درویش علی کولاییان
جنگل ها گهواره نوع بشر قلمداد می شوند اما، آغاز تمدن انسان، در مناطق جنگلی اتفاق نیفتاد و تمدن ها در مناطقی خارج از جنگل سر بر آوردند . تمدن در قدم اول به کشاورزی وابسته بود ونیازمند زمینی بود که شخم شود و درخت سایه بر آن نیفکند . مزاحمت درختان و ریشه دواندن شان در خاک ، مانع کشت و کار می شد . بدون ابزار آهنی هم،آباد کردن جنگل یعنی قطع درخت و کندن ریشه ها، غیر ممکن و لذا ابزار ساخته از آهن، لازمه کار بوده است. با فراهم آمدن آهن و وفور ایزار ساخته از آن، انسان توانست از عهده آباد کردن جنگل و مبارزه ای پیروزمندانه با درخت برآید . این فرصت تاریخی از چه زمان در دسترس بشر قرار گرفت؟
مشهور است که در عهد باستان قوم جنگجوی آشور که زمانی بین النهرین و مناطق غربی فلات ایران، محل تاخت و تاز آنان بود، در به کار گیری آهن و تولید فراوانِ سلاح از آن ، از همه اقوام منطقه پیشی گرفتند۱ . این ماجرا بر می گردد به نهصد سال پیش از میلاد مسیح ، یعنی کمتر از سه هزار سال پیش. برای دیگر اقوام ، مهارت در تولید سلاح و ابزار آلات آهنی بعدها میسر شد . به گواهی تاریخ ، بعد ها هخامنشیان و کمی جلوتر از آنان ، قوم ماد هم، فقط با سلاح آهنی توانستند به سلطه بی رحمانه آشوریان پایان دهند .
بدون تردید پیش از زمان رونق ابزار های آهنی ،عرصه جنگل ها قابل سکونت و پدید آوری تمدن نبوده در حالی که شاهدیم ، بیرون از مناطق جنگلی ، مناطقی از جهان، تاریخ طولانی از تمدن را تا آن زمان پشت سر خود داشته اند .
بنا بر این جنگل قبل از رواج آهن ، محل سکونت مردمی متمدن و شهر نشین نبوده است . حتی سال ها پس از به کارگیری آهن،تمدن در مناطق جنگلی دشوار بوده است . امپراطوری روم جنگل را مانع گسترش خود در اروپا می دانست۲ و همانطور که تاریخ نشان می دهد حوزه های متراکم جنگلی مانند آلمان و اطریش ،به دلیل جنگل بیشتر، به نسبت مناطقی چون فرانسه و انگلیس ، دیر تر به توسعه و تمدن دست یافته اند .
نتیجه ای که می توان از بیاناین مطالب گرفت رو شن شدن دلیل سابقه بیشتر تمدن در شرق نسبت به غرب (اروپا)است . البته کشور ها در حوزه مدیترانه سرگذشت متفاوتی داشته اند .
امروز چون گذشته ، مازندران و گیلان، بخش های مهمی از جنگل چند میلیون هکتاری کرانه های دریای مازندران را شامل می شوند . بخش انبوه جنگل های شمال ایران از حوالی گرگان آغاز و به سمت غرب و تا فرا تر از بخش هایی از جمهوری آذربایجان ادامه پیدا می کند.
تاریح گویای آن است که مناطق جنگلی شمال ایران به خصوص مازندران زود تر از مناطق حنگلی اروپا به تمدن رسیده است۳ . از سویی دیگر باید اذعان نمود که سابقه تمدن در مازندران و مناطق پوشیده از جنگلِ آن، به عصر حکومت مادها و هخامنشیان نیز نمی رسد .
به اعتقاد ما پس از استقرار حکومت سلوکی و آغاز کشت و کار برنج و پرورش گاو جنگلی۴، ایجاد شهر و روستا در مناطق جنگلی مازندران آغاز شد. اصولاً نامی چون مازندران و گیلان و یا مشابه آن ( متلاً بر خلاف گرگان باستانی ) پیش از سلوکیان و در اسناد متعلق به دوران هخامنشیان،هیچ کجا به ثبت نرسیده است .باید گفت وجود بعضی مقاومت های محلی از سوی مردم در مقابل اسکندر ،لزوماً به معنای مقاومت از سوی مردمی نبوده است که اقامتی دائم درون اقلیم جنگل داشته اند۵.
همانطور که بیان شد ،در جنگل مبارزه با درخت و قطع ریشه ها ،کاری سنگین و مداوم بود و وقت و انرژی زیادی از مردم هزینه آن می شد . این دشواری در نواحی خارج از جنگل ، معمولاً اتفاق نمی افتاد . نکته ای که شاید در تصور بعضی نگنجد، این است که محل و مکان شهر هایی چون ساری و آمل و مزارع اطراف بر خلاف امروز، همه پوشیده از جنگل بود . با قطع درخت و ریشه کنی و حفر کانال های آبیاری، زمین آماده کشت و کار می شد .برای مقابله با رویش درخت و درختچه ، به تقلایی دائم نیاز بود . رویش گیاه و درخت در اقلیم جنگل ، همیشه هست و همیشه ادامه دارد.
علاوه بر نبود ابزار آهنی ، ویژگی دیگری نیزآغاز تمدن را در مناطق جنگلی مازندران و گیلان به تاخیر می انداخت و آن فراوانی آفات و وفور علف های هرز بود که کشت غلاتی چون گندم را همیشه دشوار می ساخت . شالی به جای گندم انتخابی بود که این مشکل را آسان می کرد . ارزش تجاری برنج بالاتر از گندم ،به ویژه در عصر تسلط یونانیان و دوران اشکانیان بود . عصری که آن را آغاز تمدن برنج در مازندران می دانیم.
برنج غله ای است که برخلاف جو و گندم ، کاشت ، داشت و هم برداشت آن در شمال ایران، فقط در فصول گرم امکان پذیر است و این سبب می شود که زارع حضور دائمی در محل زراعت داشته باشد. برنجکار نمی توانست چون عشایر و ایلات ،مبادرت به رفتن به ییلاق کند و در نتیجه او مجبور به انتخاب محلی ثابت برای سکونت در حوالی کشتگاه متعلق به خود بوده است ۶.
برنج از غلات دیگری چون گندم به آفات و به هوای شرجی مقاوم تر ، و مبارزه با علف های هرز آن آسانتر است . در عین حال کشت برنج بدون گاو جنگلی و بدون ویژگیهای منحصر به فرد این حیوان ، اصولاً امکان پذیر نبود . برنج و پرورش گاو مازندرانی توانست تبدیل به محور معیشتی مردم مازندران در طول ده ها قرن شود .
فعالیت های باستانشناسی در خطه مازندران چندان نبوده ولی آن چه که تا کنون به دست آمده و به نواحی جنگلی ارتباط دارد گویای آن است که از کشت شالی و نگهداری گاو در منطقه ، تا مقطعی از دوران تاریخی در مازندران خبری نبوده است . نظر علاقمندان را به گزارشات باستان شناسی در این مورد جلب می کنیم . گزارشات باستان شناسی گوهر تپه بهشهر توانست تا حدودی در این زمینه مستنداتی را پیش روی ما قرار دهد۷.
باید در نظر داشت مردمی نیز بوده اند که فصلی معین را به عنوان قشلاق در بعضی از نواحی جنگل اقامت می گزیدند ولی نشانه ای از اقامت تابستانه و یا کشت و کار به توسط آنان در این نواحی به اثبات نرسیده است ویاد آور می شویم که موضوع مورد بررسی ما ، سابقه سکونت دائم در درون جنگل های شمال ایران و یا در اقلیم متعلق به جنگل است وسابقه سکونت و یا تمدن بیرون از اقلیم جنگل و یا تمدن در مناطق نزدیک به آن هدف بررسی ما نبوده و نیست .
اشارات تاریخی
یشترین پهنای نوار جنگل های شمال ایران ، در مازندران به ویژه در حوزه تجن است . پهنای نوار یاد شده در این محل بیشتر از نقاط دیگر است . اگر مناطق شالیزاری سنتی را در نظر داشته باشیم حوزه تجن در گذشته های دور و در پی آغاز تمدن برنج ،دارای بیشترین جمعیت برنجکار و برخوردار از بیشترین تعداد گاو جنگلی بوده است . گاوجنگلی همانطور که اشاره به آن نموده ایم ، دامارزشمندی است که زمانی طولانی و طی اعصار زمین های شیب دار (اغلب با شیب تند)منطقه به نیروی آن شیار می شده است و ماده گاو آن لبنیات مصرفی مردم را تامین می کرد . علاوه بر آن گوشت و چرم این گاو بسیار مورد توجه بوده است . لفظ «گالش » و «مختباد » در اصل به پرورش دهندگان سنتی این دام اطلاق می شد .
همانطور که محور اصلی معیشتی انسان متمدن، در گذشته های باستانی ، کشاورزی و دامداری شناخته می شود ، کشاورزی برنج و پرورش گاو جنگلی (مازندرانی ) محور معیشتی مازندرانیان نیز بوده است . زندگی در جنگل وکشاورزی برنج در گذشته ، مازندرانیان را از دیگر اقوام ایرانی متمایز می ساخت .علاوه بر آن شواهد نشان می دهد که مردم مازندران پیش از اسلام ، قرن ها متفاوت با آیین ایرانیان زندگی کرده اند۸ . ماجرای هفت خوان رستم این تفاوت را منعکس می کند .
سوء تفاهمات، بسیاری را وا می دارد تا به اثبات این مطلب بپردازند که مازندران در هفت خوان رستم ، مازندران امروز نیست و این محل در جایی دیگر واقع است . در مقابل عده ای نیز با شواهدی غیر قابل انکار ، این ادعا را رد می کنند . پژوهش های ما، نشان می دهد که ریشه اختلاف ، در نا شناخته ماندن جغرافیای مازندران اولیه است که جایی در درون مازندران امروز و فقط قسمتی از آن بوده است . مطلبی که همه از آن غافل مانده بودیم .
برای ما روشن شده است که لفظ «مازندران »در عهد ساسانیان اشاره به ناحیه ای محدود دارد . ناحیه ای که در فاصله آمل تا گرگان واقع بوده، به ساحل دریا متصل نبوده است . بعد ها ،این نام ، به منطقه ای بسیار وسیع تر اطلاق شد که این خود نشان از اهمیت تاریخی همان ناحیه ،در روزگاران گذشته می دهد۸ .
واضح است که مراکز جمعیتی در مازندران،نزدیک و یا حوالی کشت گاه ها شکل می گرفت .اگر کهن شهر مازندران را همان بدانیم که در عصر کاوس برادر انوشیروان، بیشترین تمرکز جمعیت را داشت و شاهنامه اشاره بدان می کند،،طبعاً بایستی کشت گاه سنتی و تاریخی بزرگ ناحیه را شناسایی کنیم . پس از بررسی و شناسایی در خواهیم یافت که آن دشت وسیع و یکپارچه «اسپه ورد شوراب» است . دشتی به وسعت چند هزارهکتار ، که سهم بسیار زیادی از آب تجن را از دیرباز متعلق به خود کرده است . مزرعه ای است یکپارچهکه همیشه جمعیتی هنگفت را در ناحیه ای محدود متمرکز نموده است . بدون تردید جمعیت ساکن آن در روزگار باستانی افزون تر از چندین هزار نفر بوده است . هزاران واحد مسکونی در اطراف آن همیشه اختصاص به کشت کاران داشته است . چنین قطبی از جمعیت، در عهد باستان ،در جای دیگری از مازندران پدید نیامده است . هیچ جای دیگر در مازندران کشتگاهی سنتی ، به حد و اندازه آن ندارد . دیگر کشتگاه های سنتی و یکپارچه، همگی بسیار کوچکتر از آنند .
اسپه ورد ،در مجاورت ساری و متصل به آن بود و هست ، ساری همیشه محل اقامت فئودال و یا ارباب و یا اربابان اسپه ورد بوده است . بطور قطع ساری هم ، ابتدا مانند بسیاری از شهر های تاریخی ، به اصطلاح امیر نشین بوده است .
نام ها گواهی می دهند !
مطابق نوشته های پیشین به همین قلم ،از ویژگی های دهستان اسپه ورد، وسعت و یکپارچگی است . ویژگی دیگر، نام باستانی آن است که به آن نیز اشاره نموده ایم ، این که، سه جزء «اسپه » و «ورد» و «شوراب»بازمانده از زبان باستانی مازندرانیان است و با سه واژه اسپه ، ورد و شوراب در زبان فارسی تناسبی ندارد . پیدا است نه سپیدی و نه سرخی و نه شوری هیچکدام با معنا ی نام دهستان متناسب نیست . نام دهستان ترکیب سه واژه سنسکریت است و در واقع ” قطعه ی بزرگ و پر برکت ” معنامی دهد . ارباب این دهستان به اختصار در سنسکریت« اسپه دِوَ » یا همان «اسپه دیو » ، یا همان است که در شاهنامه نام او را« دیو سپید» آورده اند .
نام «مازندران»نیز همانطور که گفته ایم ، سنسکریتِ « ما زی اَئندرا » است ، به این معنی : «داده های ایندرا را به عبث مگذار ! » در واقع جمله و یا شبه جمله ای سنسکریت ، در قالب یک شعار مذهبی ،که بعد ها بدل به نامی برای یک مکان شده است .این معنا برای« مازندران» بیانِ تاکید مهاجران بر استفاده کردن از موهبت زمین و آب بود. آن ها رها کردن و به عبث گذاشتن زمین و آب را گناه می شمردند۹ . در آغاز ، نام مازندران شعاری استراتژیک برای مردم مهاجر و سنسکریت زبان،با توجه به آیین شان بود. این شعار، نعمت و ثروت را به ارمغان می آورد.
نزدیک ساری در مشرق آن، کوه اسپِرز ۱۰است و این کوه در کنار راهی است باستانی که از دشتِ هموارِ کناره عبور می کتد و به گرگان و خراسان می رسد .
ورود به حوزه تجن از سمت شمال آن ، برای آنان که از خراسان و گرگان می آمدند ، با عبور از بالای « کوه اسپِرز » میسر می شد۱۱ . از فراز کوه« اسپِرز» که به گمان ما همان کوه «اسپروز» شاهنامه است ، دشت اسپه ورد ، کاملاً نمایان است .
اسپه ورد در آن سوی تجن و در جانب غربی رود است و از چند جهت ساری را محاصره می کند. به یادمان می آوَرَد که در گذشته های باستانی مثل امروز ، شالیزاری عظیم و دشتی یکپارچه بوده است .
در دشت اسپه ورد ، شب ها روشنایی هزاران خانه، چشم بیننده یی را که بر فراز کوه می ایستاد ، به خود جلب می نمود. دشت اسپه ورد مکانی است که در هیچ جای دیگر در شمال ایران ،لا اقل در گذشته، همتا نداشته است . از فراز کوه ، در جانب شرقی رود، مرتعی جنگلی پیدا است ، این مرتع چند شاخه کوه کم ارتفاع و پوشیده از جنگل را در میان دارد و حد جنوبیش از روستای «خرچنگ» آغاز می شود .یعنی از پایین کوه «ورند» ،و تا «کوه اسپرز » ادامه دارد. وسعت آن به چندین هزار هکتارمی رسد .
در مقالات پیشین نام «خرچنگ» برایمان کلید حل معمای نام «ارجنگ» بوده است . که کوتاه « ادره جنگ » و به معنای «جنگل پایین» است .می توان استنباط نمود که نام اربابِ مرتع پایین ورند « ادره جنگ دِوَ » یا « ادره جنگ دیو » بوده است ، همان که در اسطوره ها نام او را « ارجنگ دیو» یا « ارژنگ دیو » آورده اند ! آن چه که به دنبال خواهد آمد حکایت شاهنامه است از رسیدن رستم به مازندران و نیمه شبی از یک شب تیره را بازگو می کند که رستم از فراز کوه اسپروز ( به لفظ مردم امروز «اسپرز » ) به نظاره دشت پیش رو ایستاده است . اسفیورد شوراب و مراتع جنگلی اطراف آن در برابر چشم رستم است .
آمدن رستم به مازندران (روایت شاهنامه )
نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تا پیش کوه اسپروز
بدانجا که کاووس لشکر کشید زدیــوان جادو بــدو بد رســیـد
چویک نیمه بگذشت ازتیره شب خروش آمد از دشت و بانگ جلب
به مازنــدران آتش افروختــنـد به هر جای شمعی همی سوختند
تهمتن به اولاد گفت آن کجاست که آتش برآمد همی چپ و راست
دَرِشهر مازنــدران اســت گفت که از شب دو بهره نیارند خفــت
توضیح :
: « مردم بهره ای از شب را بیدارند و مازندرانی بهره ای دیگر را نیز . او با دیگران متفاوت است و دو بهره از شب را بیداری می کشد . دلیل این کارچه بود ؟ پاسخ این است : کشت کاران در مازتدران به شب پایی ( شوپه ) مشغول می شدند . آن ها تابستان و در ساعات نیمه شب،چراغ در دست ، با افروختن آتش ، به دورکردن جانوران بویژه خوک از مزرعه مشغول می شدند ، برای دور کردن جانور به فریاد و ایجاد سر و صدا ( بانگ جَـلـَب ) نیاز بود . این کار ها در گذشته بسیار معمول و همین امر وز در مازندران ، کم و بیش مرسوم است . اشاره شاهنامه به همین مطلب است.»
شاهنامه در ادامه نقل می کند که رستم مخفیانه وارد مارندران می شود و تا ساعاتی بعد از آن هر دو ارباب ، هم «اسپه دیو » را و هم « ارژنگ دیو »را برای رهایی کاووس ، با عمل به سوء قصدی که داشت، به قتل می رساند . کاوس همان پادشاه جوان است، که اولین زورآزماییش ، تجاوز به مازندران است و در جریان همین تجاوز او اسیر می شود .
آنچه که نگارنده خود به آن رسیده ، این است که اصل ماجرا ، آمدن تاریخی کیوس یا کاوس فرزند ارشد قباد ( برادر انوشیروان ساسانی) به مازندران است و پایان بخشیدن او است به سلسله کهن جسنفشاهیان در طبرستان .
مازندران آخرین بخش باقی مانده از فرشوادگر بود که قرن ها حکومتی خود مختار داشت . در نوشته های دیگر نگارنده عنوان گردید که «مازندران » ابتدا ، نام قسمتی از طبرستان و یا نام بخشی از مازندران امروز بوده است .
پایان
پانویس :
۱- آشوری ها در ۱۱۰۰ پیش از میلاد آهن را در جنگ ارمنستان به چنگ می آورند .و در حدود سال ۹۰۰ پیش از میلاد توانسته اند اولین ارتش کاملاً مجهز به سلاح آهنی را به وجود آورند .از آن زمان به بعد استفاده وسیع از آهن در ساختن اسلحه در بخش های محتلف خاورمیانه مرسوم گردید . Iron Age – Geofrey Dibby – Encyclopedia Americana vol. 15 ۱۹۸۰
Raphael Zon -Forest and Human Progress -۲
۳- شهرت دارد که دوران تاریخی اروپا پس از میلاد مسیح آغاز می شود .
۴- نگارنده در نوشته های پیشین برای این موارد به استدلال می پردازد . نگاه کنید به : ۱- کتاب « مازندرانی و سنسکریت کلاسیک روایت واژه ها » – نشر چشمه – ۱۳۸۷ ۲ – کتاب «نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان » نشر گیلکان -۱۳۹۰
۵- برخورد اسکندر با مردم مارد یا آمارد در مازندران که از قول مورخین یونانی نقل می شود مشخص نمی کند که این مردم در کدام ناحیه و در کجا سکونت داشته اند . آنچه که آشکار است عبور اسکندر در فصل تابستان و یا در فصل گرم بوده و اشاره به رودی در مناطق جنگلی از قول مورخان می شود که آب جاری در آن قابل توجه بوده ،ولی به کشت و کار در محل مثلاً کشت برنج هیچ اشاره ای از قول مورخان نیست .
۶- به دلیل باقی ماندن در قشلاق ، نام گیل برای مازندرانیان و گیلانیان که برنجکار بوده اند به کار می رفته است . ریشه یابی این واژه در مقاله ای به همین قلم و در دو ماهنامه «گیله وا » در شماره بهمن و اسفند ۱۳۹۰ درج شده است .
۷- محوطه باستان شناسی گوهر تپه مازندران – علی ماهفروزی فصلنامه اباختر سال سوم شماره ۱۱ و ۱۲ و گزارشات دیگر کارشناسان
* توجه به این نکته لازم است که دشت هموار کناره دریا به پهنای امروزی خود نبوده است و سالیانی طولانی و در ازمنه تاریخی خط ساحلی به کوه های پوشیده از جنگل مثلاً به کوه های اطراف ساری بسیارنزدیک تر بوده است .منحنی های نوسان سطح آب دریای مازندران که از سوی موسسات علمی ارائه می شود گویای همین مطلب است .
۸- به نقل از بندهش – در روزگار ساسانیان هنوز بخشی از ساکنان مازندران بت پرست بوده اند و فردوسی نیز همیشه از آنان به عنوان یک نژاد اجنبی سخن می گوید . – تاریخ مازندران ( جلد اول ) تالیف اسمعیل مهجوری – نشر طوس-۱۳۸۱ – ص. ۳۰
۹- راز گشایی از مازندران شاهنامه – درویش علی کولاییان www .kulaian .com ضمناً کاربرد یک جمله برای یک نام شاید نمونه های فراوان داشته باشد مثل : گردنه «الله اکبر» که نام گردنه در این جا به واقع یک جمله است و آن جمله به معنای«خدا بزرگترین است و یا خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود !».
۱۰ – گویش مازندرانی زبان خدایان بود . مقاله مندرج در کتاب «نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان » کولاییان نشر گیلکان ۱۳۹۰
۱۱- کوه اسپروز کجا است ؟ مقاله مندرج در همان کتاب .«نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان »
پایان زمستان ۱۳۹۱ -ساری