تعداد بازدید : 132 بار

سوء تغذیه مالی دولت و سوء برداشت اقتصاد دانان

نازیبایی شتر را از قدیم شمرده اند .مثلاً اگر یکی بیاید و از زشتی لوچه اش بگویدمردم می گویند کجای کاری ، کجای شتر زیباست که لوچه اش نازیباست ؟
حالافرض کنید شتری با کوهان کج پیدا شود، حتماً انتظار دارید که شخص عیب جو اول همین عیب را ببیند ، اما اگر  برخلاف انتظار اینطور نشد و او  کوهان یک طرف افتاده را اصلاً تشخیص نداد ، آن زمان می گویید: آقای محترم شما اصلاً شتر شناس نبوده و نیستید و بعد با پوزش از حافظ شیرازی خطاب  به او چیزی خواهید گفت مثل این : شتر شناس نه ئی جان من عیب ها اینجا است !!
باری ، فقط از روی اتفاق نوشته ای را خواندم . نام نویسنده برایم آشنا بود . او هنوز جوان است و درس خوانده اقتصاد *. این باعث شد تا من به آن نوشته که نقد اقتصاد سباسی عنوانش بود بیشتر دقت کنم .
  ایشان یعنی نویسنده نام آشنا در نقد خود ،کل جهان را زیر انتقاد خود قرار می دهد و مجموعه ای از عیوب را برمی شمارد . او به زحمت، تفاوت های بیرون و درون را  تشخیص می دهد و  برایش مسائل جهان پیرامونی عیناً در کشورش یعنی ایران بازتاب یافته است . به اعتقاد او و به گفته او مدت مدیدی است که نظم سرمایه دارانه به مهمترین اصل سازماندهی اقتصادی و اجتماعی در جهان و ایران بدل شده است و نیز اعتقاد دارد کار و طبیعت و پول در این نظم همگی بیش از پیش به کالا بدل شده اند چندان که امروز کالایی شدن حیات اجتماعی به هر گوشه ی زندگی ما رخنه کرده است .

این  قبیل نکته سنجی همیشه بوده است اما ریشه ها و اصل مشکلات در ایران با این نکته سنجی ها آشکار نمی شود . دوست اقتصاددان ما گویی ویژگی های کشورش را نمی داند . او نمی داند پراکندگی و شکل عجیب و غریب توزیع منابع انرژی فسیلی در روی کره زمین از یک سو و اهمیت انرژی در جهان امروز از سوی دیگر کدام ویژگی را به کشورش و دولت های صاحب نفت آن بخشیده است. او نمی داند به دلیل ویژگی های صنعت نفت و به دلیل فاکتور جمعیت در ایران و مرحله رشد تاریخی ، کشورش در کدام وضعیت استثنایی است و چگونه مسیر تحولات را طی می کند .

بارها به زبان و به قلم گفته ایم و نوشته ایم اما داستان حزن انگیز ما باز هم ادامه پیدا می کند و فریاد دردمندانه در هیاهوی ظاهراً روشنفکرانه به گوش ها نمی رسد .باید اذعان کنم اتفاق ناگوار مرگ روانشاد دکتر حسین عظیمی آرانی نیز  کار را برایمان سخت تر کرده است . عظیمی در واپسین سال های عمر خود به مشکل بزرگ پی برد . مشکلی که در جایگاه ام المسائل ایران همچنان باقی است.

 ناپیوستگی مالی دولت به کار مردم ، مشکل اصلی ایران ما است، همان مشکل که  بیشتر مدعیان علم اقتصاد اگر دیده اند  به جای اصل، فرعش قلمداد کرده اند. مرحوم عظیمی این مطلب را خوب درک کرد. او درک کرد که تغذیه مالی دولت در ایران به طور عمده از منبعی است که حاصل کار و مال مردم نیست . به اعتقاد ما،  او درک کرد که این ام الامراض است و در هیچ دوره ای از تاریخ تحمل نشده است** .

حکومت ها همیشه با تغذیه مالی از مکنت و یا از حاصل کار مردمان بر سر پا ایستاده اند . تغذیه مالی از منابع نفتی به واقع سوء تغذیه مالی دولت های ما شده است . آن ها که به اندازه کافی نمی اندیشند می گویند مگر ممکن است که ما نفت نفروشیم و در این ارتباط می گویند راه حلی نیست ، چون راه حل نیست پس طرح مساله نیز نا بجا است !!

ذهن بسته این اجازه را نمی دهد که تصور کنند نفت را می شود فروخت اما این کار بایستی به توسط نمایندگان ویژه مردم که فقط برای این کار انتخاب می شوند ،جامه عمل بپوشد و مردم با تصاحب این ارثیه نقد، سهمی را به میزانی معین و به همراه مالیات ، به دولت تقدیم کنند تا مثل همیشه و مثل همه جا،  مردم ولی نعمت حکومت های خود شوند و نه چون امروز ما در ایران ، دولت ها با فروش نفت که  نقدینه ای بسیار هنگفت را بار می آورد، ولی نعمت مردم به حساب آورده شوند . این  نقصی آشکار است و سر منشا مشکلات مهم ما شده است . پیکره اصلی نیروی کار ایران در آفرینش درآمد عظیم نفت، نقشی بسیار ناچیز و کم اهمیت را بر عهده دارد .

آیا می دانید طی چندین دهه اخیر همیشه رقمی کم تر از یک در صد نیروی کار ایران تامین بیش از نود درصد درآمد دولت ایران را  بر عهده داشته است ؟ این بدان معنی است که ۹۹ درصد نیروی کار ما نقش ناچیزی را در حیات مالی دولت بر عهده دارند .اولین و بزرگترین مشکل ناشی از این نقص، تباه شدن پیوند ارگانیک جامعه باحکومت است . پیوند ارگانیک معرف حیات مشترک اجزا است . وابستگی متقابل اجزاء یک سیستم  اگر کمرنگ و ضعیف شود بحرانی فراگیر آغاز خواهد شد و همه اجزا را تحت تاثیر قرار خواهد داد . مسائل آغاز خواهد شد و تعداد معایب نیز بی شمار خواهد بود و دیده ایم و می بینیم که اقتصاد دانان ما نیز فقط در شمردن عیب ها  مهارت به خرج می دهند .

بر اقتصاد دانان ما فرض است که ابتدا اصول را دریابند، اصولی را دریابند که پایه های تعادل اقتصاد در فضای اجتماعی ما هستند .آنچه که دوستان اقتصاددان چشم  بر روی آن بسته اند قانون پیوستگی است، پیوستگی مالی دولت به مردم ، اصلی است که بایست مد نظر همه اندیشمندان ما باشد  . نقض آشکار همین اصل ، دشواری و ویژگی اساسی این دوره از تاریخ زندگی ایرانیان را رقم زده است .ما قبل از هر چیز باید بر این نکته تاکید کنیم.

 صندوق های رای را مردم اگر پر می کنند کافی نیست باید این را همگان بدانند که صندوق های مالیات(بودجه ) نیز باید به توسط مردم پر شود تا کم وکیف آن، تجلی اراده ملی در تایید برنامه های دولت باشد . تامین بودجه یا همان پر کردن صندوق مالیات به توسط دولت از محل فروش نفت،همان اندازه نامطلوب است که صندوق رای، خدای ناکرده، با آرای نادرست و غیر واقعی انباشته شود . این را روشنفکران دمکرات ما آیا می دانند ؟ پایان   ساری-  اردیبهشت ۹۳
پانویس :
         *نقد اقتصاد سیاسی –  محمد مالجو  http://pecritique.com/
* * نگاه کنید به روزنامه اعتماد ۳۰/۲/۸۸ – برای حل مشکل اقتصاد نفت کدام یک کم کارترند ، دانشمندان یا سیاستمداران                                   توضیح :
این مقاله  با حذف زیرنویس در روزنامه اعتماد  پنجشنبه ۱۱/۲/۹۳ و در صفحه اول آن درج شده است.

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

Print
Email
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *