نگارنده خود گویشور زبان مازندرانی است و طی چند سال اخیر، در بازشناخت بسیاری از واژه های مشترک این گویش با زبان سنسکریت(کلاسیک) تلاش نموده است۱. واژگان و اصطلاحاتی که ظاهراً در دیگرزبان های ایرانی به چشم نمی خورند و قریب به اتفاق آنها ،خاص گویش مازندرانی اند. فراوانی واژگانی از این دست به حدی است که این احتمال را مطرح می سازد که ارتباط این دو زبان ، بسیار نزدیک تر از آن است که قبلاً تصور می شد . تا آن جا که صحت فرضیات پیشین در مورد منشاء گویش مازندرانی و تاریخ مازندران و حتی نکات مهمی از تاریخ ایران قبل از اسلام، به زیر سوال می رود . در این پژوهش تسلط به زبان و یا گویش مادری، آگاهی به اصطلاحات دامداری و اصطلاحات در کشت سنتی برنج و آگاهی به نامواژه ها در شبکه های کهن آبیاری در حوزه تجن، امتیاز مهمی برای نگارنده بوده است . همچنین آشنایی به تاریخ شفاهی مردم ناحیه و آگاهی در حد لازم به تاریخ ایران و هند، سبب گردید که نگارنده در این راه، با اطمینان گام بر دارد. موضوع این مقاله نکته ای مرتبط با دستور زبان است و آن ، اشاره به یک همانندی خاص در دستور زبان سنسکریت با گویش مازندرانی است .
ضمائر انعکاسی
در دستور زبان بطور کلی این مطلب گفته می شود که ضمیر انعکاسی، ارجاع به اسم و یا آن ضمیری است که پیش تر در جمله آمده است . برای مثال به جملات زیرکه به چهار زبان فارسی ،مازندرانی ،سنسکریت و انگلیسی نوشته شده اند توجه می کنیم . آنها دارای معانی یکسانند و در هر کدامشان نیز ضمیر انعکاسی به کار رفته است .
مثال فارسی : (آن ها) خود آن کار را می کنند .
مثال مازندرانی : ( وشون) شه اون کاره کاند نه .
مثال سنسکریت : .svayaM@tat@kurvanti
مثال انگلیسی : .They themselves do that
در زبان فارسی خود و خویش و خویشتن ضمایر انعکاسی اند . آن ها با یک صیغه در میان متکلم و غایب و مخاطب، مشترک اند ، به همین دلیل در فارسی این ضمائر، به ضمائرمشترک موسومندو در شکل مفرد به کار گرفته میشوند . در مازندرانی « شه » یک ضمیر انعکاسی است و مانند ضمائر انعکاسی در فارسی در یک صیغه صرف می شود، یعنی مشترک بوده و در شکل مفرد به کار می رود . در وضعیتی مشابه ،واژه svayam در زبان سنسکریت یک ضمیر انعکاسی است و مطابق تعریف رایج در دستور زبان فارسی می شود گفت که یک ضمیرمشترک محسوب می شود .
برخلاف سه زبان فارسی و مازندرانی و سنسکریت ، درزبان انگلیسی ضمایر انعکاسی، ضمائری مشترک محسوب نمی شوند و با یک صیغه هم به کار نمی روند و برای نمونه درمثال فوق الذکر واژه انگلیسی themselves یک ضمیر انعکاسی برای سوم شخص جمع است .
هدف اصلی ما در این نوشتار مقایسه ضمیر مشترک « شه » در گویش مازندرانی با ضمیر مشترک svayam در زبان سنسکریت است . همانطور که به نظر می رسد ، ضمیر مشترک « شه » در مازندرانی ساده شده و یا شکل کوتاه svayam در سنسکریت است . موضوعی که در گذر زمان و در فقدان ثبت و ضبط و کتابت، در یک گویش مثل گویش مازندرانی بسیار روی می دهد . مطالبی که به دنبال خواهد آمد این نظر را تایید می کند :
۱- واژه شه می تواند احتمالاً شکل کوتاه ضمیرسنسکریت svayam باشد . خاصه آنکه هر کدامشان در زبان متعلق به خود
با یک صیغه و با موقعیتی مشابه در جمله به کار می روند . در سنسکریت حرف s که svayam با آن آغاز می شود ، از حروف سوتی است و به هنگام تلفظ آن نک زبان متمایل است به سمت بالا( سقف دهان) و در نتیجه تلفظ حرف آغازین s به حرف(( ش)) فارسی نزدیک می شود .تذکر این نکته شاید جالب توجه باشد که در بعضی زبان های اروپایی مثل لاتین و اسپانیایی هم، ضمائر انعکاسی در لفظی نزدیک به شه(se )دیده می شوند ولی آن ها همیشه به یک صیغه صرف نمی شوند و جایگاهشان نیز در جمله متفاوت است .
۲-توجه به دو واژه مازندرانی شه وه(šəve) و شه وسه( šəvese ) در این بحث حائز اهمیت است۲ . دو واژه اخیر نیز در گویش مازندرانی ضمائر مشترک اند . اولی به معنای برای خود و دومی هم به معنای برای خود و هم به معنای دلخواه خود است . در سنسکریت ، ضمیر sva به معنای برای خود و واژه svaiSa به معنای دلخواه خود است . در آوا نوشت به کار رفته سنسکریت به هنگام تلفظ حرف سوتی S((ش)) نوک زبان متمایل به بالا و متوجه سقف دهان است . توجه داشته باشید که تلفظ Sبا s کمی متفاوت است . در سنسکریت دو حرف اخیر به همراه حرف z (آوا نوشت هاروارد – کیوتوHK)، ، حروف سوتی محسوب می شوند .
فارسی | مازندرانی (آوا نوشت مرسوم) | سنسکریت(آوا نوشت HK) |
---|---|---|
خود | شِه ( še ) | svayam |
( برای) خود | شِه وِه (šəve) | sva |
دلخواه خود | شِه وِسِهšəvese | svaiSa |
طرز تلفظ دقیق S و s را در آوا نوشت HK پیش تر و در متن آورده ایم بقیه حروف تا آن جا که به جدول فوق مربوط می شود در آوا نوشت HKو در آوا نوشت مرسوم یکسانند . ضمنا ə همان فتحه کوتاه است که در فرهنگ واژگان تبری به همین منظور به کار رفته و حرفš معادل حرف( ش) در فارسی است.
شاید لازم نباشد که یاد آور شویم زبان سنسکریت (سنسکریت کلاسیک) به هر صورت یک زبان باستانی است و حتی اگر پذیرفته باشیم که به لحاظ تبار شناسی، گویش مازندرانی در ارتباط مستقیم با این زبان است ، باز هم می تواند با آن ، به همان اندازه متفاوت باشد، که زبان فارسی امروز با زبان فارسی قدیم.
ملاحظه می شود قرابت در لفظ و نزدیک بودن و یا حتی انطباق معانی واژه های مندرج در جدول، در کنار اشتراکات دیگر ، احتمال وجود یک ارتباط مستقیم بین زبان سنسکریت وگویش مازندرانی را مطرح می کند. بسیار محتمل است که اینگونه همانندی ها میان گویش مازندرانی و زبان سنسکریت موارد بیشتری را هم شامل شود. قابل ذکر است که در زبان اردو که یک زبان دو رگه و یا آمیخته دو زبان فارسی و هندی است (هندی با سنسکریت اشتباه نشود )، ضمیر مشترک فارسی (خود xud) و ضمیر مشترک هندی (svayam) که آن خود بر گرقته از سنسکریت است ، هر دو به کار گرفته می شوند . در گویش مازندرانی که با فارسی بسیار آمیخته است ، ضمیر مشترک ( خود) که فارسی است جای خود را در این گویش باز کرده و در جملات گاهی به تنهایی و یا گاهی هم همراه با ضمیر ( شه) آورده می شود .
مثال۱ :مردی خوده ره بکوشته ! Mardí @ xude @re@ bakušte (مرد خود را کشت !)
مثال۲ : مردی شه خوده ره بکوشته! Mardí @ še@ xude@re@ bakušte (مرد خود را کشت! )
در مثال زیرجمله فوق به شکل اصیل تر آن اینگونه گفته می شود :
مثال۳ : مردی شه ره بکوشته ! Mardí @ še @re@ bakušte ( مرد خود را کشت !)
پا نویس :
۱- شاید حدود هزار واژه مشترک خاص را بین دو زبان مازندرانی و سنسکریت می توان بر شمرد . آن ها عمدتا مربوط به کشاورزی به ویژه کشت برنج و شبکه های سنتی آبیاری و اصطلاحات مربوط به دامداری اند . برنج در زمان مهاجرت به فلات ایران جایگاهی در زندگی آریاییان نداشته است ، بلکه این غله ممتاز نشانه ای با اهمیت است از مهاجرتی دیگر از شمال هند به مازندران که قرن ها بعد جامه عمل پوشیده است. در سایر زبان های ایرانی اشتراک واژگانی خاص در این تعداد با سنسکریت به چشم نمی خورد . وجود تعدادی چشمگیر از آبادی ها در اطراف رود تجن با نام سنسکریت و وجود اصطلاحات و واژگان فراوان در زبان مردم ، نشان از آمدن مردمی در گذشته های دور می دهد که سنسکریت زبان آنان بوده است . آنها حوزه تجن، نزدیک دامغان(هکاتوم پیلوس)، پایتخت اولیه سلوکیان و اشکانیان را ، محل سکونت خود می کنند . می توان حدس زد این مردم بوده اند که با ایجاد شبکه های آبیاری، کشت برنج را که محصولی با ارزش قلمداد می شد برای اولین بار در منطقه و با حمایت سلوکیان و اشکانیان آغاز می کنند . آن ها این کار را با پرورش نوعی خاص از دام (گاو پن ورPonwar ) که امروزه در منطقه به گاو های جنگلی موسومند و نوع سنتی گاوهای مازندران گیلان محسوب می شوند ، همراه می کنند . مطابق تحقیق به عمل آمده از سوی نگارنده تحت عنوان: ” گاو های بومی مازندران و گیلان از چه زمان بومی این دیار شده اند؟ ” که در گیلان نامه جلد هفتم به چاپ می رسد ، این گاو را مردم مهاجراز موطن قبلی شان واقع در شمال هند به منطقه می آورند . به احتمال بسیار نام مازندران و حتی نام تجن و نام واژه های بسیار دیگر و اصل گویش مازندرانی هم از همین مردم به یادگار مانده است . شواهد تاریخی نشان می دهد که حوزه نفوذ سیاسی و فرهنگی این مردم از حوزه تجن فراتر رفته و به مرور زمان به ناحیه قومش و به بخش مهمی از دامنه های شمالی البرز کشانده می شود . آن ها در زمان خود مردمی بسیار متمدن محسوب می شدند . آمدن آن ها سبب انتقال بسیاری از عناصر فرهنگی با ارزش هند به فرهنگ ایران می شود . بزرگان این قوم در میان مردم خود با لقب احترام انگیز دیو(deva) به معنای عالی جناب و یا ارباب و یا والاحضرت و امثال آن شناخته می شدند . آموزش خط به پادشاه ایران توسط دیوان که در اسطوره های ایرانی به قوت از آن یاد می شود می تواند اشاره ای به آمیزش اجتماعی و فرهنگی همین مردم مهاجر و در اصل آریایی، با قوم ایرانی و آریایی پارت باشد . همانطور که متذکر شده ایم آغاز این تحول تاریخی ، به اقرب احتمال، در زمان استیلای سلوکیان و شروع فرمانروایی اشکانیان بوده است . چندین قرن بعد خشونت وحشیانه کاوس (کیوس) شاهزاده ساسانی، مسبب پایان دادن به زندگی مستقل و خودمختار مردم مازندران شده است . این اتفاق تاریخی در نود ودو سال قبل از هجرت پیامبر اسلام روی داده است .
۲- واژه (ضمیر) شه به معنای «خود» در زبان مازندرانی بسیار مصطلح است . این واژه ظاهرا در فرهنگ پنج جلدی واژگان تبری زیر نظرجهانگیرنصری اشرفی از قلم افتاده است. ولی در مجموعه ایران کوده جزوه شماره ۹(واژه نامه طبری) ، در کتاب متعلق به زنده یاد صادق کیا در صفحه(۲۷۱) این واژه آمده است . جزء دوم واژه های شه وه و شه وسه، یعنی وه و وسه هر کدام به مثابه واژگانی مستقل و به معنی ” برای” در فرهنگ پنج جلدی فوق الذکر که تهیه کنندگان آن زحمت فراوان برای آن کشیده اند، درج شده است . نکته این است که کلمات شه وه و شه وسه در اصل واژگانی بسیط بوده اند ولی با معنی یافتن še که خود خلاصه و کوتاه شده svayam است هر دو واژه اخیر یعنی شه وه و شه وسه در میان گویشوران ،هر کدام با دو جزء معنی دار تعبیر می شوند .
منابع :
۱ – دستور زبان پنج استاد زیر نظر :دکتر سیروس شمیسا
۲– ایران کوده – واژه نامه طبری جزوه شماره ۹ دکتر صادق کیا
۳- واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی
-۴مازندرانی و سنسکریت کلاسیک (روایت واژه ها) درویش علی کولاییان – نشرچشمه ۱۳۸۷
۵- Cologne Digital Sanskrit Lexicon(from Monier –Williams Sanskrit- English dictionary
۶-Lexical anaphors and pronouns in selected South Asian Languages:a..By Barbara Lust
مرداد ۱۳۸۸ ساری
10 پاسخ
در گویش بابلی شه و ونه بعلاوه شه وسه و ونه وسه داریم. بگذار یک مثال بزنم. بهرام و علی توی کلاس بودند بهرام کتابش را برداشت و به معلم داد . در فارسی معلوم نیست بهرام کتاب چه کسی را به معلم داد مگر اینکه بگوییم بهرام کتاب خودش را به معلم داد . در بابلی می گوییم بهرام شه کتابه معلم هدا یا بهرام ونه کتابه معلم هدا. کاملا در مازندرانی با استفاده از این دو ضمایر ملکی معلوم می شود بهرام کتاب چه کسی را به معلم داد. اگر دقت کنید مصدر در زبان مازندرانی و فارسی از فعل امر درست می شود اما به دو گونه متفاوت. مثال: بپر پریدن در فارسی و بپرسن در مازندرانی این نشان می دهد که زبان اریایی ها قبل از ورود به ایران مثل زبان چینی امروزی صرف نمی شد و وقتی مازندرانی ها وارد مازندران شدند شروع به ساختن مصدر و صرف افعال کردند که هیچ شباهتی به مصدر و صرف افعال فارسی ندارد. و این موضوع کاملا به دین اریایی ها قابل توجیه است. اریایی ها قبل از ورود به ایران اعتقاد داشتند دو برادر اهورا و دیو جهان را خلق کردند. اریایی ها یی که به مازندران رفتند دیو پرست شدند دیگر اریایی ها شدند اهورا پرست. این جدایی این دو برادر انقدر پیش رفت که اهورا پرست ها به دیو لعنت می فرستادند و این موضوع در کتاب های سانسکریت هم امده. من این موضوع را در کتابی خواندم و سانسکریت بلد نیستم. سوال این است که ایا انهایی که سانسکریت تکلم می کردند وارد مازندران شدند یا اینکه بهترست بگوییم زبان مازندرانی و سانسکریت در حین مهاجرت اریایی ها از زبان فارسی جدا شده
با سلام ، بحث ما در مقاله ، ضمیر انعکاسی است . آنچه که شما در آغاز نوشته تان آورده اید صحیح ، اما نکاتی خارج از بحث بوده است . در مورد باقی مطالبتان باید بگویم دوست عزیز با شما موافق نیستم . اگر بانوشته هایم آشنا شوید خواهید دید داستان گونه ای دیگر است . موفق باشید .
سلام خدمت استاد ارجمند.نظر اقای خداداد را تازه دیده ام و جسارتا به هیچ عنوان با آن موافق نیستم.البته تحلیل چنین مواردی نیازمند دانش است و نه صرفا علاقه که بنده فاقد دانش لازم در این باره می باشم.لذا مطالبی را که به ذهنم رسیده است را بیان نموده و تحلیل علمی آن را از شما استاد گرامی تقاضا دارم.آن چه که دوست ما در مورد کلمه (خوشده) آورده است نمی پذیرم زیرا اندک مقداری که به سمت غرب و تنکابن و گیلان حرکت نماییم (خوشده) تبدیل به (خشته) (khoshte) می گردد.که اگر دقت نمایید واج(د) تبدیل به واج(ت) شده است و باید گفت که در رامسر و تنکابن و گیلان (خشته) بسیار فراگیرتر می باشد.لذا باید واج (ت) در گذر زمان تبدیل به واج(د) شده باشد و در نتیجه کلمه (خوشده) شکل گرفته باشد و تبدیل واج (ت) به واج (د) در فرایندهای زبانی بسیار رایج است.اما در ادامه مایلم که به عرضتان برسانم که در زبان تالشی و مجموعه زبان های باز بسته به گیلکی موجود در استان قزوین که تاتی! نامیده می شوند از کلمه (اشته) (eshta) برای معادل ضمیر انعکاسی (شه še) در گلکی مازندران و (خشته khoshte) در گیلکی گیلان استفاده می شود.از سوی دیگر می دانیم که در بسیاری از موارد تبدیل واج (خ) به (ه) و بالعکس صورت می پذیرد که در بین تمامی گویش های گیلکی تبدیل واج (خ) ب (ه) در گیلکی تنکابن بیش تر صورت می پذیرد مانند معادل (انعکاس صدا) که آن را در گیلکی تنکابنی (واهان) می گویند یه جای (واخوان).حال اگر در کلمه (خشته) به جای واج (خ) از واج (ه) استفاده نماییم به کلمه (hoshte) می رسیم که از لحاظ آوایی بسیار به کلمه (eshta) در زبان تالشی و مجموعه زبان های تاتی! نزدیک می باشد و همچنین می دانیم که تغییر (ه) به مصوت کشیده و کوتاه به ویژه در ابتدای کلمات بسیار رایج می باشد.برای مثال در شرق گیلان برای عبارت (الآن می آیم) می گویند: اسه(ایسه) هانم(هنم).(ese(ise) haanem(hanem همین عبارت در گیلکی تنکابن می شود: اسه آنم.ese aanem و در گلکی شرق مازندران می شود: اسا آمه esaa aame. و یا در گلکی شرق مازندران برای عبارت (می آوردم) می گویند (ایاردمه) (iyaardeme) و همین فعل ایاردمه ،در گیلکی تنکابن می شود (هاردم )(haardem).البته همین فعل (می آوردم ) در گیلکی تنکابن با تاثیر از گیلکی گیلان شکل های دیگری نیز دارد مثل:(هاردنه بام haardenebaam) و یا ( آردنه بام aardenebaam) و یا (هارنه بام haarebaam) و یا ( آرنه بام aarnebaam).پس می توان گفت که eshta در تالشی و تاتی می تواند شکل دیگری از heshta باشد و در نهایت گقت که تمامی این ضمایر انعکاسی در محدوده فرشوادگر بسیار به یکدیگر بازبسته اند.بنابراین (خوشده) نمی تواند اشتقاقی از (خودش) باشد.استاد بی اندازه ممنون می شوم که نظراتان را از دوستدارانتان دریغ نفرمایید.با سپاس.
با درود و خسته نباشید ، اولاً ، برای انتخاب زبان معیار این که کدام منطقه از اقلیم جنگلی شمال ایران اول بار محل سکونت مهاجران می شود ، یا ، برخورداری از طولانی ترین زمان استقلال و خودمختاری به کدام بخش از فرشوادگر تعلق دارد ، برایمان با اهمیت است . ناحیه تجن از این دو نقطه نظر شاید بی نظیر است . حضور خاندان های\” بریمان\” و\” اندرام\” و\” کاردر\” در این ناحیه ، اصالت بیشتری به واژه ها و اصطلاحات زبانی می دهد به ویژه حضور بریمان ها که به نظر نگارنده و بر اساس شواهد، پیشینیان این مردم برهمن بوده اند و برهمنان در گذشته نوشتن و خواندن را خوب می دانستند و از کتاب و کتابت به زبان خود برخوردار بوده اند . از این رو شاید مردم بریمان بهتر از دیگران اصطلاحات کهن را به خاطر سپرده اند. من این را به تجربه شخصی و با شنیدن اصطلاحات اصیل و بکر، از زبان پیران و سالخوردگان آنها از دهه ها پیش خود تجربه کرده ام .
ثانیاً ، وجود اصطلاحات هم معنای \”خود\” و \” شوایام \” و یا \” شه وایام\” در زبان اردو که اولی فارسی و دومی سنسکریت است و نیز مشابه آن ،وجود اصطلاحات \” خود \” و \” شه \” در زبان مازندرانی این را به ذهن متبادر می کند که این واژه های هم معنا گاهی جهت تاکید به هم ترکیب شده و معنای واژه واحدی را می توانند القا کنند مثلاً در حوزه تجن \” شه خود \” به معنای خود مصطلح است که در متن مقاله آورده ایم ( سطر سوم از آخر ) و یا، احتمالاً در جایی دیگر به شکل اصطلاح \” خود شه \” به معنی خود ،که با اندک تغییر شکل می تواند به صورت \” خوشده \” یا \” خشته \” و یا \” هشته \” در زبان مردم جاری باشد . ضمناً به قطع و یقین نباید گفت که اصطلاح \”خودش\” اصطلاحی بیگانه از زبان مازندرانی و بیرون از این زبان خلق شده است ، زبان فارسی پرداخته زبان های اقوام کهن ایرانی است و مازندرانی در آفرینش واژه های آن نقشی حائز اهمیت دارد .
آقای خداداد
با درود ،اگر منظورتان را درست فهمیده باشم شما ضمیر «شه » را برآمده از واژه فارسی«خودش » و یا به قول شما « خوشده » از زبان مردم نشتا می دانید . یعنی واژه « شه » کوتاه شده واژه « خودش » و یا واژه « خوشده » باید باشد . سیر تغییرات یک واژه معمولاً در جهت کوتاهی و اختصار است ، احتمال کمی وجود دارد که چنین شکلی اتفاق بیفتد . به علاوه ادعای ما بر اساس بسیاری از شواهد پیرامونی» و دیگر موضوعات است ،که پیشنهاد می کنم به آن ها نیز توجه شود . از همکاریتان سپاسگزارم
سلام
من مطمئن نیستم شما نظرم را ببینید چون مقاله شما خیلی وقت پیش درج شده. با این حال امیدوارم به رؤیت شما برسد.
استاد گرامی من از یکی از مناطق مرزی زبان مازندرانی و شاید هم آخرین سنگر این زبان در غرب مازندران یعنی نشتا مزاحم شما می شوم. ضمیر «شه» تا منطقه لنگا(عباس آباد) استفاده می شود ولی در نشتا به جای آن از «خوشده» که به نظر می رسد تغییر شکل یافته «خودش» باشد استفاده می کنند. (البته ظاهراً در شرق مازندران، در مناطقی، این واژه به کار برده می شود.- این را از بعضی ترانه های مازندرانی شنیده ام). درضمن این واژه، مانند شه، برای همه ضمایر به یک صورت به کارمی رود. به نظر من «شه» و «خوشده» واژه هایی هستند که از «خودش» فارسی ریشه گرفته اند و ربطی مستقیم به سانسکریت ندارد.
با سپاس
با سلام
توجه بفرمایید عبارت شه وه در گویش مردم بابل معنی ندارد . ضمنآ لطف بفرمایید گویش مناطق مختلف را بگنجانید و تحلیل بفرمایید اگر به گویش بابل مسلط نیستید من در خدمتم.
با سلام
توجه بفرمایید عبارت شه وه در گویش مردم بابل معنی ندارد . ضمنآ لطف بفرمایید گویش مناطق مختلف را بگنجانید و تحلیل بفرمایید اگر به گویش بابل مسلط نیستید من در خدمتم.
متن جالبی بود متشکرم
متن جالبی بود متشکرم