مقدمه : نگارنده در نوشته های متعدد خود توجه خوانندگان را به این نکته جلب می نماید که مازندرانیان وارث فرهنگی باستانی از مردمانی مهاجرند و همانگونه که بار ها اشاره نموده ایم مردم مهاجر در زمان سلوکیان وقدرت گرفتن اشکانیان از شمال شبه قاره هند به نواحی جنگلی شمال ایران آمدند . آنها از تمدن برخوردار و برهمنان در میانشان قشری با فرهنگ بوده اند و زبان رسمی شان سنسکریت کلاسیک بوده است. گفته ایم آن ها به مدد ابزار آهنی پیشرفته و برخورداری از دانش آبیاری ، اراضی جنگلی بکر و دست نخورده را بر اساس تجربیاتشان در شمال هند به کشتگاه ها و به برنجزار ها بدل نمودند . در گوشه گوشه مازندران و در شمال ایران هنوز یادگارانی را می توان ذید که نشانه ها از این رویداد بزرگند . فقط برای نمونه و مشتی از خروار در این نوشتار توجه خوانندگان را معطوف به روستایی نزدیک ساری ، موسوم به کولا می کنم ، روستایی که نام فامیلی نگارنده ماخوذ از آنست .
مقدمه : نگارنده در نوشته های متعدد خود توجه خوانندگان را به این نکته جلب می نماید که مازندرانیان وارث فرهنگی باستانی از مردمانی مهاجرند و همانگونه که بار ها اشاره نموده ایم مردم مهاجر در زمان سلوکیان وقدرت گرفتن اشکانیان از شمال شبه قاره هند به نواحی جنگلی شمال ایران آمدند . آنها از تمدن برخوردار و برهمنان در میانشان قشری با فرهنگ بوده اند و زبان رسمی شان سنسکریت کلاسیک بوده است. گفته ایم آن ها به مدد ابزار آهنی پیشرفته و برخورداری از دانش آبیاری ، اراضی جنگلی بکر و دست نخورده را بر اساس تجربیاتشان در شمال هند به کشتگاه ها و به برنجرار ها بدل نمودند . در گوشه گوشه مازندران و در شمال ایران هنوز یادگارانی را می توان دید که نشانه ها از این رویداد بزرگند . فقط برای نمونه و مشتی از خروار در این نوشتار توجه خوانندگان را معطوف به روستایی نزدیک ساری ، موسوم به کولا می کنم ، روستایی که نام فامیلی نگارنده ماخوذ از آنست .
پایین کولا یا همان کولا روستایی کهن واقع در جنوب شرقی شهر ساری و در دوازده کیلومتری آن است . زیارتگاهی در محل ؛ مزار امامزاده عبدالله (ع ) به شهرت کولا افزوده است . نام کولا درآثار ابن اسفندیار و ظهیرالدین مرعشی و دیگر مورخان محلی آمده است .
اردشیر برزگر مورخ معاصر در کتاب خود و در بخش ” جغرافیای سیاسی تبرستان ” می گوید یافته های باستانی در کولا فراوان است . این مورخ اشاره به نوع آثار و قدمت آن ها نمی کند و نشانه ای از آن ها به دست نمی دهد . در غیاب آن آثار و به جای آن نشانه ها،امروز نامواژه های کهن ، نام آبادی ها، نام طایفه ها که در کولا ساکنند ، نام مکان ها و موقعیت ها ، که به سنسکریت و از زبان مردمی سنسکریت زبان به یادگار مانده اند ، تاریخ را برایمان روایت می کنند .
کولا منطقه وسیعی از دهستانی موسوم به کلیجان رستاق است ، کلیجان رستاق در معنا مجموعه ای از چندین روستا در یک ناحیه جنگلی است .
رییس و یا امیر ناحیه کولا در دوره ای ، ملقب به باکالیجار بوده است . باکالیجار لقب امرا و فرمانروایان دیلمی و زیاری بود و این لقب را دیلمیان به هنگام فرمانرواییشان بر مناطق بیرون از تبرستان مانند همدان و کرمان نیزبرای خود قائل بوده اند . شمس المعالی ؛ لقب قابوس وشمگیر ، به واقع ترجمان عربی باکالیجار تبرستان است.
عنوان « باکالیجار » یا گاهی « باکالینجار و یا باکالینجر» جالب توجه است . پیش از این اهل تاریخ تعبیری درست از این اصطلاح ارائه نداده اند و گاه آن را ترکیبی از واژه های ایرانی و عربی دانسته با واژه عربی ” ابا حرب” هم معنا دانسته اند . اما نگارنده ، در آثار پیشین خود نشان داد که این لقب در اصل اصطلاحی دیلمی یاهمان تبری به معنای خورشید محل و یا خورشید منطقه است .همانطور که اسپهبد “خورشید تبرستان ” ، ” باکالیجار تبرستان ” بوده است .
bhA …… m. the sun
kAliJjara m. (cf. %{kAlaJj-})……… ; of a country
درعصر حاکمیت اسپهبد شاه غازی ( قریب یکهزار سال پیش ) بِن جعفر کولاویج بزرگ ناحیه کولا بود و لقبش باکالیجار کولا، مرعشی نام او را به تکرار در کتاب خود آورده است . بر این اساس لقب باکالیجار در عصر و زمانه فردوسی هنوز مرسوم و امیر ناحیه کولا در آن زمان ملقب به باکالیجار بوده است . فردوسی طوسی در شاهنامه اشاره به لقبی می کند که به گمان ما برگردانی فارسی از لقب «باکالیجار کولا » است .اودر ماجرای هفتخوان از پهلوانی یاد می کند که نامش کلاهور است .
سواری که نامش کلاهور بود که مازندران زو پر از شور بود
شاه مازندران کلاهور را مامور می کند تا در برابر فرستاده شاه ایران یعنی رستم ، در ملاقات با او خودی نشان دهد و با دادن دست به او در فشاردن چنگ با او زورآزمایی کند. کلاهور از عهده کار برنمی آید و شاهنامه نقل می کند کلاهور از رستم که هویتش را پنهان نموده بود شکست خورد و پس از شکست ، توصیه اش به شاه مازندران این بود که در برابر شاه ایران نرمش بیشتری نشان دهد .
می توان دریافت فردوسی ترکیب کلاهور ( کولا هور ) را جایگزین ترکیب ” باکالیجار کولا ” ساخته است و به اقتضای شعری آن را در شاهنامه ” کلا هور ” آورده است . همانطور که اشاره شد به گمان ما ، کلاهور یا خورشید کولا ترجمان فارسی «باکالیجار کولا » است ( در نوشته های نگارنده دیگر شخصیت های هفتخوان شاهنامه ؛ اولاد ، دیو سپید و ارجنگ دیو ، اولی مرزبان سرحد شمالی هِه وِلا ، دومی صاحب ملک چندین هزار هکتاری اسپه ورد و سومی صاحب مرتع پایین جنگل ؛ جنگلی وسیع در کنار شرقی تجن واقع درپایین روستای ورند معرفی می شوند .)
در تلفظ اهالی حرف (و ) در واژه کولا به ضمه فارسی نزدیک است و کولا را نزدیک به لفظ « کُلا » تلفظ می کنند . باید گفت کلاهور همان خورشید کولا است .
آبادی ها
سه روستای «کولا »و «وارِد » و «سانِخِل » ناحیه ای موسوم به کولا را شکل می دهند . اگر چه امروز هر سه روستا دهیاری جداگانه برای خود دارند اما در گذشته و در عصر ارباب و رعیتی کدخدایی واحد برای این سه آبادی تعیین می شد. کدخدا از ساکنین محله کولا بود. در گذشته های دورتر نیز ، امور سه آبادی دیگر در همان حوالی « تنگه لته » و«پرچی کلا » و « خان عباسی » نیز به همان کدخدا مربوط می شد .آنچه که آبادی ها را اینگونه به هم پیوند می داد حقابه مشترک از رودخانه ویا بطور کلی از مقتضیات نظم فئودالی در آن زمان بوده است .
در کولا طایفه « بریمان » و طایفه « کاردِر » ساکنند . البته امروزه به خصوص جوان تر ها اعتنایی به این نام ها نمی کنند بسیاری شان نیز آگاهی چندانی از این موضوع ندارند . تا گذشته نزدیک بریمان ها از مالکان زمین و در مقابل، کاردِر ها مردم کم زمین و بی زمین بوده اند . در این سال ها تفاوت ها کم کم از میان رفت و فاصله طبقاتی کم تر حس می شود . مردم بریمان بسیارشان نام فامیل بریمانی برای خود انتخاب می کنند و اما کاردِر ها نام فامیلی کاردِر را برای خود به ندرت انتخاب و یا اصلاً انتخاب نمی کنند . در محل اصلی یعنی کولا قسمت هایی از روستا به “بریمان محله ” و قسمتی به ” کاردِر محله ” موسوم است .مزار امامزاده در قسمت کاردِر محله است . کاردِر ها عموماً ساکنین روستا های «وارِد » و « سانِخِل » اند.
وجه تسمیه ها
کولا از دیر باز محل سکونت صد ها خانوار بوده است و سنسکریت کولا ، روستای برهمنان است . از سویی دیگر نام طایفه ساکن کولا ؛ بریمان ، این مطلب را تایید می کند . نام بریمان مشابهتی غیر قابل انکار با واژه برهمن و یا برهمان دارد. نام برهمن در تاریخ هند بسیار با اهمیت بوده ، برهمن ها کسری کوچک از جمعیت هندوها و در عین حال ممتاز ترین مردم هند به لحاظ مرتبت اجتماعی و فرهنگی شمرده میشوند . بسیاری از شخصیت های تاریخ معاصرهند نظیر گاندی و نهرو به این کاست تعلق دارند . اگرچه هیچکدام از بریمان ها امروز مدعی نسبتی بین خود با برهمنان و یا با کشور هند نشده اند اما سالخوردگانشان همیشه اذعان نموده اند که اجدادشان از جایی بسیار دور به کولا آمده اند و نام آن جای دور را همه از خاطر برده اند. نوشته ای معتبر در ارتباط با موقوفه ای در کولا به تاریخ ۸۰۶ هجری قمری ، امضای مردی را در پای خود دارد که بریمان است تصویر این سند در کتاب ” ساری و آغاز تمدن برنج در مازندران و گیلان ” ،به قلم نگارنده آمده است .علاوه بر این ها ، شفاهیات مردم و ماجرای به قتل رسیدن معصوم زاده ( امامزاده عبدالله ) و مطالبی که طایفه ها در شفاهیات خود گاه علیه یکدیگرعنوان می کنند موید این مطلب است که هر دو طایفه بریمان و کاردِر در کولا ، متجاوز از هزارسال یا بیشتر است که در کنار هم زندگی می کنند . بر اساس شواهد معنای کاردِر انجام دهنده کار است و مردمانی بوده اند که فقط با کار یدی گذران داشته اند . آن ها به احتمال ، دورانی بسیار طولانی ، نیروی کار برای مالکان محل یعنی بریمان ها محسوب می شدند
وجه تسمیه دو محل «وارِد » و «سانِخِل » بیانگرموقعیت مکانی آن ها نسبت به کولا است . در واقع این دو نام را اهالی کولا به این دو مکان بخشیده اند . «وارِد اوُر گا » در سنسکریت به معنی جایی است که به دلیل ضرورت عبور از آب ، رسیدن به آنجا دشوار می شود ، اشاره دارد به یک یا چند نهر آب ، در میانه دو محل یعنی کولا و وارد که در زبان مردم محلی به ” دَرِه ” موسومند و این نام را نباید با لفظ ” دره ” با حرف مشدد “ر ” که در فارسی مصطلح است اشتباه گرفت . نهر ها که روستای وارِد در جنوب کولا را از کولا جدا می کنند ، گاه محل عبور سیلاب قابل توجهی می شوند . روستای وارِد که بر گذشته روستایی کوچک بود امروز محل سکونت صد ها خانوار است .
سانُه خِل » یا «سانُخِل » که گاهی به نادرست سانخیل نوشته می شود، سنسکریت آن به معنای زمینِ مرتفع ( زمین بالای تپه ) است ، این نام در زبان مردم محل ، «سانِخِل» تلفظ می شود . تپه ای به وسعت قریب ده ها هکتار است و حدود یکصد متر بلند تر از محل اصلی یعنی کولا است . تپه در مشرق کولا و در مجاورت آنست و شیب جنوبی آن از قدیم محل سکونت کاردِر ها شده است . سکونت طولانی مدت از گذشته های دور و کشت و کار بر روی تپه خاکی سانخِل را تا حدی زیاد تغییر داده ، رو به جنوب از تندی شیب آن کاسته است . سانخِل از دیر باز محل سکونت جمعیتی بیش از پنجاه خانوار است .
kula n. ……. , community , tribe , caste , set , company (e.g. %{brAhmaNa-k-} , the caste of the Bra1hmans BhP
brahman …. n. the class of men who are the repositories and communicators of sacred knowledge , the Bra1hmanical caste as a body (rarely an individual Bra1hman)
karada ……… mfn. one who gives his hand
karadhRta mfn. held or supported by the hand
kartR mfn. one who makes or does or acts or effects , a doer
vAridurga mf(%{A})n. inaccessible or difficult of access by reason of water
sAnu m. n. …….. …-ridge , table-land
khala m. …….. ; earth , mould , soil L. ; place , site
علاوه بر روستا ها ، چند مکان در اطراف کولا نیز نام هایی کهن دارند . این نامواژه ها به اصل سنسکریت خود نزدیک و معنایشان نشانگر اهمیت آن ها برای مردم کولا در گذشته های دوراست .
” لک کُز ” جایی مرتفع در شمالغربی کولا ست . لک کُز به نقاط پیرامونی ناحیه کولا و مسیر های آمد وشد کاملاً مُشرِف است و از آنجا تا فاصله های دور را می توان به خوبی دید . سنسکریت “لک کاز ” جزء اول آن به دست آوردن و جزء دوم آن دیدن و مشاهده کردن است. تعبیر دیده بانی برای واژه لک کُز قابل قبول به نظر می رسد .
lak (cf. %{rak}) cl. 10. P. %{lAkayati} , to taste ; to obtain
kAz …….. ; to see clearly , survey
مکانی دیگر ” شِنارِک ” تپه ای کم ارتفاع در جنوب کولا و بر سر راهی قدیمی ، در محدوده اراضی خشکه زاری و جنگلی ناحیه است . شنارک در جنوب و لک کُز در شمال کولا در وضعیتی نسبت به یکذیگرند که ارتباط دیداری و شنیداری را میان این دو نقطه که مقابل یکدیگر ند برای حفاظت از منطقه میسر می نمود. سنسکریت “سِنارَکشَ ” به معنای پاسگاه و محل نگهبانی است .
senArakSa m. `” army-protector “‘ , a guard , sentinel
مکان سوم ” پِی د یم ” است . موضعی است در راه قدیمی از جنوب کولا ، برای مسافری که کولا را برای رسیدن به برنجزار های کنار تجن (گِرد لَم ) پشت سر می گذارد ، ” پی دیم ” مقطعی از همان راه است و با عبور از آن و به فاصله ای بسیار کم از آن، رود تجن و مسیل یا بستر گسترده و برنجزارهای حاشیه آن ، در چشم انداز قرار می گیرد . سنسکریت ” اَپی آدِ ما ” یا ” اَپی آدِم ” نزدیک شدن است و آغاز رسیدن . برای درک این مطلب واژه مازندرانی” دریا دیم ” را به خاطر بیاوریم . این واژه به معنای منطقه ساحلی و ساحل دریا است و واضح است که ساحل ، ناحیه ای درست پیش از رسیدن به دریا است .
apI ۲ ( %{i}) , (Ved.) %{a4py-eti} , to go in or near ; to enter into or upon ; to come near .
Adima mf(%{A})n. first , prior , primitive
توضیح : در سنسکریت و در فونتیک به کار رفته (هاروارد کیوتو ) حرف ( a) در انتهای واژه ها ، بسیاری اوقات در تلفظ رعایت نمی شود . این موضوع در مورد Adima می تواند صادق باشد . پایان
منابع :
Cologne Digital Sanskrit Lexicon (from Monier-Williams’ ‘Sanskrit-English Dictionary ۲۰۰۸ ) -۱
-۲
یاسنت لویی – مازندران و استراباد- ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی چاپ چهارم بهار۱۳۸۳
۳ -فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱
-۴اردشیر برزگر – تاریخ تبرستان تصحیح و پژوهش محمد شکری فومشی – نشر رسانش ۱۳۸۰
۵- نقشه ها :
https://www.google.com/maps/@36.4869471,53.1309613,1957m/data=!3m1!1e3?hl=en
https://www.google.com/maps/@36.4853273,53.1318967,16z
https://www.google.com/maps/@36.4853273,53.1318967,15z
21 پاسخ
لازم نمیدانم در این حکومت و دیانت ضد پیشینگانم دیگر حرفی از دل خاک بیرون برانم باشد تا در حکومت و افراد لایق این حقیقت آشکار شود و حقیقت تاریخ فراتر از این استدلال هاست حال شما و این میدان بدرود
مقصود اینجاست هر گردی گردو نیست ، و هر اسم باقی مانده ای نمایان گر تاریخ در کمترین حالت ممکن به لحاظ تفکر راهبردی جنگ و دانش و خرد فردی اسپهبد و حتی محاصره ۳ ماهه و شرح حال دژ تصور این مکان در نقطه ی مذکور شما حتی در مخیله هم نمیگنجد گاهی پیدایش یک تمدن در یک وجب خاک ، ۱۰۰ کتاب و نسخه ی تاریخی رو زیر سوال برده و از درجه ی اعتبار ساقط میکند وای برسد به آثار و ابنیه تاریخی ، و شواهد جغرافیائی ، و موقعیت استراتژیک یک سرزمین بگذارید مثالی درباره ی یک سازه ی تاریخی در همین نزدیکی بزنم که با تمام عظمت و شکوه آن در کمال راستی و درستی براحتی در مقاله و کتب تاریخی هیچ اشاره ای به چند حقیقت نشده برج رسگت پریم شهر دارای ۱۵ پلکان عمودی که از داخل و کف بنا به ۴ گور دخمه پادشان باوند در زیر برج ختم میشود که تا سال ۱۳۴۶کاملا به چشم میخورد ساختار و شکل هندسی آجرهای زیر خطوط کوفی و مقرنس کاری های ردیف بالای برج که کاملا زیر این گچبری ها پنهان شده ( گچبری های مربوط به ۶۰۰ سای پیش و نه بنای ۱۰۰۰ ساله برج ) هیچوقت مکتوب نشده و چند مورد دیگر درباره سازه اگر قرار بر این است که یک سازه با این وضوح و یک کاوش بسیار معمولی بر حقیقت ماجرا دست پیدا کند و همه ی مقاله ها و اسناد مربوط رو زیر سوال ببرد…نادیده گرفته شده و هویت ش سالها ناقص بوده حال با یک تئوری و فرضیه و چند تشابه اسمی چه چیز را باور کنیم .
با سلام ، بسیار خوب دوست عزیز ما به پیشنهاد شما به انتظار پیدایش تمدن در یک وجب خاک باقی خواهیم ماند اما پیشاپیش با اجازه شما یکصد کتاب تاریخی را به زیر سوال نمی بریم . ظاهراً شما نمونه یی از آن یک وجب خاک را در برج با شکوه رسکت پیدا نموده اید سوال اینست چرا آن را به شرح و تفصیل برایمان بازگو نمی کنید؟ به فرض ، نظر جنابعالی متین و قرین به صحت باشد و مطابق ادعای شما گوردخمه های آل باوند در بنای شکوهمند رسکت دو مرتبه آشکار شوند ، یا ، سابقه وجودشان به اثبات برسد می پرسیم در نتیجه این کار کدام تناقض مهم در کتاب های تاریخی آشکار می شود .؟ ضمناًاشاره به اسپهبد نموده و محاصره سه ماهه را پیش کشیده اید ایراد شما به کدام مطلب است ؟اصولاً چرا روراست نیستید و نام حقیقیتان را پنهان می کنید حرف حسابتان را چرا روشن و آشکار نمی نویسید.
از طرف یک پژوهشگر تاریخ درود هیچ چیز به اندازه ی تحریف تاریخ و سلیقه ای نوشتن آن با تعصب جغرافیائی آزار دهنده نیست اینکه بهر عنوان و تعریفی کسی بخواهد تاریخ رو به تمامیت ارضی و سرزمین اجدادی اش پیوند بزند رودخانه تجن و اسکندر ، قله اسپروز و شاهنامه ، تنگه کولا و مسائل ریز دیگر که همه حول محور یک نقطه میگردد اینطور تاریخ نویسی ، تئوری پردازی ، سوق دادن تفکر اجتماعی به یک نقطه صرفا برای داشتن پیشینه ی تاریخی اصلا زیبا نیست
با درود به شما ، چیزی که هرگز در تصورم نبود آزار شما پژوهشگر تاریخ بوده است . به یادم آمد گفته نیما که گفت به کجای این شب تیره بیاویزم …… . دوست من پیشنهاد می کنم مقدمه این نوشتار را دوباره بخوانید . مشتی نمونه خروار را ارائه داده ام محلی که این جا معرفی می کنم این تفاوت را با دیگر اماکن این دیا ر دارد که گوشه گوشه اش را از کودکی دیده و شناخته ام و متاسفانه و یا خوشبختانه هیج زمان خودم را از تبار ساکنان اصلی کهن دیار کولا یعنی مردم محترم بریمان معرفی نکرده ام . کولا و تنگه کولا را به خاطر جنگ با فراشه نام امیری که سردار عرب بود و خلیفه بغداد او را برای سلطه به این دیار فرستاد اهل تاریخ می شناسند . لشگر اعراب در جنگ با مدافعان که در تنگه کولا اتفاق افتاد و زنان مازندرانی در این جنگ مشارکتی مستقیم داشتند شکست می خورند و سردار عرب فراشه ، به دست مدافعان کشته می شود .این جنگ که در تنگه کولا اتفاق افتاد در تاریخ شاید به خاطر مشارکت مستقیم زنان ایرانی شهرتی خاص پیدا نموده است . حال دوست عزیزم اطلاعاتی را که من این جا آورده ام چرا آزارتان می دهد ؟ کدام نادرست و نا بجاست و مستوجب ایراد شما است ؟ آیا شما ده ها مقاله دیگر به این قلم را خوانده اید ؟
سلام استاد بزرگوار .آیا واژه کلا و که در ادامه بسیاری از روستای مازندران و گلستان هست میتواند همین معنی که شما گفته اید داشته باشد یا خیر؟
با سلام ، خیر دوست عزیز ! واژه مورد نظر شما در بسیاری موارد سنسکریت khala به معنای عرصه ، زمین ، کشتگاه ، محل ، مکان ، سایت و …. است .
سلام این روستا در نزدیکی سیاهرود بوده و فاصله زیادی ندارد انتقال ابی در کار نبوده و اطراف همان سیاهرود کشاورزی میکندد برای برنج کاری هم به روستاهای دیگر که ابندان دارند و دور هستند میروند
روستای مورد نظر شما حتی اگر در ساحل سیاهرود باشد اتتقال آب به آن و رساندن آب از رود به سطح مزارع نیازمند کانال برای انتقال آب است با طولی چشمگیر که آغاز آن از نقطه یی که بالا دست محسوب می شود به پایین دست و به مزارع روستا . برای ذخیره آب و آب آشامیدنی به ویژه به هنگام سیلابی شدن رودخانه و گلآلودی آب حتماً امکاناتی در کار بود مثل چشمه یا چاه و یا انباره ای از آب یا همان آبندان .
سلام بله از اب رود خونه سیاهرود استفاده میکردند برای اشامیدن برای کشاورزی هم از همین اب استفاده میکردند
با درود ، دوست عزیز آیا فاصله محل تا سیاهرود را می دانید ؟ آب چگونه به محل انتقال داده می شد و یا احیاناً ذخیره آب چگونه بود ؟
سلام بنده مفصل تحقیق کردم ابدونی در اون اطراف نیست در ضمن ترکیب شیب ابندان هم معنی خاصی نداره اب اندون که کوه نیست شیب ممتد داشته باشه معمولا در مازندران اگر هم بخان چنین چیزی بگن از ابندون کش یا ابدون سر استفاده میکنن که دلالت بر نزدیکی مکان با اببندون میکنه
باسلام . حرفتان درست امروز از آن منبع آبی خبری نیست .آیا پرسیده اید دیروز یعنی زمانی که از لوله کشی و حفر چاه های عمیق خبری نبود این مردم برای آب زراعی و آشامیدنی چه میکردند ؟این را از نظر دورندارید که ترکیب مورد نظر شما شاید دو وازه مترادف باشد که اولی به زبان کهن و دومی فارسی و یا تبری است . در سنسکریت sevya به یک معنا به مفهوم آب است .
سلام استاد وقت بخیر
چن وقت پیش در جویبار به اسم یک روستا برخورد کردم گفتم شاید براتون جالب باشه اسم این روستا رو میگن شیب ابندان در صورتی که نه شیبی وجود داره و نه ابندانی همین مساله منو کنجکاو کرد تلفظ محلیش رو بپرسم خیلی برام جالب بود بهش میگفتند شیواوندون انگار ترکیبی از شیوا و وندون هست که یه جوری انگار کسانی رو معرفی میکنه با شیوا ارتباطی دارن
نظر شما درباره این اسم چیست؟
با سلام ،محتمل است ک آب بندانی در کار بود اما بعد از مرسوم شدن چاه و پمپ و موتور ، محل آن به اراضی کشاورزان ناحیه ا ضافه شد . نیاز هست که تحقیق کنید . بقیه بعد !
با سلام خدمت استاد کولاییان _واژه دیم در زبان مازندرانی زیاد استفاده میشود مثل پش دیم ,ور دیم , خر دیم که به ترتیب معنی پشت و رو،کنار رو ،روی خورشید و گاها معنی مشرق میدهد و اما په دیم که شما هم اشاره کردید در محاورات ما به معنی ان است که گوشه و کناری که برای شخص بیننده مشخص و قابل رویت نیست مثال اگر کسی که زاویه ای اتاق باشد که دیده نمیشود به او میگویند په دیم هنیشتی _معنی که شما کردید با محاورات ما سازگار نیست شاید !
با درود و تشکر از دقت شما . شما نوشته اید اگر کسی که زاویه اتاق باشد که دیده نمی شود به او می گویند په دیم هنیشتی ! دیده نشدن کدام کس ؟ آیا شخص زاویه نشین خود بقیه و آنچه در میدان هست را نمی بیند ؟ په دیم کنجی است که ممکن است دیده نمی شود اما میدان را از آنجا می توان دید . ضمناً دیم به معنای صورت را فراموش نکرده اید .
با سلام. بله، بنده اشاره ام به حالت عام چنین ترکیباتی بوده. یعنی باید از فرمایش شما نتیجه بگیریم که در زبان مهاجران مورد بحث ما، در ترکیبات اضافی، مضاف بر مضاف الیه مقدم بوده همچون “باکالیجار” و در ترکیبات وصفی، صفت بر موصوف مقدم می گردد؟ آیا منظور شما این بوده؟ با سپاس.
به صرف و نحو زبان سنسکریت اشاره یی نکرده ام مگر اشاراتی کوتاه ، آن هم به نتیجه گیری که شما کرده اید منجر نمیشود .
در سنسکریت علاوه بر فعل ،اجزا یی دیگر از جمله نیز معمولاً به اصطلاح ” صرف ” می شوند . بدین خاطر جایگاه اجزاء نسبت به یکدیگر می تواند دارای انعطاف باشد و تقدم و تاخر اجزاء جمله ، معمولاً معنارا به هم نمی ریزد . در زبان مازندرانی این خاصیت نا حدودی محفوظ باقی مانده است . مثلاً این جمله مازندرانی ( دارجِم بور بالا ! از درخت بالا برو !) را به چند شکل می توان نوشت ؟ (خواهید دید در مازندرانی به شش طرز می توان آن را نوشت با این که جمله فقط سه جزء دارد ).
ضمناً باکالیجار به معنای خورشید ِ (محل ) است و ” کالیجار ” در اینجا و در این موقعیت ، نقش کسره در انتهای واژه خورشید را بازی می کند ( انگلیسی of ). معنای انگلیسی واژه ها در مقاله را مرور کنید و توصیه می کنم برای اطلاع بیشتر به گرامر سنسکریت نگاهی بیندازید . موفق باشید .
با سلام و عرض ادب. پرسشی که برای بنده مطرح گردیده این است که آن گونه که از مقالاتتان متوجه گردیدم، سنسکریت کلاسیک نیز می بایستی همانند زبان های گیلکی، مازندرانی(گلکی)، تالشی، پشتو و اردو، در آن صفت قبل از موصوف قرار بگیرد. چنانچه این گفته صحیح باشد، عبارت “باکالیجار” به معنای”خورشید محل” باید به شکل “کالیجاربا” باشد و شکل “باکالیجار” با برگردان عبارت “خورشید محل” به سنسکریت کلاسیک مطابقت ندارد. پس چرا “خورشید محل” به شکل “باکالیجار” است؟
باسلام و با تشکر از توجه شما . عرض کنم که حالت مورد نظر حالت اضافی است و نه توصیفی . حالت مضاف و مضاف الیه با حالت صفت و موصوف متفاوت است .