تعداد بازدید : 112 بار

نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان مقدمه کتا ب در دست انتشار

 

درویش علی کولاییان

در قرن چهارم پیش از میلاد ، تهاجم یونانیان به ایران سبب انقراض سلسله هخامنشی و ظهور تدریجی اشکانیان در بخش های شمال شرقی ایران می شود. این بخش از ایران ، منطقه مازندران را نیز شامل می شده است . بر اساس سیاستی که یونانیان در متصرفات ایرانی خود داشتند ، مازندران  پذیرای مردمانی مهاجر می شود . مردمی که با رضایت و دعوت سلوکیان و بعد ها اشکانیان، از راهی دور و از شمال کشور ثروتمند هند ، به مازندران کوچ میکنند . آن طور که گفته می شود ، امپراطوری هند آن زمان یک سوم جمعیت جهان را داشت وعظمت چشمگیر و اقتصاد پررونق این کشور موجب حسرت یونانیان بوده است .
 
مردم دعوت شده از شمال هـنـد که کشاورزان و دامداران بسیار پیشرفته آن دوره از تاریخ جهان محسوب می شدند، رفته رفته در تمامی دامنه های شمالی البرز ، حتی تا  ارمنستان ساکن می شوند .  سراسر این  منطقه و این  سرزمین خاص را  بعد ها شاید آن ها به زبان خود فرشوادگر نامیده اند .

چنین بر می آید که مردم مهاجر،یعنی کشاورزان و دامداران و بازرگانان آمده از شمال هند، با تمرکزی نسبی ابتدا در مازندران و در حوزه رود تجن، ساکن می شوند . به خاطر آنکه ، این محدوده به لحاظ رطوبت و نوع خاک و درجه حرارت محیط ، بیشترین شباهت به موطن پیشین در شمال هند (اتار پرادش ) را داشته است. زمین بارور ، جنگل وسیع ، رودخانه یی مناسب چون رود تجن و چراگاه ها و کوه پایه های ییلاقی البرز در اختیار مهاجرین گذاشته می شود
نزدیکی به پایتخت ( دامغان ) تضمینی برای امنیت این مردم  بود . در سایه همین امنیت است که بازرگانان از میان این مردم ،سبب رونق تجارت هـنـد  با حوزه مدیترانه و بعد ها با  امپراطوری روم  می شوند ، بویژه آن که می دانیم اصلی ترین راه تجاری از شرق به غرب جهان ، به اصطلاحی که امروز رایج  است ،یعنی جاده ابریشم ، در آن زمان از کنار دامغان و یا از نزدیک آن می گذشت . این مردم کشت برنج و کشت بسیاری محصولات  دیگر را در منطقه آغاز می کنند و نوعی دامداری تازه را با خود به ناحیه می آورند . از قراین پیدا است که فضای اجتماعی مناسب برای جلب رضایت و تشویق مهاجران ، فراهم  بوده است .در کتاب ذکر این نکته نیز خواهد آمد که درهمه جای فرشوادگر ،  مردم مهاجر مورد استقبال فرمانروایان محلی واقع می شدند .اقوام تنک جمعیت ساکن  یعنی ساکنین قبلی در مازندران آن روز ، به حضور مهاجرین تن داده ، در صورت ایجاد مزاحمت ، با دخالت لشکریان پارتی حتی به بیرون منطقه رانده می شدند که نمونه بارز آن رانده شدن مارد ها از منطقه است  .نشانه ها حاکی است ، مردمان مهاجر که خود از نژاد آریایی اند ، جمعی مردم ازکاست های فرودست جامعه هـنـد را که هنوز در منطقه مازندران و اطراف حضوری قابل تشخیص دارند (  امروز  موسوم به گودارهاو جوگی ها ) با خود همراه می کنند . بدین ترتیب در مازندران جامعه ای کاستی شکل می گیرد که
شکل و شمایل آن، تفاوتی چندان با جامعه بزرگ شمال هند ندارد.در وضعیت جدید ، مذهب آزاد است. آن زمان ها در هند ، خط و نوشتن و کتابت در انحصار کاست برهمن بود و این امری مرسوم بوده است.   کاست برهمن والا ترین کاست بود و مطابق رسوم ، برهمنان و مردم عالی مقام ، گاهی با لقب احترام انگیز دیو   مورد خطاب واقع می شدند
.
با اهدا لقب آرکش یا ارشک  که صحیح آن در زبان مهاجرین آرَکشِکا است ( بمعنی  مراقب و مرزبان )به یکی از بزرگان پارتی از سوی سلوکیان ، او مامور مرزبانی جامعه نوپای مهاجرین می شود .  این شخص با لقب ارشک  یا ارکش  قومی لشگری در ایران را فرماندهی می کند و اخلاف و نوادگان او نیز با حفظ این سمت وبا حفظ این لقب ، بلند مدت ترین سلسله حکومتی در ایران با نام اشکانیان را به وجود می آورند .لفظ آرکش گاه به شکل ارشک و گاهی به شکل اشک و یا شبیه این الفاظ در نسخ تاریخی ثبت شده است . لفظی از این واژه  آرش است ، آرش ، تیر انداز افسانه یی تاریخ ایران یکی از پادشاهان اشکانی است . همانطور که نتایج تحقیق نشان می دهد و در کتاب خواهیم دید، او اشک پنجم و یا فرهاد اول است که در اسطوره ها با نام تهمورث( تهم آرش) از او یاد می شود .

قوم لشگری پارت ابتدا وضعیتی مشابه کشاتریا  در هند را پیدا می کند . در آن روزگار،  کشاتریا پس از برهمنان والا ترین کاست ، در جامعه هند بشمار می آمدند .  نکته با اهمیت آن است که در فرهنگ نامه های سنسکریت، پارتیان  پارسی قلمداد می شوند با وجود این بر اساس سندی که ارائه خواهد شد ، همان فرهنگ نامه ها  بر پایه اسطوره های ودایی ، اصالت پارت ها را با  کشاتریا در هـنـد ، مرتبط می دانند .

فرمانروایان پارتی یا همان اشکانیان (ارشکانیان ) که در آغاز شاید از خط و کتابت بی بهره بوده اند با پیروی از رسوم اجتماعی مردمان هند، مجاز به آموختن سواد نبوده اند و البته این وضع ، چندان هم دوام نمی آورد  . اشکانیان به محض کسب اقتدار نسبی در مقابل سلوکیان ، به انحصاری بودن خط و کتابت برای دیوان برهمن پایان می دهند و در کشمکشی تاریخی که موجب کشتار بسیاری از بزرگان( دیوان ورن) می شود خواندن و نوشتن و کتابت را از برهمنان فرا می گیرند. (مکان  ورن  با توجه به شواهدی روشن که در کتاب به آن اشاره خواهد شد در تطابق است با ورند امروز که به قول مردم محلی شاه نشین بوده است و روستایی با وضعیتی ویژه است. این مکان در کنار تجن و در سی کیلومتری جنوب ساری است ). این سنت شکنی یعنی آموختن خط بتوسط مردم پارت بعد ها منجر به وضعیتی تازه در تمام ایران می شود . آیین پارت ها یعنی پیروی از اوستا ، به مدد خط و کتابت رواج  پیدا می کند و در سراسر فلات ایران احیا می شود . به مدد همین امکانات تازه است که طی چندین دهه ، اقتدار و نفوذ اشکانیان در سر تا سر ایران گسترده می شود و اتحاد مجدد اقوام ایرانی نیز بر اساس مشترکات آئینی دوباره در فلات ایران احیا می شود
.
از سویی دیگر در مازندران و اطراف ، رشد سریع جمعیت ،پس از چندی، مهاجران را به لحاظ تعداد جمعیت و نفوس در موقعیتی بر تر از مردم بومی یا همان ساکنان قدیم قرار می دهد . این پدیده  ناشی از فرهنگ به ویژه فرهنگ غذایی پیشرفته مهاجرین بوده است . برنج و لبنیات و سبزی و میوه جات بخصوص مرکبات در فرهنگ غذایی این مردم جایگاهی با اهمیت داشت که این قریب به یک الگوی پیشرفته غذایی در جهان امروز است . از سویی دیگر مردم تنک جمعیت بومی و مردمانی که از پیش در مازندران سکونت داشته اند ، در آن زمان،  از بهداشت و فرهنگ پیشرفته غذا محروم بوده و نسبت به مهاجرین ، عقب تر بوده اند .
با برتری فرهنگی  و تفوق جمعیتی که پس از یک دوره زمانی به نسبت کوتاه حاصل می شود  ، مهاجرین حکومتی مستقل یا خودمختار را در فرشوادگر پدید می آورند .آن ها در فضای فرهنگی ایجاد شده با قوم پارتی درآمیخته می شوند و درتفاهمی با دوام ، با آنان زندگی می کنند . به حدی که این تفاهم بین قومی ، تا پایان گرفتن دودمان اشکانیان و حتی بعد از آن  پایدار و پا برجا باقی ماند  و طی این مدت طولانی است که طبری ، در شکل زبان دو رگه ای  از زبان پارتیان و زبان سنسکریت شکل می گیرد .وجود نام ها و نشانه های فراوان اعم از نام اماکن و محلات و نام درختان و نباتات مختلف و بسیاری اصطلاحات به زبان سنسکریت نشان می دهد که سهم و نقش سنسکریت در زبان  طبری  کم تر از پهلوی اشکانی نیست
.
هوشمندی ، شناخت و دیپلماسی جسنفشاهیان( حکام آن زمان طبرستان یا مازندران)  در تاریخ منعکس شده است . نامه تنسر  بازتاب بخشی از این حقیقت است و اصل کتاب کلیله نیز به اعتقاد نگارنده و بر خلاف تصوری که رایج است ،آثار قلمی حکمایی از میان همین مردم است . تدوین اصل  کتاب کلیله و دمنه  پاسخی به ضرورت ها و  مقتضیات سیاسی به نفع این مردم در مازندران آن روز بود . باید گفت بخش های مهمی از کتاب کلیله، آموزه های سیاسی است . این آموزه ها می توانست در جهت اتخاذ رفتاری درست و هوشمندانه ، بویژه در مقابل فرمانروایان ساسانی به کار گرفته شود .
حاکمان مازندران طی هشت قرن حاکمیت بر منطقه ، گاه بر تمامی فرشواد گر مسلط بودند و گاه برقلمرویی کوچک تر و یا محدود فرمانروایی داشتند  .

محدود ترین شکل قلمرو ، همان حوزه رود تجن  بود  ازجایی که رود آغاز می شود و تآ آن جا که این رود به ساری می رسد . در کتاب بدان اشاره خواهد شد که بر طبق قراین ، نام مازندران ابتدا به منطقه ای محدود از طبرستان واقع در شمال همین ناحیه از حوزه تجن اطلاق می شده است .

علیرغم منش و روش صلح جویانه ، واقعیت زندگی در کنار امپراطوری ساسانی ، چهره خشن خود را به  مردم مازندران نشان می دهد و سر انجام در قرن ششم میلادی و در سال های پایانی سلطنت قباد ،مازندرانیان  گرفتار بی رحمی و شقاوت و  نسل کشی ارتش ساسانی ، به فرماندهی شاهزاده  کیوس یا همان کاوس می شوند. تجاوزی خونین  رخ می دهد . عواقب و آثار سوء فرهنگی این  تجاوز ، هنوز هم در منطقه به چشم می خورد . امروز منشا قومی و زبانی مردم مازندران و بطور کلی طبرستان و نقش عظیم فرهنگی پیشینیان این مردم ، حتی در میان درسخوانده های این قوم ، موضوعی فراموش شده است .

کتاب حاضر به دنبال دو کتاب پیشین ، مجموعه ای است از مقالات که خواننده علاقمند به تاریخ را  با نگاهی تازه  آشنا می سازد و برای او ، یافته هایی نو از تاریخ ایران را  مطرح می کند .
در پایان از تقریظ استاد ارجمند جناب آقای دکتر منوچهر ستوده  و ترغیب ایشان برای انتشار  کتاب  تشکر می کنم .

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

Print
Email
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *