درویش علی کولاییان
مقدمه : جستجو پیرامون مازندران باستان، پژوهشگر را وامیدارد که مازندرانی یا گیلکی۱ بداند ، اصطلاحات این زبان را در زمینه کشت و کار ، دامداری سنتی و جنگل خوب بفهمد ، زبان خارجی بداند، بعلاوه به تاریخ جهان باستان و تاریخ ایران، تاریخ هند و تاریخ یونان باستان و حتی تاریخ ارمنستان باستان آشنا باشد۲ .در آن صورت است که اومی تواند قدمی استوار به جلو بردارد .
ما با نگاه به شیوه کشت برنج، که مدنیت مازندران۳ با آن آغازمی شود، بازهم بر نشانه های زبانی و فرهنگی تاکید کرده و می کنیم .
آگاهی از فرهنگ سنتی کشت و کار برنج گامی مهم درجهت پی بردن به هویت تاریخی ــ فرهنگی مردم مازندران و جای پایی محکم است برای پژوهشگر تا او به سوی سر چشمه تاریخی فرهنگ مردم نگاهی روشن بیندازد .
کشت سنتی برنج و واژگان مصطلح
معیشت اصلی مردم مازندران برای دو هزار سال، کشت برنج بوده است ، امروزهم این وضع ادامه دارد . در حال حاضر نیز عمده ترین بخش از مردم مازندران به کاشت و داشت و برداشت این محصول مشغولند . قریب نیمی از حجم برنج تولیدی کشور در مازندران تولید می شود .
در تاریخ جنگ های یونان و ایران و تلاش اسکندر و عبور او از دامغان و هیرکانی در نیمه دوم قرن چهار قبل از میلاد ، کوچکترین نشانه یی از کشت برنج در شمال ایران ثبت نگردیده است، کاتبان یونانی با همه دقتی که در نوشتن این قبیل موضوعات داشته اند،اشاره به کار برنج و شالیزار نمی کنند . با این که زمان عبور اسکندر فصل تابستان بود،اما در منطقه کشت و کاری از برنج دیده نشد و گزارشی از آن نشده است۴ .
عصر هخامنشی ، به وضوح کشت و کار برنج در مازندران نبوده است . هیچکدام از اسناد و کتیبه های آن عصر ، قومی خراج گزار را با کشت و کار برنج ، در منطقه شمال ایران ، معرفی نمی کند . این ها حقایق دانسته ای است که انکارشان دشوار است . در عصر پسین اما ، با توجه به شواهد موجود ، کشت برنج مرسوم گردید و از نگاه کارشناسان، سابقه دو هزار و اندی ساله کشت برنج در مازندران غیر قابل انکاراست.
نشانه ها حاکی است که شیوه کشت برنج و تکنیک های دوهزارساله این کار در مازندران، تا قرن بیستم دستخوش تغییر نشد . بسیاری اصطلاحات که به کار برنج مربوط است،تقریباً دست نخورده باقی ماند . در پرتو این واقعیت ها، ما می توانیم نگاهی عمیق به تاریخ بیندازیم و چگونگی آمدن برنج و برنجکاران به مقصد مازندران و همچنین مبداء آن را جستجو کنیم .
شیوه کشت و کار غله برنج در مازندران فقط آبی۵ است ، کاری پیچیده است و با کشت و کار غلات دیگر مانند گندم فرق دارد و ابزار کار آن نیز متفاوت است .
واژگان کهن در کشت سنتی برنج از زبان مردم مازندران :
اول ، اصطلاحاتی که به آبیاری متعلق اند .
دوم ، اصطلاحاتی که به زمین متعلق اند .
سوم ، واژه ها که برای نامبدن ابزار بکار می روند .
جهارم ، واژه در معرفی نوع غلات .
پنجم ، دو نامواژه برای دو علف هرز بسیارمهم .
این واژگان گیلکی(گِلکی ) بوده فارسی قلمداد نمی شوند .آن ها گاهی خود به فارسی راه یافته اند (مثل شالی ) .آن ها به زبان های باستانی ایران مربوط نمی شوند ، عربی یا ترکی نیستند ، بلکه فقط با استفاده از فرهنگ سنسکریت این واژه ها را می توان باز شناخت . یاد آور می شوم شکل و معنای واژه ها که نقل می شوند ،تنها مطابق نظر نگارنده به عنوان یک گویشور زبان گیلکی یا مازندرانی نیست بلکه همه با رای فرهنگ تبری۶ نیز در تطابق اند .
توضیح : فونتیک به کار رفته برای واژه های سنسکریت ، هاروارد – کیوتو است .
۱– اصطلاحاتی که به آبیاری متعلق اند
کشت گاه های سنتی برنج در مازندران اغلب در دامنه های شیب دارجلگه اند و دشت های هموار کناره که به محدوده دریا مجاورند، به دلیل مشکلات در چگونگی تامین و انتقال آب ، حتی تا گذشته نزدیک در شکلی موثر برای کشت برنج مناسب نبوده اند .
اراضی شالیزار ترکیبی از قطعات شیبدار، قطعات بلند و فطعات هموارند . آبیاری مزرعه به حکم طبیعت ابتدا از زمین بلند آغاز ، سپس آب اضافه به زمین پایین دست و نهایتاً مازاد آن نیز به بیرون مزرعه هدایت می شود .
برنج آبی اقتضا می کند، تا آب به عمق دست کم چندین سانتی متربطور مداوم و تا آخر فصل، بوته شالی را در میان بگیرد . این کار برنجکار را ملزم می سازد تا اراضی شیبدار را با تراس بندی ها به کرت های کوچک تقسیم کند .
نام های سنتی برای قسمت ها و بخش های مختلف زمین ،هنوز در زبان مردم محفوظ باقیمانده است و اصطلاحات فارسی جایگزین آن ها نشده است .
در خواهیم یافت، اصطلاحات سنتی کشت و کار برنج ، در موضوع زمین و آبیاری، با واژه های سنسکریت کلاسیک ،انطباق چشمگیر پیدا می کنند .
مازندرانی: وال جوی . آب جاری در حجمی محدود .
سنسکریت : واهَ لا ، جوی ، جریان آب
vAhalA f. a stream , current
مازندرانی: کِلِه جوی و کانال آبیاری
سنسکریت : کُلیا رودی کوچک ، کانال ، کانال آبیاری
kulyA ۲ f. a small river , canal , channel for irrigation , ditch , dyke or trench RV. VS. AV. &c. ; (ifc. f. %{A}) Ragh. vii , 46 ; N. of a river MBh. xiii , 1742
مازندرانی : نِشتاک (دَررُو ) ، نشتاک او ( آبِ در رو ) .جریان آب اضافی که در انتها و پس از سیراب شدن مزرعه به
بیرون هدایت می شود .
سنسکریت : نِشتاک وان دررو
niSTakvan = mf(%{varI})n. (%{tak}?) prob. `” running away “‘ AV. v , 22 , 6.
دوم ، اصطلاحاتی که به زمین متعلق اند
مازندرانی : پَلوچی صفت زمین بلند است که پس از سیراب شدن ، نیاز زمین در پایین دست(شوآری)
را برآورده می کند .
سنسکریت : پَله تا برآورنده و پیامد ساز . و ….
phalita mfn. bearing or yielding fruit , producing consequences , fruitful , successful , fulfilled , developed , accomplished MBh. Ka1v. &c. (n. impers. with instr. `” fruit was borne by “‘ Ra1jat. Hit.) ; resulting as a consequence Pat. ; m. a tree (esp. a fruit tñtree) L. ; (%{A}) f. a menstruous woman L. ; n. a fragrant resin (= %{zaileya}) L. (prob. w.r. for %{palita}).
مازندرانی : شُوآر صفت زمین پایین دستِ گیرنده ی آب، اززمین بلند در بالا دست(پلوچی )
سنسکریت : سوهارا گیرشِ خوب، گیرش بجا
suhara m. `” seizing well “‘N. of an Asura (v.l. %{a-hara}) MBh
مازندرانی : اُلِی ، تراس و کرت های حاصل از تراس بندی زمین که با مرز های کوچک و کوتاه تمیز داده می شوند .
سنسکریت: آلِن دا ، تراس، بالکن
Alinda = m. a terrace before a house , a raised place or terrace for sleeping upon L. (cf. %{alinda}.)
سوم ، واژه ها که برای نامیدن ابزار بکار می روند
مازندرانی : دَرِه ابزار برنده ، ابزار برای قطع درخت ودرختچه و ….
سنسکریت: د ارا تیغه ، تیغ ، تیغه شمشیر یا کارد، و …..
dhArA ۲ f. (2. %{dhAv}) margin , sharp edge , rim , blade (esp. of a sword , knife , &c. ; fig. applied to the flame of fire) RV. S3Br. MBh. Ka1v. &c. ; the edge of a mountain L. ; the rim of a wheel Ragh. xiii , 15 ; the fence or hedge of a garden L. ; the van of an army L. ; the tip of the ear L. ; highest point , summit (cf. %{-rA7dhirUDha}) glory , excellence L. ; night L. ; turmeric L.
مازندرانی : بَلو بیلچه ای با دسته بلند برای کار در شالیزار
سنسکریت : پالَه نوعی بیلچه و …
phAla m. (or n. L.) a ploughshare RV. Ka1t2h. Kaus3. Ya1jn5. ; a kind of hoe or shovel R. ; a bunch or bundle Naish. ; a nosegay Ba1lar. ; a jump Vcar. HParis3. ; the core of a citron L. ; N. of S3iva L. ; of Bala-ra1ma L. ; n. a garment of cotton A. ; a ploughed field ib. ; = (or w.r. for) %{bhAla} , the forehead Cat. ; mf(%{I})n. made of cotton L.
مازندرانی: گرواز از جنس آهن ، برای ریشه کنی و کندن زمین سخت . به شکل اسکنه بزرگ است که دسته ای
بلند وچوبی دارد .
سنسکریت : گورو + وازی گورو یعنی بزرگ و سنگین، وازی یعنی اسکنه، گورو وازی به معنای اسکنه بزرگ است .
guru mf(%{vI})n. (cf. %{giri4} ; comp. %{ga4rIyas} , once %{-yas-tara} , %{guru-tara} , superl. %{gariSTha} , %{gurutama} see ss. vv.) heavy , weighty (opposed to %{laghu4}) RV. i , 39 , 3 and iv , 5 , 6 AV. &c. (g. %{zauNDA7di} Gan2ar. 101) ; heavy in the stomach (food) , difficult to digest MBh. i , 3334 Sus3r. ; great , large , extended , long
…
vAzI f. (also written %{vAsI} ; accord. to some connected with %{vrazc}) a sharp or pointed knife or a kind of axe , adze , chisel (esp. as the weapon of Agni or the Maruts , and the instrument of the R2ibhus , while the paras3u or axe is that of Tvasht2r2i) RV. AV. MBh. ; sound , voice Naigh. (cf. under 1. %{vAza}).
مازندرانی : لُش ابزار کشاورزی ،از جنس چوب، برای خرد کردن کلوخ۷ . لوش تخت، تخت نمودن زمین شخم شده با استفاده از لُش .
سنسکریت : لُش تگنا ابزار کشاورزی برای خرد کردن کلوخ
loSTaghna m. an agricultural instrument for breaking clods ,harrow
چهارم : واژه های معرف غلات
مازندرانی: شالی دانه نکوبیده و آسیاب نشده گیاه برنج . شالیجار ، به کشتگاه شالی گفته می شود، همان شالیزار .
سنسکریت: زاله ِ به انواع شالی گفته می شود و زالِ ِ جال ،به دشت شالیزار گفته می شود .
zAli ۲ m. (accord. to some also f. ; for 1. see p. 1067 , col. 2) rice (often varieties) , any grain of a similar character to rice Mn. MBh. &c. ; the civet-cat , pole-cat Hcar. (?) L. ; N. of a Yaksha (who was transformed into a lion ; cf. %{zAli-vAhana} below) ; pl. grains of rice , rice R
zAlijAla = n. a mass or dense field of rice R2itus.
مازندرانی: بینج بذر شالی
سنسکریت: بیجَ بذر غلات
bIja = n. (also written %{vIja} , of doubtful origin ; ifc. f. %{A}) seed (of plants) , … , seed-corn , grain RV. &c. &c.
مازندرانی: دُنه ( دونه ) به معنای برنج که بعد از طبخ ، یا دم کشیدن پلا ( پلو) می شود. دُنه (دونه ) به غلات
دیگر اطلاق نمی شود . ذرت، کوگندم است و یا به آن کو وه و یا کاوه گفته می شود .
سنسکریت: دانیه به غلات به ویِژه به انواع برنج اطلاق می شود . برای دیگر غلات که نسبت به برنج کم اهمیت
محسوب می شوند . پیشوند « کو » اضافه می شود : کو دانیه ، کو یه وه
dhAnya ۱ mfn. consisting or made of grain RV. AV. ; n. corn , grain ib. &c. &c. (according to Sus3r. only %{zAlayaH} , %{SaSTikAH} & %{vIhayaH} , the other grains being %{ku-dhAnya} q.v.) ; a measure = 4 sesamum seeds L. ; coriander (also %{A} f.) L. ; Cyperus Rotundus L. ; a kind of house Gal.
ku ۱ a pronom. base appearing in %{ku4tas} , %{ku4tra} , %{kuvi4d} , %{ku4ha} , %{kva4} , and as a prefix implying deterioration , depreciation , deficiency , want , littleness , hindrance , reproach , contempt , guilt ; originally perhaps %{ku} signified `” how (strange!) “‘ ; as a separate word %{ku} occurs only in the lengthened form 3. %{kU4} q.v.
yava = ۳ m. barley (in the earliest times , prob. any grain or corn yielding flour or meal ; pl. barley-corns) RV. &c. &c. ; a barley-corn
پنجم : نام دو علف هرز شاخص
مازندرانی : وَرمِز به گیاهی هرز اطلاق می شود که دانه های بسیار ریز و بسیار فراوان به رنگ سیاه دارد که آن نیز موسوم به ورمز است. در گیلان به آن سوروف گفته می شود. درشالیزار ها به وقت درو و خرمن، ورمز جذب دانه های شالی شده با آن ها مخلوط می شوند و به هنگام کوبش شالی به روش قدیم ، اختلاط با ورمز سبب افت کیفیت برنج و خرده برنج بوده است .اصطلاح “ورمز داشتن” به معنای ناخالصی داشتن نیز هست .
سنسکریت : وِمِزر به معنای اختلاط و مخلوط شدن است .
vimizr P. %{-mizrayati} , to mix or mingle together MBh.
مازندرانی: ککِ ماریم به نوعی نیلوفر وحشی اطلاق می شود که پیچنده است و در مزارع به خصوص در
خشکه زاری ها مزاحمت جدی به بار می آورد .
سنسکریت: کا که مار ِن نوعی نیلوفر وحشی
kAkamArin m. Menispermum Cocculus
نتیجه :
اصطلاحات اساسی شالیزار با واژه های سنسکریت مطابقت دارند. پیدا است نسل اول شالیکاران در مازندران گویشور زبان سنسکریت و یا زبانی بسیار نزدیک به آن بوده اند .واقعیات موجود و وسعت کاربرد واژگان سنسکریت در باقی زمینه ها از جمله دامداری و جنگل نیز به همین میزان تعیین کننده است و نگارنده در مقالاتی متعدد به آن ها پرداخته است۸ .
می دانیم رسمیت زبان سنسکریت در هند، از نیمه نخست هزاره پیش از میلاد آغازو تا پایان هزاره نخست پس از میلاد ادامه داشته است۹ . مکتوبات باقی مانده از آن دوران، منحصر به کتیبه ها و سنگ نبشته ها نیست بلکه گنجینه یی مهم از کتاب نیز هست . به عنوان مثال یکی از آن ها ، دقیق ترین دستور زبان در تاریخ علم شناخته می شود ،اثر« پا نی نی» که دو هزار و جهار صد سال پیش تالیف شده است .
اصطلاحات مازندرانی در کشت و کار برنج که سفری دو هزارساله در طول زمان را پشت سر دارند، در نبود ثبت و ضبط و کتابت، نسبت به اصل سنسکریت فقط کمی تغییر شکل داد ه اند . این واژه ها معرف مبدا برنج و مبدا آمدن برنجکاران است . نوشته های تحقیقی نیز، عصر شروع کشت غله برنج در مغرب هندوستان و در ایران را پس از اسکندر و همزمان با اشکانیان معرفی می کند .
در گوشه گوشه زندگی مردم مازندران، دلائل و سوابق حضور تاریخی گویشوران زبان سنسکریت قابل مشاهده است . بر اساس نوشته ها به همین قلم ، ریشه شعر و موسیقی مازندران نیز، به دو هزار سال پیش می رسد و به مردمی مربوط می شود که از اقلیم جنگلی شمال هند و هنگام بلوغ تمدن در آن جا ، به این دیار کوچ کشیده اند . مردم مازندران امروز در وجهی عمده بازماندگان همین مردمند .مردمانی که بیش از دو هزار سال پیش، به این دیار آمدند و برای اولین بار، اقلیم جنگلی شمال ایران را بر اساس تجربیاتشان در شمال هند ، قرن ها جلوتر از مناطق جنگلی اروپا ، جهت کشت و کار ، به ویژه برنج و برپایی جامعه یی متمدن ، آماده ساختند .
تلاش و کوشش نگارنده در معرفی این تحول تاریخی و در عین حال فراموش شده ، پرده از راز ها برمیگیرد ، ازجمله این که مازندران هفت خوان و حاکمیت مردم به اصطلاح دیو در مازندران، جرا و چگونه و از کجا در حافظه تاریخی مردم ایران جای گرفت. در نوشته هایش ، نگارنده اثبات می کند، که نقش مهاجران از شمال هند، در حوزه تجن ، تنها آوردن برنج و پرورش گاو پون ور (گاوبومی مازندران و گیلان ) و یا آموختن خط به ایرانیان نبود بلکه برهمنان که عالیترین کاست میان آنان محسوب می شدند ، دانش هند را با خود به ارمغان آوردند .استاد ارجمند دکتر منوچهر ستوده که سال هاعمر خود رامصروف شناخت تاریخ ایران و تاریخ شمال ایران نموده است ،خطاب به نگارند در ۲۵ فروردین ۱۳۸۹ ، چنین می نویسد :
…. ابوریحان بیرونی از رصدخانه های هند استفاده کرده و کتب نجومی خود را نوشته است . بوعلی سینا از کتابخانه های هند استفاده کرده و کتاب قانون خود را نوشته است ما با هندی ها داد و ستد علمی داشته و داریم . این جریان در پرده ابهام مانده بود تا جنابعالی پرده از آن بر گرفتید . نکته ای که جنابعالی به آن برخورده اید شباهت دو زبان را متوجه شده اید نکته جالبی است۱۰ ….(پایان نقل قول ).
حقایق مهم دیگر، از جمله تدوین کلیله ، توسط حکمای مازندران نیز جالب توجه است .این مطلب موضوع مقاله ای از سوی نگارنده شد که جند سال پیش با عنایت مرحوم استاد باستانی پاریزی و از برکت توجه ایشان به کارهای این جانب، در مجله حافظ به سر دبیری پروفسور سید حسن امین درج و در سایت های اینترنتی نیز، توسط هزاران نفر از دانشجویان و دانش پژوهان مورد توجه قرار گرفت۱۱ .نگارنده اکنون امیدوار است که محتوای این مقاله، انگیزه حرکت در جهت اصلاح هویت کتابِ جاویدان کلیله و دمنه شود . این کتاب و این اثر فرهنگی بزرگ که یکی از سه کتاب مشهور جهان گاهی قلمداد می شود ،به اعتقاد نگارنده در ایران و در مازندران و بتوسط حکمای مازندرانی تالیف شده است .
کتاب کلیله، اولین سیاست نامه در تاریخ است . متجاوز از هفده قرن پیش، این کتاب در مازندران و به نفع حاکمان ملوک الطوایف آن ، برای آموزش دیپلماسی مناسب در قبال دستگاه امپراطوری نیرومند ایران( اشکانیان و ساسانیان ) متولد شد . بعد ها کتاب به دست ساسانیان افتاد و به تدریج در سرتاسر جهان شهره گشت .
در ادبیات و فرهنگ ایران، کلیله و دمنه، الگو بود و همیشه نیز نقش کلیدی را بازی کرده است .
عالمان هندی ، و عالمانی بزرگ از دیگر نقاط جهان، هندی بودن کتاب کلیله را فقط از زبان ایرانیان شنیده اند گاه نیز ناباورانه آن را از زبان ایرانیان فقط نقل می کنند۱۲ . آن ها در تلاش خود برای منشا کلیله ، سندی قانع کننده از خلق این کتاب در شبه قاره هند ندیده و نیافته اند .باید متذکر شوم، کتاب موسوم به پنچه تنتره( Hitopadesha ) در هند که به کلیله شباهت دارد همان کلیله و دمنه نیست . این کتاب که در بنگال تالیف شد، چندین قرن پس از کلیله به دنیا آمده است !
ایرانیان، روزگاری مازندران را هند لقب دادند و متاسفانه همین سبب سوء تفاهی بزرگ و تاریخی شده است .همانطور که در مقدمه کتاب کشف مازندران باستان به قلم اینجانب، در مورد کلیله آمده است . ” ما میراثی گرانبها را نداشته پنداشته و آن را مال همسایه انگاشته ایم ….”
کتاب مرزبان نامه که در مازندران تالیف شد ، برآمده است از فرهنگی ریشه دار که این فرهنگ، پیش از این کلیله و دمنه را به جهانیان تقدیم نموده است .
یاد آور می شوم برای شناخت مازندران باستان ، ده ها مقاله و چند کتاب به همین قلم منتشر شده، همه در معرض داوری علاقمندان است . پایان
پانویس :
۱- مازندرانیان نیز چون گیلانیان زبان شان را گِلکی یا همان گیلکی می دانند . ر. ک. به مقاله یی از نگارنده با نام گیل، گیلک ، گیلکی مندرج در مجله دو ماهنامه گیله وا ( بهمن و اسفند ۱۳۹۰) . ضمناً مازندران و وسعت آن به مثابه یک محدوده جغرافیایی ، گاهی دستخوش تغییر بوده و هنوز هم می شود، لذا در تعریف مازندران ، مقاطع تاریخی را نباید از نظر دور داشت .طبق پژوهش نگارنده و به اعتقاد او، مازندران در کهن ترین سال های تاریخ خود ( عصر اشکانیان و ساسانیان ) نامی محلی بوده ، فقط حوزه تجن و حوالی نزدیک به آن را شامل می شده است .
۲- ر.ک. مقاله مهاجرت وسیع از شمال هند به صفحات شمالی ایران در زمان سلوکیان و اشکانیان – نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان – درویش علی کولاییان -نشر گیلکان – ۱۳۹۱
۳- ر.ک. مقاله کشف مازندران باستان – به آدرس اینترنتی
http://www.mazandnume.com/fullcontent/24230/کشف-مازندران-باستان
۴- تاریخ ایران باستان۲ ( تاریخ مفصل ایران قدیم ) – حسن پیرنیا (مشیرالدوله )
۵- در بعضی نقاط جهان کشت بعضی انواع برنج بدون آبیاری مداوم نیز مرسوم است .
۶- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – شرکت انتشارات احیا کتاب – ۱۳۸۱
۷- در پریم نامه؛ فرهنگ واژه های مازندرانی حسین کریمی پریم – انتشارات روجین مهر – ۱۳۸۸، ” لُش” به معنایی که نقل شد آمده است .” لوش تخت “از فرهنگ پنج جلدی واژگان تبری نقل شده است .
۸- در این آثار به قلم نگارنده، بطور مشروح آمده است ۱- کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک(روایت واژه ها ) – نشر چشمه – ۱۳۸۷ ۲- نگاهی نو به مازندران باستان (مجموعه مقاله ) – نشر گیلکان – ۱۳۹۱ ۳- کتاب کشف مازندران باستان – نشر گلچینی ( در دست انتشار )
۹ – گفته می شود سلطان محمود غزنوی پس از فتح قسمت هایی از هند در مناطق مورد تصرف خود سکه هایی به نام خود و با نوشتار سنسکریت رایج نمود .گویا آن سال ها آخرین سال های رسمیت سنسکریت در شبه قاره هند بوده است .
۱۰- http://kulaian.com/Content/Mazandaran-and-History/890201225301.html
۱۱- مقاله « کلیله و دمنه از کجا آمده است » نشریه: حافظ ، مهر و آبان ۱۳۸۸ – شماره ۶۳
۱۲- از جمله محقق فرانسوی فرانسوا دوبلوا در کتاب خود ” برزوی طبیب و منشا کلیله و دمنه ” به ترجمه دکتر صادق سجادی – انتشارات طهوری – ۱۳۸۲ می نویسد : اگر منابع نهایی کلیله و دمنه می باید در هندوستان جستجو گردد ، نقطه فرود کتاب خاور نزدیک، ایران است (ص.۱۶ ).
توضیح : این مقاله در دو ماهنامه گیله وا شماره ۱۳۶ سال بیست و سوم ،خرداد و تیر ۱۳۹۴ آمده است .
منابع:
Monier Williams Sanskrit-English Dictionary (2008 revision)-1
۲- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱
24 پاسخ
دوست عزیزم ، سنسکریت باستانی و کلاسیک اگر از یک ریشه آمده اند و نسبتی خاص با یکدیگر دارند ،تفاوت هایشان را نمی شود انکار کرد. هر کدام به دوره تاریخی خود تعلق دارند . بسیاری واژه ها و بسیاری قواعد بین این دو زبان مشترک نیست . مثلاً واژه ی برنج و نام انواع آن و یا نام مشتقات آن به کدام متعلق است و یا به کدام یک از این دو بیشتر تعلق دارد ؟ این تفاوت ها به ادراک ما از تاریخ کمک می کند . تاریخ برنج در حهان و در مغرب هند ، برای پژوهشگران امروز، شفاف و روشن است . این اطلاعات به ما کمک می کند تا بدانیم از چه زمان مردم در مغرب هند و یا در غرب آسیا، برنج را می شناسند و یا با برنج بیشتر آشنا میشوند ؟ بطور حتم شما نیز جستجوهای عالمانه را به حرف های بی پایه ترجیح می دهید و حتماً اتکا به دانش را به فرار از آن ترجیح می دهید .
یادتان باشد ، ما از مهاجرتی حرف می زنیم که تاریخی است و زمان وقوع آن فقط یکی دو قرن پیش از میلاد است . از پرفسور مولر سخن گفته اید منظورتان چیست ؟ ایشان اگر زبان و نژاد را پیش می کشند ، گناه دیگران چیست ؟
اگر خواسته باشیم فرهنگمان و سرچشمه های آن و تمدن های مرتبط با آن را شناسایی کنیم چه کار باید کرد ؟ کشاورزی و دامداری ما با کدام نشانه وبا کدام یادگار ها نزد ما باقی مانده اند ؟ راجع به شعر و موسیقی مازندران و راجع به اسطوره های مربوط به خود کدام گوشه را جستجو کنیم ؟ ایرانیان از اقوامی متفاوت بوده قرن ها بلکه هزاران سال است که گرد هم آمده اند و پیوند خورده اند و ایرانی نام گرفته اند .حال هرکدام از اقوام با دقت در احوالات خود تاریخ را برای فرزندان ایران دقیق و دقیق تر می کند . ما به ایرانی بودن افتخار می کنیم . به شما حق می دهم که بعضی از دوستان با سواد هم گاهی به افراط می روند و اتفاقات کوچک اتفاقات بزرگ را از یادشان می بَرَد . این چیز ها را به دل نگیرید . موفق باشید
در تایید سخن شما که مازندران در زمان اشکانی به پیرامون تجن محدود می شد این را بگویم که مردم بهشهر به کوه نشینان،کویی یا هزارجریبی و مردم کوه نشین به آن ها مازدِرُنیmaazderoni می گویند.
سلام استاد ممنون از مطالب مفیدی که گذاشتین حین خواندن مطالبتون ذهنم متوجه اسامی روستای خودمون که تو جوبیاره افتاد که ایا این اسامی ربطی به سانسکریت داره یا نه به روستامون به فارسی میگن ماندی و خودمون میگیم موندی یا یه روستا هست که الان از بین رفته که بهش میگن راجی البته به منطقه ما میگن پهنو یا پهناب_ممنون میشم که از دانشتون در اختیارم بگذارید با تشکر
با درود ، بدون تردید نام اماکن در ناحیه یی که شما زندگی میکنید اغلب کهن است و ریشه فارسی ندارد حتی به احتمال همان نام که محل شما موسوم به آن است کهن است و فارسی نیست . از جمله دلائل کهن بودن منطقه شما تپه ها ی باستانی از نوع \” دین \” یا \”دِن \” است که گویا در ناحیه جویبار همانند اطراف ساری ، تعدد دارد و از همه مهم تر نام گیلخواران نام قدیمی منطقه جویبار است . نام هایی که شما متذکر شدید به لحاظ شکلی بسیار به واژه های سنسکریت نزدیک و حتی منطبق است اما معانی متفاوتی نیز از آنان فهم می شود که انتخاب درست ترین معنی مستلزم اطلاعات بیشتر از محل و منطقه مورد نظر است . موفق باشید .
با سلام خدمت استاد.شما همواره فرموده اید که در پی ریشه یابی لغات نمی باشید اما با عرض پوزش می خواستم بدانم که آیا لفظ اشکور(eshkevar) که به کوهستان های بسیار مرتفع تنکابن و رودسر اطلاق می گردد می تواند دارای معنای خاصی از منظر سنسکریت کلاسیک باشد؟البته ذکر این مطلب لازم است که روستاییان و مردمان اشکورات خود لفظ اشکور را به صورت اوشکوور(ooshkoovar) بیان می کنند.با تشکر.
با سلام ، بدون داشتن قرائن کافی تعیین وجه تسمیه دشوار است . گاهی شکل و فرم سرزمین و گاهی هم اتفاقات تاریخی در وجه تسمیه مدخلیت دارند . محتمل است نام هایی این چنین در محدوده فرشوادگر از زبان قومی است که تمدن برنج را در فرشوادگر بنیاد گزار بوده اند . در زبان این مردم وَر (vara) اتفاقاً به همان معنایی نیز هست که مرحوم سرتیپ پور گویا عنوان نمودند( ور فارسی ) ولی جز اول واژه می تواند به احتمال ( Asku ) به معنای کشیدن و کندن و گسیختن به یکباره باشد . از نقطه نظر تلفظ این واژه به یاد بیاورید که Apa به معنی آب را مردم امروز (او ) تلفظ می کنند .
همانطور که عرض شد بدون داشتن قرائن دیگر ریشه یابی نام محل دشوار خواهد بود .
سلام بر استاد ارجمند با عرض خسته نباشید در صورت اجازه آن جناب عین مطلب این پست مطلب شما را با ذکر کامل منبع قصد باز نشر در وب سایتمان را داریم آیا اجازه می فرمایید موفق باشید
با سلام ، دوست عزیزم بازنشر کامل مطلب با ذکر منابع نه تنها مشکلی ندارد بلکه باعث امتنان بنده نیز هست . موفق باشید .
با سلام خدمت استاد.شما همواره فرموده اید که هدف اساسی در پژوهش هایتان ریشه یابی کلمات نیست.اما این که پرسش پیش رو را از شما می نمایم بدین دلیل است که فرهیخته دیگری را در مازندران نمی شناسم که این چنین مجدانه و دلسوزانه پرسش های فرهنگ دوستان گیلک را پاسخ گوید.لذا بدین روی نهایت سپاس گذاری را از شما دارم . اما پرسش بنده این است که چرا نباید از امکانات عصر نوین برای حفظ فرهنگ آبا و اجدادی خود بسیار بیش از آن چه که هست استفاده نماییم؟روزگاری بسیاری از پژوهشگران زبان مازندرانی برای گردآوری لغات مازندرانی به بررسی های میدانی می پرداختند.حال آن که امروزه هر فرهنگدوست مازندرانی در دور افتاده ترین نقاط می تواند با ارسال لغات مهجور مازندرانی به یک مرکز جمع آوری این لغات که از سوی اساتید و متخصصین زبان گیلکی اداره میگردد این لغات را از خطر انقراض نجات دهد که این نیز می تواند شروع روندی باشد که منجر به تالیف یک فرهنگ اشتقاقی زبان های جنوب دریای خزر گردد که خود فرموده اید بسیار به آن نیازمندیم..در ادامه باید عرض کنم که زبان گیلکی بیش ترین میزان مقالات و پایان نامه های نوشته شده در درون کشور را به خود اختصاص داده است که خود گواهی است بر خیل عظیم دوستاداران و عاشقان فرهنگ گیل و تالش که نیازمند هدایت از سوی عزیزانی همچون شماست.با تشکر.
با درود ،اساس مجموعه ای که شما در نظر دارید از سوی مولفان فرهنگ تبری دنبال شده است . تلاش من و شما و بقیه علاوه بر تلاش های فردی در گردآوری واژه، می تواند کمک به تکمیل این مجموعه ، یعنی فرهنگ پنج جلدی تبری باشد .ضمناً شکل گیری فرهنگ ها و چگونگی شناخت واژه ها و مرسوم دانستن و به رسمیت شناختن هر واژه مراتبی دارد که توجه به آن نیز لازم است .
در تائید نوشته آقا یا خانم تنکابنی باید عرض کنم شما بخش مهمی از سیر تاریخی فرهنگی و زبانی مردم جنوبی دریای خزر را در استانهای گیلان و مازندران و گلستان روشن نمودید
برای شما آرزوی سلامت دارم
از توجه شما ممنونم .
سلام خدمت استاد ارجمند.نظراتتان بی اندازه برایمان ارزشمند است.پست ها را می خواندم و بسیار مسرورم از اینکه میزان قابل توجهی از نظرات از استان گیلان می باشد.بی تردید این امر گواهی بر درستی راه شما در شناساندن فرهنگ و تاریخ گیل و گیلک در مازندران و گیلان می باشد.بنده مقالات شما را با ذره ذره وجود خود مطالعه نمودم و به ویژه با مطالعه مقاله شما پیرامون معنای گیل حیرت نموده و در پستی نیز مراتب تقدیر و تحسین خود را بیان نمودم.برایتان آرزوی سلامتی دارم پیروز باشید.
با درود
جناب تنکابنی از این که به عرایضم توجه می کنید بسیار ممنونم . موفق باشید .
سلام در تلفظ محلی فعلی \\\” ایش یا ایشکوم\\\” تلفظ می شود . موقعیت این روستاها با نامهای مشابه در فواصل تقریبا ۱۵ کیلومتری است . همه جلگه ای اند و در حوزه سپیدرود قرار دارند.من حدس می زنم آنهایی که پیشوند دارند زمانی حالت بندری یا پیش بندری داشتند چون نسبتا به دریا نزدیکند ضمنا در تاریخ گیلان و دیلمستان میر طهیر الدین مرعشی اشپین و کماچال نام دو روستای مجزا دانسته شده شاید اشپین نامی برای یک منطقه باشد که از روستاهای فوق مهاجرتی محدود به آن صورت گرفته باشد این اطلاعاتی بود که داشتم با تشکر از راهنمایی های مفید شما
سلام در گیلان برخی روستاها با پیشنام اشمان هستند: اشمان دهکا ، اشمان کماچال ، اشمان طالم و… جالب اینکه بخش دوم این نام ( دهکا ، کماچال و طالم ) اسم روستاهای دیگری است. آیا این پیشنام ( اشمان – یا اشپین یا شبینه و .. ) در سنسکریت دارای معنی خاصی است مثلا با کلمه گیلکی شیل= بندر یا پیش بندر یا همچین چیزی مرتبط است؟
با درود ، کمی توضیح در مورد موقعیت روستا هایی که نامبرده اید و موقعیت آن ها نسبت به یکدیگر شاید حل مساله را آسان می کرد . در سنسکریت« اَسمان » می تواند ضمیر اول شخص جمع باشد . شبیه « اَمه » یا « اَمی » . به عنوان مثال « اَمه ساری» به معنای «ساری ما» یا « اَمی گیلان » به معنای «گیلان ما ». «س » و « ش » در سنسکریت قریب به هم و سوتی تلفظ می شوند .
با تشکر جناب آقای کولائیان اکثر این لغات در شرق گیلان ( رودسر لاهیجان و آستانه اشرفیه ) هم کاربرد دارد
کولاییان ،
من هم از شما تشکر می کنم .
استاد عزیز با سلام سوالی داشتم به نظر میرسه زبان گلکی (گیلکی) از نظر شما همراه با مهاجرت از هند و در پیوند با کشت برنج در جلگه بوده ولی گویش گالشی که پیوندهای وثیقی با گلکی(گیلکی) دارد الزاما به کشت برنج نمی توانسته مربوط باشه کمااینکه همین امروز هم معیشت غالب در میان گالشان کشت برنج نمی باشد به نظر میرسه گلکی (گیلکی) اصیل در میان گالشان دیده میشه آیا به نظر شما به جای فرضیه مهاجرت از هند نمی توان فرضیه هبوط همان بومیان از کوهستان به جلگه (یعنی گالشان) را به عنوان یک فرضیه رقیب پروراند و شباهتهای ماهوی گالشی با گلکی (گیلکی) را چگونه تحلیل می فرمایید؟ و توجه به این نکته که فاکتهای متعددی دال بر زیست در کوهستانهای جنوب کاسپین تا پیش از دوره اسکندر و اشکانیان بوده
با درود ، از سوال شما متشکرم . واژه گالش و هم مختباد و هم گیل هرسه متعلق به یک زبان، یعنی سنسکریت کلاسیک اند و معناشان، اولی نگهبان گاوها ، دومی شخص آزاد و مجاز (در رفتن به ییلاق و آمدن به قشلاق ) و سومی مقید و پایبند (به ماندن در قشلاق به دلیل کشت و کار برنج ). این اسامی به افرادی از قومی واحد و حتی به افرادی از کاستی واحد تعلق می گرفت و به اصطلاح القابی درونی بوده اند . اکثریت قاطع جمعیت همیشه با گیل ها بوده است. شاکله اصلی اجتماع را گیل ها شکل می بخشیدند . گیل ها پدید آورنده به اصطلاح شهر محسوب می شدند (به دلیل سکونت دائم و جمعیت بسیارشان در محدوده ای مشخص ) گالش ها و مختباد ها ( گروه پرورش دهندگان گاو پون ور ، گاو بومی گیلان و مازندران ) به اقتضای وظیفه اغلب متفرق و پراکنده و دور از هم بوده اند . نامی واحد و شایسته برای زبان و فرهنگ این سه دسته مردم ( در واقع دو دسته ، چرا که گالش ها نیروی انسانی در خدمت مختباد ها بوده اند ) که روی هم قومی واحد شناخته می شدند، همان گیلکی است، تا با نام های دیگر اقوام ایرانی که اغلب ایل بوده اند تمیز داده شود . اگر مایل هستید به نوشته های دیگر اینجانب مراجعه نمایید .موفق باشید .
عرض ادب و احترام خدمت جناب کولاییان. فرمودید که زبان امروز مازندران ریشه سانسکریت دارد و به زبانهای باستانی ایران زمین شباهت ندارد. یک سئوال؟ مگر سانسکریت که بیشتر به صورت شعرها و آواهایی امروز در دسترس است بر اساس تحقیقات متعدد ریشه بسیاری از زبانهای هندواروپایی از جمله زبانهای باستانی ایران زمین نیست؟!!
با درود ،توجه شما را به تفاوت سنسکریت باستانی با سنسکریت کلاسیک جلب می کنم . یاد آور می شوم که مراد از سنسکریت همیشه سنسکریت کلاسیک است و در غیر آن صورت، صفت باستانی را به آن اضافه می کنند و می نویسند \” سنسکریت باستانی \” . در صورت تمایل به سایر نوشته ها توسط اینجانب توجه بفرمایید .
بسیار عالی آقای کولاییان عزیز. بیصبرانه منتظر انتشار کتابی دربرگیرندهی مجموعهی این یادداشتها دربارهی رابطهی میان مازندران و هند و زبان گلکی و زبان سانسکریت هستم
کولاییان،
با درود ، تشکر از شما به خاطر توجهی که نشان داده اید. موفق باشید .