درویش علی کولاییان
لغت نامه ها برای واژه درویش معنی های متفاوتی قائل می شوند . یادداشتی از مرحوم دهخدا ، درویش را اینگونه معنی می کند : سائل ، یعنی گدایی که با آوازی خوش ، که گاه پرسه زدن ، شعر خوانـَد . فقیران که گدایی کنند و در آن گاه به آواز خوش شعر خوانند و تبرزین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و شیر و امثال آن بر پشت و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت نا پیراسته و ژولیده دارند ( لغت نامه دهخدا ) . همین لغت نامه در جایی دیگر و از قول لغت نامه های برهان و آنندراج اصطلاح « درویش سلطان دل » را اینگونه معنی می کند : اشاره به سرور کائنات است که پیغمبر ما صلوات الله علیه و آله و سلم باشد . جایی دیگر به روایت فرهنگ دهخدا، این بیت مولانا کنایه از پیغمبر آخرالزمان است :
لغت نامه ها، به معنای واژه درویش اشارات مفصل تری نیز می کنند می نویسند : « در زبان پهلویdriosh (فقیر ، تهیدست . پازند : daryosh هردو از اوستا drighu. مولف تفسیر الالفاظ الدخیله فی الغت العربیه ، اصل آن را « درپیش به معنی قدام الباب دانسته و غالباً آن را به معنی « گدای در خانه ها » گرفته اند ، ولی این اشتقاق عامیانه است » – حاشیه معین بر برهان به نقل از فرهنگ دهخدا .
لغت نامه ها تا آن جا که دیده می شود به لزوم مرد بودن درویش و نیز به حرکات و شعر خوانی گروهی آن ها که در گذشته مرسوم بوده است، اشاره ای نمی کنند .
شاید به ذهن اینگونه متبادر شود که ریشه واژه درویش ، هنوزهم روشن نیست .به ویژه این که نگارنده اخیراً در ملاقات با ادیبی عالی مقام ، متوجه این مطلب شد که ایشان نیز در جستجوی ریشه یابی درست تری برای واژه درویش بوده است .او نام داریوش را به احتمال در این قضیه دخیل دانسته است . به هر حال کنجکاوی برانگیخته شد و جا دارد که نگارنده گمان خود را در مورد ریشه این واژه که از قضا نام خود او نیز هست ابراز کند .
لغت شناسان ایرانی ،حسب عادت در مورد ریشه واژه درویش مانند بسیاری موارد دیگر ، به زبان های فارسی ، پهلوی ، اوستایی و حتی ترکی و عربی نظر داشته اند ، ولی به زبان با اهمیت سنسکریت نگاهی بی تفاوت دارند . آن ها فقط به خویشاوندی و نزدیکی این زبان به فارسی کهن اذعان می کنند ، و با گمانی نادرست به گنجینه واژه های سنسکریت که ده ها برابر بیش از واژه های اوستایی و پهلوی است توجه ای وافی نمی کنند . گمان آن ها این است که گذشت هزاره ها، مشترکات زبان فارسی را باسنسکریت کمرنگ نموده و به حداقل رسانده است اما نگارنده این گمان را درست نمی داند . به اعتقاد او و بر اساس پژوهش های او، مهاجرت مردمانی از شمال هند به صفحات شمالی ایران ،درقرون پایانی پیش از میلاد، سبب پیوند های زبانی و اشتراکات واژگانی بیش از پیش فارسی با سنسکریت شده است . این مهاجرت و این کوچ که امروز واقعیتی غیرقابل انکار به نظر می رسد ، در عصری تاریخی و در دوران سلوکیان و اشکانیان اتفاق افتاده است . قرابت آشکار تمدن باستانی ایران و هند در واقع برآمده از این اتفاق تاریخی است . حال آن که معلمان تاریخ ما سبب این پیوند ها را به وقایع پیش آمده در زمانی دورتر و به هزار سال پیش از هخامنشیان و خویشاوندی فارسی قدیم با سنسکریت باستانی نسبت داده اند .
شاید مثال خوبی باشد تا در این جا به ریشه یابی واژه درویش پرداخته ، ارتباط احتمالی این واژه را با سنسکریت « دِوَرشِی » ( devarshi ) به معنای قدیس و حکیم و فرزانه ، نشان دهیم .
لغت دِوَرشی devarshi ترکیب دو واژه است :
اول : واژه deva دِوَ ، لفظ فارسی برای این واژه « دیو » است در سنسکریت و در مذهب هندو ، به معنای خداوند ، عالی جناب و والا مقام و نظائر آن است .
دوم : واژه arshi اَرشی (رِشی )، به معنای قاری اشعار وخواننده آواز های مقدس. او کسی است که ملهَم به اشعار آسمانی است . ارشی ها ، دعاهای مقدس را به صورت انفرادی و یا دسته جمعی و به گونه ای موزون بر می خواندند و برزبان می آوردند . حتی سرایش اشعار ودایی (مضمون ودا ها )را به آن ها نسبت می دهند .نام بعضی از این مردم در تاریخ هند ، و در هندوییزم ، جایگاهی بلند مرتبه داشته ، به مقام نیمه خدایی نیز رسیده اند .
بدین ترتیب واژه « درویش » هم به لحاظ معنی و هم درلفظ به کلمه سنسکریت« دِوَرشی » نزدیک و گویی تغییر شکل یافته « دِوَرشی »است، می توان پذیرفت که واژه درویش ، ریشه در سنسکریت و اصطلاحات مربوط به این زبان دارد .
گفتنی است که نفوذ ، اعتبار ، حاکمیت و نقش اجتماعی درویشان در دوره ای از تاریخ مازندران (قرن هشتم هجری ) بسیار جدی و نکته ای قابل توجه است. از سویی دیگر، همانطور که پیش تر گفته ایم ، مازندران منزلگاه مهم مهاجرانی متمدن و سنسکریت زبان و یا زبانی نزدیک به آن از شمال هند بوده است . در زبان مازندرانی هنوز هم نشانه های نیرومندی از ارتباط مستقیم گویش مازندرانی با زبان سنسکریت دیده می شود . پیش تر و طی مقالات متعدد یادآور شده ایم که بر اساس شواهد ، مهاجران در قرن های پایانی قبل از میلاد به مازندران کوچ کرده اند .
در صفحه پیوست اطلاعات مفصل تر مربوط به واژه سنسکریت « دِوَرشِِی » را عیناً، از فرهنگ دیجیتال موسسه هند شناسی دانشگاه کلن آلمان نقل می کنیم . فرهنگ مزبور از فونتیک هاروارد – کیوتو ، بهره جسته ، به همین خاطر ، املای واژگان در آن ، با آن چه که در متن پیش رو آمده است ، قدری متفاوت خواهد بود . پایان
شهریور -۹۱ ساری
منابع :
۱- Cologne Digital Sanskrit Lexicon
۲- تاریخ طبرستان و رویان و مازندران – سید ظهیزالدین مرعشی به اهتمام برنهارد درن
۳- نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان – درویش علی کولاییان – نشر گیلکان – ۱۳۹۱
پیوست :
Cologne Digital Sanskrit Lexicon: Search Results
devarSi m. (%{deva} + %{RSi}) a R2ishi , a saint of the celestial class , as Na1rada , Atri &cMBh. (xiv , 781 %{sapta@saptarSayaH} for %{sñsapta@devarS-}) R. Pur. &c. (cf. %{brahmarSi} and %{rAjarSi}) ; N. of S3iva MBh. xiii , 1259 ; %{-carita} n. the deeds of dñdivine sages MBh. xii , 7663 ; %{-tva} n. state or rank of a dñdivine sñsages BhP. i , 3 , 8 ; %{pitR-vallabha} m. sesamum Gal. ; %{-varya} m. chief of sages MW.
RSi m. (2. %{RS} Comm. on Un2. iv , 119 ; %{RSati@jJAnena@saMsAra-pAram} T. ; perhaps fr. an obsolete %{RS} for %{dRz} , `” to see ? “‘ cf. %{RSi-kRt}) , a singer of sacred hymns , an inspired poet or sage , any person who alone or with others invokes the deities in rhythmical speech or song of a sacred character (e.g. the ancient hymn-singers Kutsa , Atri , Rebha , Agastya , Kus3ika , Vasisht2ha , Vy-as3va) RV. AV. VS. &c. ; the R2ishis were regarded by later generations as patriarchal sages or saints , occupying the same position in India history as the heroes and patriarchs of other countries , and constitute a peculiar class of beings in the early mythical system , as distinct from gods , men , Asuras , &c. AV. x , 10 , 26 S3Br. AitBr. Ka1tySr. Mn. &c. ; they are the authors or rather seers of the Vedic hymns i.e. according to orthodox Hindu1 ideas they are the inspired personages to whom these hymns were revealed , and such an expression as `” the R2ishi says “‘ is equivalent to `” so it stands in the sacred text “‘ [227,1] ; seven R2ishis , %{sapta@RSayaH} , or %{saptaRSayaH} or %{saptarSayaH} , are often mentioned in the Bra1hman2as and later works as typical representatives of the character and spirit of the pre-historic or mythical period ; in S3Br. xiv , 5 , 2 , 6 their names are given as follows , Gotama , Bharadva1ja , Vis3va1-mitra , Jamadagni , Vasisht2ha , Kas3yapa , and Atri ; in MBh. xii , Mari1ci , Atri , An3giras , Pulaha , Kratu , Pulastya , Vasisht2ha are given as the names of the R2ishis of the first Manvantara , and they are also called Praja1patis or patriarchs ; the names of the R2ishis of the subsequent Manv-antaras are enumerated in Hariv. 417 ff. ; afterwards three other names are added , viz. Pracetas or Daksha , Bhr2igu , and Na1rada , these ten being created by Manu Sva1yambhuva for the production of all other beings including gods and men A1s3vS3r. MBh. VP. &c. ; in astron. the seven R2ishis form the constellation of `” the Great Bear RV. x , 82 , 2 AV. vi , 40 , 1 S3Br. A1s3vGr2. MBh. &c. ; (metaphorically the seven R2ishis may stand for the seven senses or the seven vital airs of the body VS. xxxiv S3Br. xiv Ka1tyS3r.) ; a saint or sanctified sage in general , an ascetic , anchorite (this is a later sense ; sometimes three orders of these are enumerated , viz. Devarshis , Brahmarshis , and Ra1jarshis ; sometimes seven , four others being added , viz. Maharshis , Paramarshis , S3rutarshis , and Ka1n2darshis) Mn. iv , 94 ; xi , 236 S3ak. Ragh. &c. ; the seventh of the eight degrees of Bra1hmans Hcat. ; a hymn or Mantra composed by a R2ishi ; the Veda Comm. on MBh. and Pat. ; a symbolical expression for the number seven ; the moon ; an imaginary circle ; a ray of light L. ; the fish Cyprinus Rishi L. ; [cf. Hib. {arsan} , `” a sage , a man old in wisdom “‘ ; %{arrach} , `” old , ancient , aged. “‘] ,
یک پاسخ
جایی خونده بودم درویش دگرگون شده دریوش می باشد و دریوز و دریوزگی از آن ساخته شده،درویش اگه پیوندی با داریوش داشته باشه دارنده نیکی معنی می ده،از سنسکریت چیزی نمی دونم ولی اندکی آشنایی با کلیات زبان شناسی و سرگذشت واژه های فارسی من یکی رو به این نتیجه رسونده اگه واژه شناس ها برای معنا کردن نام و اصطلاح های تبری، زبان های فارسی،پهلوی،عربی و ترکی را می کاوند و پس زده شدن معنای پییوند شده به کالبد واژه نگون بخت رو نمی بینند برای اینه که بیشترشون آشنایی با زبان مازندرانی و تاریخ راستینش ندارند بنابراین به کند و کاو در زبانی می پردازند که بهش چیرگی دارند نه زبانی که مادر اون نام و اصطلاح بوده، درست مانند داستان مردی که در روشنایی به دنبال انگشتری می گشت که در جایی تاریک گم کرده بود تنها به این دلیل که نمی تونست در تاریکی انگشتر رو پیدا کنه