کُول ر.ک. پل غور
گِنه با نون مشدد به معنای می گیرد . در سنسکریتghiNN یا ghRNN به معنای گرفتن و چسبیدن است . به پایانی فعل مضارع در گویش مازندرانی « نِه » که برای سوم شخص مفرد است توجه شود .ر.ک. وَنه
لِخِ یا ،لِخه ، به معنای هرز و گاهی به معنای نا کارا و همچنین زن هرزه است . سنسکریت likh یا likhita به معنای خراش دیده و صدمه دیده و صدای سایش برون از قاعده است (غژ غژ )
مَلیک نام دو آبادی ( ملیک بالا ) و ( ملیک پایین ) از دهستان اسپه ورد ساری است . زمین هایشان به توسط نهر یا کانال باستانی اسپه ورد آبیاری می شوند . سنسکریت malyaka به معنای باغ میوه است . تلفظ این واژه سنسکریت به نام های آن دو آبادی بسیار نزدیک و منطبق است .
نِنا به مفهوم مادر و نام بردن از او به توسط فرزند است . در میان مردم حوزه تجن و بخش های مهمی از سواد کوه این واژه کاربردی وسیع داشته و دارد . البته« ننه » که با« ننا» در لفظ تفاوت دارد به مفهوم مادر ، مادر بزرگ و گاهی خدمتکار زن که سن و سالی دارد امروزه در فارسی و هم در مازندرانی کاربرد دارد . در سنسکریت لفظی مشابه واژه« نِنا » به مفهوم مادر و برای نامیدن او، فقط « نَنا» nanA است .در مازندرانی و در حوزه تجن به مادربزرگ «گد ننا » یا «گت نا » می گویند .
وَنه با نون مشدد ، می بَرَد .( روخانه او آدم ره ونه ! ) یعنی : آب رودخانه آدم را (با خود) می برد . واژه سنسکریت vahana به معنای حمل کردن و انتقال دادن است .ضمن یاد آوری پایانی فعل مضارع اخباری، در مازندرانی برای سوم شخص ( نِه ) ، باید گفت ارتباط دادن مستقیم ریشه واژه «وَنه » ، به توسط بعضی از اساتید ، به واژه فارسی« بردن» شاید ناصحیح است . سه واژه سنسکریت ghiNN وghRNNو vahana را که اولی و دومی به معنای گرفتن و سومی به معنای حمل کردن است نمی شود نادیده گرفت . ر.ک. گنه ر.ک . کلنه
توضیح : نقل واژه ها از گویش مردم در حوزه تجن است .
هزار جریب ناحیه کوهستانی وسیع ، شامل دودانگه و چهار دانگه ، شرقی شهرستان ساری و در جنوب بهشهر است . ظاهراً «هزار جریب » را بر ساخته از دو واژه فارسی «هزار »و «جریب» دانسته اند، تاویلی که مانند بسیاری موارد مشابه دیگر اشتباه است . این نام های کهن باز مانده از زبان مردمانی است که اولین آباد گران و کشاورزان منطقه بوده اند و دوهزار سال پیش تر از زمان ما در منطقه سکونت اختیار کرده اند . در زبان این مردم ، این اصطلاح شاید می توانست « ایزا جیرِ ِ ( ایزا جیری )» به معنای ناحیه تند آب (ها ) باشد . سنسکریتIza به معنای« دارنده» است وjIri به معنای آب های جاری سریع السیر است .( یا آن که می توان اصل آن را ترکیب دو واژه AzAra و giri تصور نمود . در آنصورت ” مامن ها در کوهستان ” و یا “مامن های کوهستانی ” معنای آن خواهد بود .) نام هزار جریب در سایر مناطق ایران فقط نام چند روستا است ( سه مورد ) ، روستا هایی مختلف که نام هر کدامشان هزار جریب است . اما هزار جریب ساری خود شامل چند دهستان که هر دهستان خود شامل ده ها آبادی است
منابع :
Monier Williams Sanskrit-English Dictionary (2008 revision)
ساری – خرداد ۹۱
15 پاسخ
زبان هورامی تمام ویژگی های یک زبان باستانی را داردمانند رعایت جنسیت در صرف افعال و ضمایر و صفات و وجود اصوات و صامت هایی که در زبانهای فارسی و کردی موجود نیست. بنابراین زبانی که قدمتش از فارسی دری هم بیشتر است چگونه می تواند زیر مجموعه زبان کردی باشد که خود به مراتب حادث تر است. قلت جمعیت نمی تواند بهانه ای برای این امر باشد . امروزه زبان اوستایی متکلم ندارد و نیز زبان پهلوی و با این حال این دو زبان اصالت خود را حفظ نموده اند زیرا قواعد و واژه های مخصوص بخود را دارند و این در باره زبان هورامی نیز صادق است.در گذشته نه چندان دور مردم اورامانات خود را گوران میدانستند و نام کرد به اقوام جاف و اردلان و سورانی اطلاق میشد و تنها در چند دهه اخیر در اثر رشد ناسیونالیزم کردی و توسعه ابزارهای پخش و ترویج زبان و فرهنگ سورانی مانند کتب و جراید و کانال های ماهواره ای و سایتهای انترنتی بود که بتدریج این حس مستقل بودن هورامی ها یا گوران زایل شد. اما تجارب کردستان عراق نشان داد که ناسیونالیزم کردی بیش از هرچیزی زبان هورامی را تهدید میکند . در گذشته نه چندان دور در استان سلیمانیه عراق تعداد متکلمین بزبان هورامی بسیار بیشتر از امروز بود اما در یک قرن اخیر زبان هورامی در عراق به چند روستای دور افتاده منحصر شده است. و هرگاه بحث زبان مادری پیش می آید ناسیونالیستهای کرد و گروههای قومگرای آن که مورد حمایت امپریالیزم و صهیونیزم اند سعی دارند وانمود کنند که مثلا زبان سورانی زبان مادری همه مردمان ساکن در غرب ایران یا شمال بین النهرین است و همانند ناسیونالیستهای عرب و ترک و فارس سعی در اسیمیله کردن قومیتهای کوچکتر دارند این آسیمیلاسیون در شمال بین النهرین اقوام آسوری و کلدانی و شبک و یزیدی و هورامی را مشمول خود قرار داده است.
میشه؟ معنی کلمه کاله رو بگید
در زبان مازندرانی « کاله » قطعه زمین بین دو مزرعه و یا دو زمین زراعی که کشت نمی شود و رها است . درسنسکریت khila قطعه زمین بین دو مزرعه و یا دو زمین زراعی که کشت نمی شود و رها است . به نقل از کتاب \”مازندرانی و سنسکریت کلاسیک\” جدول صفحه بیست -مقدمه کتاب . ( توضیح : تلفظ واژه سنسکریتkhila که با فونتیک هاروارد – کیوتو است و از فرهنگ مونیر ویلیامز نقل شده به لفظ «کِهلَه» و یا «کِیلَه» نزدیک است .)
با تشکر فراوان از وقتی که گذاشتید جهت دریافت اطلاعات بیشتر در این رابطه چه منبعی را پیشنهاد می کنید روزخوش و سربلند بمانید
با درود ، مطالعه موقعیت محل و تحقیق میدانی و استفاده از فرهنگ زبان های باستانی را به شما پیسنهاد می کنم . از یاد نبرید که پی بردن به ریشه اینگونه اسامی تاریخی همیشه آسان نیست بلکه گاهی بسیار دشوار می شود، مگر آن که به غلط مثل بعضی ها ، ما هم به ریشه یابی عامیانه متوسل شویم . در زبان باستانی مردم مازندران که به اعتقاد ما با زبان سنسکریت قرابتی نزدیک دارد ، واژه« چاچکا chacchika» به شیر چربی گرفته ( مثل ماست منهای کره ،دوغ یا همان دو) اطلاق می شده است . باید دید در گذشته آیا منطقه ،پایگاه متعدد گالشها و در عین حال نردیک به محل عمده زندگی مردمی کشاورز و غیر دامدار بوده است تا سبب شود مردم غیر دامدار برای تهیه « چاچکا »یعنی یک ماده غذایی مجانی که بسیاری اوقات دور ریز گالش ها است به منطقه مراجعه و در نتیجه همان ها نام «چاچکا کام » را به محل بخشیده اند ؟ آیا کوتاه شده آن نام است که « چاچکام » شده ؟ یا نه، گمانه هایی دیگر باید دنبال شود .
سلام مطالب جالبی دارید البته من از این قسمت بیشتر خوشم آمد یک سوال داشتم امیدوارم وقت و مجال جوابگویی به آن را داشته باشید سابقه روستای چاچکام واقع در چهاردانگه ساری و چرا به این اسم نامگذاری شد با تشکر فراوان .
با درود ، پسوند« کام» در واژه های «سرد کام» و «خشک کام »و« تاکام» و« سیو کام» پیش از این در کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک مورد بحث ما بوده است و گفتیم در مازندرانی و سنسکریت بیانگر بسیاری و وفور و تکرار زیاد همان چیزی است که « کام » پسوند آن شده است . برای من هنوز روشن نیست که« چاچ» و یا «چاج» در ترکیب« چاچکام» به کدام معنا است . شاید درک ویژگی این محل در وضعیت کنونی یا در گذشته آن( مثلاً به لحاظ وزش باد و یا پوشش گیاهی و یا وضعیت زمین) به حل مساله کمک نماید .
جناب آقای مهندس کولایی با سپاس از تلاشهایتان در روستای ما یعنی پرور که لهجه نزدیک به مردم مازندران دارد در حال حاضر نیز برخی از این واژه های سنسکریت که یاداوری فرمودید تلفظ مشود مثلا ger به سینه کوه وخودکوه گفته میشود ویا به سوراخ lika گفته می شود ویا به مادر ننا خطاب میشود همچنین در مورد اسم غار در خطیر کوه باید عرض کنم در زبان ما لاب بخاردن به معنی شکاف برداشتن است همچنین اسم یکسری مکانها که خیلی به اسامی سفر رستم به مازندران نزدیک است مثل :
فولاد محله —– اولاد محله و گوشوارد——گوشپاره و..
استاد خیلی سپاسگذارم؛ از اینکه داستانهایی رو که به اسم تاریخ به خورد ما داده اند در حال نابودی میبینیم، و با تاریخ واقعی خود آرام آرام آشنا میشویم؛ من گیلک هستم اهل رشت؛ امیدوارم زبانهای گیلکی و تبری و بقیه زبانهای در خطر کاسپینی حفظ شوند امیدوارم بزرگان و مردم گیلان و مازندران هرچه زودتر متوجه حساسیت این موضوع شوند؛ زبان فارسی روز به روز دایره را برزبانهای ما تنگ میکنه بسیاری از مناطق جنوبی البرز زبان خود را به فارسی باخته اند و در غرب البرز به ترکی و در شرق البرز باز به فارسی ، ما حتی در داخل سرزمین خود در شمال کوههای البرز هم شاها و ناظر نابودی زبانهای خود هستیم؛ ببخشید زبان نه زبانها ؛ متاسفانه ما فقط اختلاف میبینیم بین گیلکی زبانان و گیلکی تبری زبانان؛ نمیدونم استاد شما از نظر علمی میبینید ما از نظر سیاسی جغرافیایی ممنون
با درود ، مشکلی که شما مطرح نموده اید با اهمیت و تا حد زیادی البته امری عادی تلقی می شود . همانطور که محفوظ باقی ماندن زبان های محلی و منطقه ای تا نیم قرن پیش ، بر اساس اراده ای صرفاً سیاسی اتفاق نیفتاد ، امروز هم محو شدن زبان های محلی بر اساس عملکرد یک اراده ای سیاسی روی نمی دهد . ضمناً بسیاری از تاریخنگاران ما شخصیت هایی از میان خود ما بوده اند . آن چه را که شما و من باید مقصر بدانیم ، در درجه اول جهالت است نه تنها در سطح محل و منطقه ،بلکه فراتر از آن . از توجه شما به مطلب سپاسگزارم .
با عرض سلام مجدد و تشکر از پاسخ شما در گویش ما \\\”دکلسن\\\” (به درون چیزی ریختن مثلا آدم دکلس مشت آبو= آدم(ها) ریختند (= آمدند) پر شد)، با کاف ساکن همراه است ولی در گویش غرب و شرق گیلان این فعل به صورت \\\”دکالستن\\\” استفاده می شود.به آبی که از ماست خارج میشود \\\”کیال آو\\\” و \\\”کاله آو\\\” استاد گرامی مطالب جدید و متفاوتی که در سایت شما دیدم برایم جای تامل داشت بنده در استان کردستان درس خوانده ام در منطقه ای به نام اورامانات مردمی زندگی میکنند که زبانشان صرف و نحو جدایی ار ربان کردی دارد آنها به ساکنین مناطق همسایه کرد و به خود هورامی میگویند ولی کردها اصرار دارند که زبان هورامی زیر شاخه کردی است و هورامها هم کرد هستند. از بعضی از کردها شنیدم که آنها هندی و مهاجر هستند ..شنیدم یکی از هورامی ها در مقاله ای سعی در اثبات مهاجرت هورامی ها از شمال ایران را داشته است متاسفانه هر چه دنبال مقاله گشتم پیدایش نکردم.اشتراک واژه \\\”اش\\\” به معنای خرس در زبان مردم مازندران و هورامی (هَش) هم برایم جالب بود چون در دیگر زبانهای ایران این واژه را ندیده ام.آیا \\\”اش\\\” واژه ای سنسکریت است؟ آیا از نظر نژادی نیز تحقیقاتی در مورد مردم هند و شمال ایران انجام شده است؟
با درود همانطور که در کتاب « مازندرانی و سنسکریت کلاسیک » آمده ، سنسکریت accha به معنای خرس است . ضمناً در ارتباط با نژاد مردم شمال ایران مقاله «شباهت نژادی(ژنتیک) مردم جنوب قفقاز با مردم گیلان و مازندران ! » در همین سایت در دسترس شما است
با سلام استاد گرامی
در مورد فعل کَلسن بعید است که از kir مشتق شده باشد چون حرف i به کسره بدل می شود.
در گیلکی کوهستانهای شرق گیلان غرنه به صدایی که سگ قبل از پارس کردن ایجاد میکند می گویند و فعل ترکیبی \”غرنه کشه\” را استفاده میکنند که برای اصوات بکار می رود (مثلا شول کشه =صدای دنباله داری که برای صدا کردن در کوه استفاده می کنند) به نظر میرسد از فعل گورسن = صدا درآوردن ، داد زدن مشتق شده باشد. دو شاهد دیگر به صدای خروس تلاگوره می گویند به صدای گاوی که گوساله را صدا می زند گاوگورؤنه می گویند
در مورد توضیح مربوط به غار، در کوهستانهای شرق گیلان \”لاپی\” به معنای توخالی است. مثلا به تنه تو خالی درخت \”دار لاپی\” گفته می شود. با توجه به سوراخ بودن غار به نظر می رسد لاپ کمر و لاپی به هم مربوط باشند.
فرهنگ عزیز با درود ۱- مکسور بودن و مفتوح نبودن را اگر دنبال کنید شاید کمی کار برایتان مشکل شود .مثلاً برخلاف واژه « کَـلنِه » ، در واژه « دَکِـلِـستن» که آن هم به معنای ریختن به بیرون است حرف « ک » مکسور تلفظ می شود .در این واژه پیشوند« دَ » بر سر فعل آمده است ( اگر چه این پیشوند شاید فعل معین است) .دقت داشته باشید که در سنسکریت محیط آوایی (phonetic surrounding ) در شکل تلفظ یک واژه ، در درون جمله تاثیر گذار است و نقش با اهمیتی را دارد و زبان مازندرانی این جنبه را شاید به ارث برده است .۲- صدای سگ قبل از پارس کردن همان غرش است که در منطقه ما غُرنه می گوییم .( ورگ کالک کشنه پلنگ غرنه کنده وچه جغ کشنه زنا شونگ کشنه ) این ها اصطلا حاتی است که ماهم به کار می بریم .به هر حال این که گورسن را ریشه غرنه بدانیم یا ghora را، باید دید کدام محتمل تر است . نگاه مجرد داشتن به این موارد معمولاً کمکی به ما نمی کند . باید جمیع جهات را در نظر گرفت . ۳- در مورد لاپ به مطلب درستی اشاره کردید و ما همین را و به همین معنی به کار می بریم . به نظر می رسد که همان واژه سنسکریت lup به معنای حذف و ناپدیداری و جراحت و …..است .در زبان مازندرانی لاپ دَکتن ( خالی شدن تنه درخت ) . و «دارلاپ» تنه خالی شده یک درخت ( بر اثر پوسیدن ) است .
سلام من دانشجوی سال دوم رشته ی تاریخ دانشگاه تهران هستم
اتفاقی گذارم به سایت شما افتاد واقعا استفاده کردم ممنون از مطالب خوبتون