زمانی که ایرانیان ترجمه پهلوی کلیله را پدید آوردند، قرن ششم میلادی است . این روشن ترین نشانه تاریخی از سرگذشت کلیله است . شرق شناسان در عین حال یک نشانه نادرست را هم همیشه درست انگاشته چون بسیاری از ما ، آن هند که برزویه نام می بَرَد را همیشه کشوری در شبه قاره هند تصور نموده اند . حال آنکه طبق قرائن ، مازندران باستان نیز روزگارانی نام هند برخود داشت ، اول به این دلیل که ساکنانش همه از نسلِ مهاجرانِ شمالِ کشور هند بوده با رضایت سلوکیان و حمایت اشکانیان به اقلیم جنگلی شمال ایران مهاجرت نمودند . آنها شالیکاران، دامداران ، بازرگانان و مردم برهمن و دیگر گروه ها بودند و تمدنی متفاوت با ایرانیان داشتند . برای آنها واژه دیو لقب بزرگان نیز بود . نهر ها و کشتزارها با نامهایی از زبان همان مردم هنوز هست و پابرجاست و بسیاری واژه و اصطلاح از زبانشان در گویش مازندرانی باقی است . مازندرانیان باستان دوره ای طولانی خراجگزار اشکانیان و ساسانیان و به اعتقاد نگارنده حکمای این مردم آفریننده کلیله بوده اند . در دوران اسلامی دانا مردی مازندرانی مرزبان نامه را آفرید و آن نیز چون کلیله قصه از زبان حیوانات است.
چکیده :
زمانی که ایرانیان ترجمه پهلوی کلیله را پدید آوردند، قرن ششم میلادی است . این روشن ترین نشانه تاریخی از سرگذشت کلیله است . شرق شناسان در عین حال یک نشانه نادرست را هم همیشه درست انگاشته چون بسیاری از ما ، آن هندکه برزویه نام می بَرَد را ، همیشه کشوری در شبه قاره هند تصور نموده اند . حال آنکه ، طبق قرائن ، مازندران باستان نیز روزگارانی نام هند برخود داشت ، اول به این دلیل که ساکنانش همه از نسلِ مهاجرانِ شمالِ کشور هند بوده با رضایت سلوکیان و حمایت اشکانیان به اقلیم جنگلی شمال ایران مهاجرت نمودند . آنها شالیکاران، دامداران ، بازرگانان و مردم برهمن و دیگر گروه ها بودند و تمدنی متفاوت با ایرانیان داشتند . برای آنها واژه دیو لقب بزرگان نیز بود . نهر ها و کشتزارها با نامهایی از زبان همان مردم هنوز هست و پابرجاست و بسیاری واژه و اصطلاح از زبانشان در گویش مازندرانی باقی است . مازندرانیان باستان دوره ای طولانی خراجگزار اشکانیان و ساسانیان و به اعتقاد نگارنده حکمای این مردم آفریننده کلیله بوده اند . در دوران اسلامی دانا مردی مازندرانی مرزبان نامه را آفرید و آن نیز چون کلیله قصه از زبان حیوانات است.
۱- مقدمه :
با نقل قولی از عالم کم نظیر مجتبی مینوی۱ آغاز کنیم که در مورد کلیله و دمنه گفت :
« اصل کتاب بِهندی بود بنام پنچه تنتره Panchatantra در پنج باب فراهم آمده ؛ برزویه طبیب مروزی در عصر انوشَروان پسر قباد پادشاهِ ساسانی آن را بپارسی درآورد و ابواب و حکایاتِ چند بر آن افزود که اغلب آنها از مآخذ دیگرِ هندی بود. »
این سخن مجتبی مینوی را بدین خاطر در آغاز آورده ایم که او ، از سفر برزویه به هند در این جا حرفی نمیزنَد . تعبیر سخنش اینست که اصل کتاب و ماخذ های دیگر به زبان مردم هند ، در ایرانِ عصر ساسانی ، در دسترس برزویه بوده است . پرسش اول اینست ، چنین وضع و چنین رونقی را سبب چه بود ؟ از سویی دیگر ، سفر برزویه به هند در منابع ایرانی چرا مطرح می شود ؟ به ویژه آنکه امروز مطابق رای کارشناسان نه پنچه تنتره و نه هیچ کتاب شناخته شده دیگری در هند ، اصل کلیله و دمنه محسوب نمی شوند .
پژوهشگر شناخته شده هرتل۲HERTEL, JOHANNES اصل کتاب کلیله را از میان رفته می داند و گمان می کند که کتاب حدود ۳۰۰ میلادی تالیف گردید و نسخه یی از آن در قرن ششم میلادی به دست ایرانیان افتاد . متفاوت با او ، بعضی دیگر خلق کلیله را بین سال های ۱۰۰ ق . م تا ۵۰۰ م . میدانند۳ .
چنین است که بسیاری می پندارند تالیف کلیله در شبه قاره هند بوده است اما ،بعد ها به دلائلی نا معلوم این کتاب از میان رفت و این ایرانیان بوده اند که با ترجمه به پهلوی این کتاب را زنده نگهداشته اند . سفیر هند در ایران در سخنرانی خود در شهر همدان اظهار میدارد کلیله که از دست رفته بود با بهره گیری از زبان فارسی زنده شد۴ .
هندوستان کشوری بزرگ است و توانست آثاری متعدد از فرهنگ باستانی خود را حفظ و از آنان مراقبت نماید . حال اگر محل خلق اثر نامدار و بی نظیر ِکلیله هندوستان است ،چرا این کتاب آنجا باقی نماند ؟
در پاسخ به این پرسش ، شرق شناسی دیگر ؛ فرانسیس دوبلوا ۵ Francois de Bloisتوجه ما را به خود جلب میکند . او اخیراً در کتابی از خود می نویسد کلیله را برزویه به ابتکار خود و با استفاده از منابع هندی به رشته تحریر درآورد . او مولف کلیله را برزویه می داند و می نویسد : اگر منابع نهایی کلیله می باید در هندوستان جستجو شود، نقطه فرود کتاب در خاور نزدیک، ایران۶ است .
بر خلاف نظر مجتبی مینوی که در مقدمه اش بر کلیله ، از سفر برزویه به هند سخنی نمی گوید، فرانسیس دوبلوا می پذیرد که برزویه سفر به هند نمود و این از عنوان کتابش۵ به زبان اصلی هویداست .
بر اساس پژوهشهای ما که اشاره بدان خواهد شد ، مرجح است بگوییم اصل کلیله نه در شبه قاره، بلکه در محدوده شاهنشاهی ایران باستان و در مازندران تالیف گردید و مولف و یا مولفین کتاب به وا قع مازندرانی و ایرانی بوده اند و کتاب را به زبان اجدادی خود مدون ساختند .
پیشینه پژوهش
پیشینه پژوهش شناخت نگارنده از مازندران باستان است. این مطلب است که اجداد مازندرانیان ، قومی مهاجر از شمال هند بوده اند و در اوائل عصر اشکانی در منطقه جنگلی شمال ایران به ویژه حوزه تجن ساکن و با تولیدات کشاورزی و دامداری و مهارت در تجارت به سرعت به جمعیتی چشمگیر بدل شدند و طی قریب هفت قرن با تکیه به فرهنگ پدران خود و آمیزش با فرهنگ ایرانی، ایالتی خودمختار و قدرتمند در شمال ایران پدید آوزدند . آنها جایگاهی مهم در محدوده امپراتوری اشکانیان و سپس ساسانیان داشتند .
برای همه روشن است که مازندران اقلیم جنگل است و در آن شهرهایی چون ساری و آمل و مناطق اطراف ابتدا جنگلی انبوه بوده اند ، جنگل انبوه وقتی به زمین آباد بدل می شود که ابزار کار ، ساخته از آهن باشد و این شاخصه ای است که به عصر و زمانه آغازِتمدنِ مازندران راهنمایی مان می کند . نکته بسیار قابل توجه ، واژه های کهن مازندرانی در نام بردن از ابزار های سنتی است ، این واژه ها به کدام زبان باستانی تعلق دارند ؟ علاوه بر آن پرسش هایی دیگر نیز مطرح می شوند ، این که بپرسیم فرهنگ کشت برنج چگونه و از کجا به ایران و به مازندران رسید ؟ گسترش فرهنگ کشت و کار برنج در جهان چه سرگذشتی دارد ؟ واژه های سنتی کشت و کاربرنج در مازندران چه هستند و معنای آنها را در فرهنگنامه کدام زبان باستانی میتوان جُست ؟
دامداری سنتی مازندران چگونه ویژگی هایی دارد و اصطلاحات به کار رفته در آن به کدام زبان متعلق است ؟ تنها نوع گاو بومی مازندران که به گاو جنگلی شهرت دارد به کدام منطقه از جهان تعلق دارد۷؟ و سرانجام ، نام های کهن آبادی ها در اطراف رود تجن که پرشمارند ، از کدامین زبان به جا مانده اند ؟ این ها و سوالهای بسیار دیگر از جمله در ارتباط با عروض شعر مازندرانی و پاسخ گفتن به تمامی این پرسش ها ، موضوع پژوهش های نگارنده بوده است .
حاصل پژوهش نگارنده در طول ده سال به صورت ده ها مقاله و چندکتاب منتشر شده است۸ توجه به متون کهن فارسی و جغرافیای تاریخی ،مشاهده از نزدیک دشت ها و نهر ها ، چگونگی نامیدن درختان جنگل ، داشتن دقت کافی به شفاهیات مردم و تحلیل آن شفاهیات و بطور کل پژوهش های میدانی در ارتباط با موضوعات مختلف که نگارنده همه آنها را ، به خوانندگان آثار خود تقدیم نموده است ۹.
اثبات این مطلب مشکل نیست که تمدن۱۰در مازندران ، بعد ازهخامنشیان و در عصر اشکانیان آغاز شده است . آن نشانه های پراکنده حواشی اقلیم جنگل ، بر روی تپه های باستانی، اگر هست ، نه به تمدن مازندران بلکه به تمدن عصر مفرغ در فلات ایران تعلق دارند .
شاهدیم در اسناد تاریخی مربوط به هخامنشیان نام و نشانی از مازندران نیست . نام شهر های کهن مازندران و گیلان و یا شهرهای واقع در اقلیم جنگل ، نظیر ساری و آمل ، در آن اسناد هیچ به چشم نمیخورد .
مازندران ابتدا نامی محلی و طبق قرائن ، نام قسمتی از مازندران امروز بود و نام تختگاه فرمانروایان خودمختار فرشوادگر۱۱ بوده است . فرشوادگر نامی نهاده از زبان مهاجران بر منطقه درخت خیز جنگلی شمال ایران است .
شاهنامه به سبب اسطوره هفتخوان رستم ، باعث شهرت مازندران شد و به تدریج این نام یعنی مازندران بر نام های دیگر ، یعنی تبرستان و یا بیشه نارون که شاهنامه از آن نام می بَرَد سایه انداخت . در تاریخ معاصر ، مازندران قسمتی وسیع از تبرستان و گاهی هم تمامی آن را شامل است .
آشنایی با تاریخ باستانی کشور های منطقه اعم از ایران و هندوستان و یونان و ارمنستان و همچنین نگاه به شفاهیات مردم مازندران و مشاهده نام بعضی طایفه ها، در حوزه رود تجن ، گذشته دور مردم را آشکار می کند . پژوهش های میدانی در ارتباط با تیره های مردم ساکن ، نظیر بریمان و اندرام۱۲ ،تایید این مطلب است و در می یابیم که اجداد مازندرانیان ، مهاجرانی از شمال شبه قاره هند بوده اند و آنها در قرون اولیه قبل از میلاد به شمال ایران آمدند .
طایفه بریمان امروز بخشی عمده از مردمِ چند روستای منطقه اند . آن ها به ویژه از ساکنان روستا های تاریخی کولا ( پایین کولا ) و وَرَند محسوب می شوند و از دیرباز البته همه مسلمان و شیعه اند . این نکته حائز اهمیت است که بر اساس نشانه هایی روشن مردم بریمان بازمانده مردم برهمن Brahman تشخیص داده میشوند . در همین مقاله و در بحث نامواژه ها به این مطلب باز هم اشاره خواهیم نمود .
نگاه به تاریخ هند و شناخت سنت باستانی مردم آنجا که به طبقات و کاست ها تقسیم می شدند و هنوز هم تا حدودی اینگونه است ،اهمیت کاست برهمنbrahman میان مردم هند برایمان مشخص می شود . برهمنان در سده های پیش از میلاد با جمعیتی بسیار کم که تنها به چند درصد کل جمعیت ، چون امروز می رسید – شاید هم قلیل تر – طبقه ممتاز مردم هند محسوب می شدند و مطابق سنتی دیرپا ، خط و کتابت در انحصار آنان بود . روایت شاهنامه از تهمورث و نزاع او با مردم دیو ، آنجا که دیوان مجبور میشوند به تهمورث خط بیاموزند، در مجموع ما را قانع می کند که ماجرای تهمورث یک ماجرای تاریخی است . دیوها ، همان برهمنان مقیم مازندران بوده اند . برهمنان مطابق سنت هندوان ، میان مردم خود و از روی احترام ملقب به دیوdeva بوده اند . خط و نوشتن را ، آنها در اثر اجبار به ایرانیان آموختند۱۳ .
پذیرفتنی است که سال ها و شاید سده ها بعد از مهاجرت ، برهمنان مازندران به زبان اجدادیشان وفادار مانده، ارتباط مستمری نیز با شبه قاره هند داشته باشند . در سایه تجارت راه ابریشم این ارتباط دوام یافت و آن ها توانستند کتابت به سنسکریت کلاسیک یا زبانی نزدیک به آن را برای خود محفوظ نگهدارند .
روابط با حکومت مرکزی یعنی اشکانیان و ادامه خودمختاری در عهد ساسانیان ، مازندران باستان را تنها مورد و یا موردی نادر از ملوک الطوائف بازمانده عهد اشکانیان در عصر ساسانی به ما معرفی می کند . عهد ساسانیان تا اواخر سلطنت قباد ، خودمختاری مازندران به جای خود باقی ماند . حفظ موقعیت در مقابل امپراتوری قدرتمند ایران ، بیانگر توان فرهنگی و اقتصادی و هوشمندی در سیاست بود .
بر اساس یافته هاو براساس نکات و شواهدی که در پی خواهد آمد . چنین بر می آید که مازندرانیان عهد باستان ، توانستند غنای فرهنگی تمدن هند را با عناصری از تمدن ایرانی در آمیزند و کتابی چون کلیله بیافرینند . به اعتقاد نگارنده قصه های هزار و یک شب و کتاب ویس و رامین و آثار ی دیگر را نیز در سابقه فرهنگی مردم مازندران باید جُست. زبان مازندرانی در دوره ای از تاریخ ، تبری نام گرفت . تبری چون فارسیِ دَری برای دوره طولانی زبان مکتوب در منطقه بوده است۱۴ .
راه به اصطلاح ابریشم ، راه ارتباطی شرق و غرب دنیای قدیم
(Unesco World Heritage Site )
۲-۱مهاجرت از شمال هند به مناطق شمالی ایران
تاثیر جهانگشایان ایرانی بر اوضاع بعضی از کشور های جهان بر کسی پوشیده نیست به همان طریق جهانگشایان غیر ایرانی نیز تاثیرشان بر تاریخ ایران آشکارست . شهرت دارد که اسکندر و جانشینانش شهر های بیشماری را در متصرفات خود از جمله در ایران برپا نمودند و به جابجایی اقوام دست میزدند .
طی بیش از یک قرن تسلط بر ایران ، یونانیان تحولات چشمگیری در منطقه را باعث شدند . رابطه سیاسی ،افتصادی و تجاری با کشور بزرگ هند- همسایه ایران – از طریق راه ابریشم از جمله اهداف مهم یونانیان بود . جاده یی که در عصر ما موسوم به راه ابریشم است در گذشته دور ، کشور های چین و هند را به حوزه مدیترانه متصل می کرد . این راه از کنار دامغان و از جنوب مازندران می گذشت و تجارت در آن محدود به ابریشم نبود ، بلکه برنج و ادویه و بسیاری از اقلام دیگر را نیز شامل می شد .
پژوهش های میدانی و تحلیل شفاهیات مردم ، مهاجرت تاریخی از شمال هند به شمال ایران ر ا اثبات می کند اما بسیاری ، تنها به مکتوبات کهن تاریخی تکیه می کنند و برایشان هنوز ، پژوهش های میدانی جایگاهی ندارد . پس بهتراست که ما ، با اشاره به یک سند تاریخی نادر و با اهمیت بحث را آغاز کنیم .
سند مورد نظر از کتابی معروف به تاریخ تارُن۱۵ است . تارُن ناحیه یی مهم در ارمنستان باستان بوده است . ارمنستان زمانی بخش هایی مهم از شمال ایران را شامل می شد و سال های طولانی خراجگزار امپراتور ایران بوده است .
تاریخ تارُن در اصل به زبان سریانی و روایت ها در آغاز این کتاب به بیست و دو قرن پیش مربوط است . اشاره یی روشن به آمدن دسته یی از مهاجران هندو در نیمه های دومین قرن پیش از میلاد به ارمنستان۱۶ فصل اول کتاب را به خود اختصاص می دهد . قرن مورد اشاره همان قرنی است که دسته هایی دیگر از مهاجران به مازندران قدم گذاشته اند . پیداست مازندران برای کلیه مهاجران، مقصدی نزدیکتر از ارمنستان بوده است انطباق حیرت انگیز مازندران با شمال هند به لحاظ اقلیمی ، از جمله ارتفاع دشت ها و میزان رطوبت و درجه حرارت محیط ، بدون شک برای مهاجران حائز اهمیت بوده است .
ارمنستان در آن روزگاران از مشرق به سواحل جنوبی دریای مازندران وصل میشد و همانطور که اشاره شد بخشی بزرگ از شمال ایرانِ امروز و جمهوری آذربایجان در محدوده آن قرار می گرفت .
تاریخ تارُن حاکی است که مهاجرانِی از شمال هند به ارمنستان رسیدند و شهر های متعددی در ارمنستان به دست آنان بنا گردید . مهاجرت این مردم به ارمنستان طبعاً از طریق ایران و با از مسیر جاده ابریشم و پشت سر گذاشتن دامغان و گذشتن از حوالی مازندران بوده است . آن زمان ها که نیمه دومین قرن پیش از میلاد است ، یونانیان هنوز قدرت و نفوذ خود راداشته اند و عناصر متعلق به اشکانیان در مازندران حکمرانان محلی محسوب می شدند . در مازندران و اطراف ، اشک پنجم فرهاد اول ، حکمرانی نیرومند است ، آمارد ها ، بومیانی پراکنده در منطقه بوده اند و گزارش یونانیان آن ها را فقیر و راهزن توصیف می کند ، آنها توسط اشک پنجم در جنگی سخت و نبردی سه ساله در نیمه های قرن دوم پیش از میلاد از مناطق جلگه ای شمال ایران به بیرون رانده می شوند .
نکته ای مهم ، نبود یک توجیه معقول و یا ارائه یک دلیل قابل قبول از سوی مورخان در موضوع راندن قوم آمارد از سرزمینشان به توسط اشک پنجم است . دلیلی سُست که تا کنون بدان استناد کرده اند ، جایگزینی مردم شرق مازندران (تپور ها ) به جای مردم ساکن غرب مازندران (آمارد ها ) است . اما مختصاتِ زمانیِ ورودِ دسته هایی از مردم مهاجر به ارمنستان ، در نیمه های قرن دوم پیش از میلاد، . روشن میسازد که دلیل جنگ ، پاکسازی منطقه از آمارد ها و در پی آن ادامه اسکان پی در پی دسته هایی دیگر از مهاجران بوده است که از شمال هند به منطقه می آمدند . طبق قرائن ،مهاجرانی که به مازندران می آمدند ترکیبی از کشاورزان شالیکار و دامداران و بازرگانان که برهمنان نیز در میانشان بوده اند . آنها جایگزین مردم آمارد ؛ قوم فقیر ساکن منطقه در آن عصر می شدند .
همانطور که آورده ایم ، نزد یونانیان آمارد ها به مردمانی فقیر و راهزن شهرت داشته اند . یونانیان که اول بار به همراه اسکندر ،در فصل تابستان از منطقه عبور می کنند، شاهد آنند که آمارد ها از زمین بارور و آب فراوان منطقه قادر به بهره برداری نبوده ، لذا ، جایگزینی شان با کشاورزان شمال هند ، نوید ثروت برای یونانیان و حاکمان اشکانی محل بوده است . در ادامه همین تحول است که دسته ای از مهاجران به ارمنستان باستان نیز می رسند .
نکته قابل توجه این مطلبست که میان این دسته از مردم مهاجر که وارد ارمنستان می شوند، برخلاف مهاجران ساکن مازندران ، نشانه یی از حضور مردم برهمن نیست .
اعقاب مهاجران به ارمنستان بعد ها به جمعیتی هنگفت میرسند . آنها در اوائل قرن چهارم میلادی ، از سوی نو کیشان مسیحی ارمنی ، سرکوب و قتل عام می شوند . مسیحی شدن اجباری و کشتار مردم هندو ، به امر قدیس مسیحی گریگوری ایلومیناتور (گریگور منوّر) موضوعی بحث برانگیز در تاریخ ارمنستان است . در قرن ششم بعد از میلاد ،همان ماجرا یا شبیه به آن ، برای مردم ساکن در مازندران پیش آمد می کند که نفرت زرتشتیان متعصب باعث کشتار مردم می شود و آن اتفاقی بزرگ در تاریخ مازندران است .
۲-۲ اسطوره هفتخوان رستم یک گزارش تاریخی است
در تاریخ محلی و طبق منابع معتبر تاریخی ، در قرن ششم میلادی شاهزاده کیوس( کاوس ) فرزند قباد ساسانی با کسب اجازه از پدرش، وارد ایالت خودمختار مازندران یا همان تبرستان می شود۱۷. کیوس با اشغال آنجا خود را گرشاه یا شاه تبرستان خوانَد . می دانیم هیچ اعتنایی به این ماجرای تاریخی و حتی کوچکترین اشاره به نام کیوس در بخش ساسانیان شاهنامه نیست . از سویی دیگر خبری هم از سرنوشت فرمانروای پیشین مازندران و یا از سر گذشت خاندان او در گزارش مورخان دیده نمی شود . در اسناد رسمی حتی نام و نشان شاهزاده کیوس یا همان کاوس که در وقایع مهم عصر قباد ساسانی دست داشته است وجود ندارد . گویی او به عمد ، به فراموشی سپرده شد . این وضع بدون شک محصول سانسور در بار ساسانی و نتیجه سختگیری عمال انوشیر وان است .کیوس رقیب سر سخت انوشیروان و برادر ارشد او به حساب می آمد. سانسور علیه او موثر افتاد ، تا آن حد که مولف شاهنامه پانصد سال بعداز کیوس چون باقی مردم خراسان از بود و نبود کیوس بی خبراست و کوچکترین اشاره به شاهزاده ارشد ؛ رقیب خطرناک انوشیروان ، در شاهنامه اش نیست !
فردوسی بزرگ که در بخش ساسانیان از کیوس یا کاوس هیچ نمی گوید ، در عوض اسطوره هفتخوان رستم و گشودن مازندران را برایمان نقل می کند . به اعتقاد ما شاید او بی آن که خود بداند ، ماجرای آمدن کیوس به مازندران و استیلایش بر این سرزمین را به شکل هفتخوان رستم باز گو می کند . آگاهیم که” کاوس” و “کیوس” دو لفظ از یک واژه اند و به یک نام اشارت دارند . شاهدیم که تاریخ محلی و حتی گزارش مورخان بیزانسی ، استیلا یافتن شاهزاده ارشد کاوس (کیوس ) فرزند قباد شاه ساسانی، بر مازندران را روایت می کنند و شبیه به آن ، در اسطوره هفتخوان کاوس ( کیکاوس ) فرزند قباد سر زمینی بنام مازندران را گشوده است . آیا مطابقت این سه نام ، که هم در تاریخ و هم دراسطوره آمده اند اتفاقی است ؟ آیا این بدین معنا نیست که تاریخ و اسطوره هر دو ، یک واقعه را برایمان بازگو می کنند ؟
ممکن است سوال شود جایگاه تاریخی رستم هفتخوان کجاست ؟در پاسخ به این سوال به مطلبی اشاره می کنیم که جالب توجه است .
طبق شواهد تاریخی۱۸، نام رستم در قرن ششم میلادی و همزمان با استیلای کیوس بر مازندران ، نامی فوق العاده محبوب جهت فرزندان پسردر بین النهرین شد ، بگونه یی که در این قرن و سال هایی بعد از آن ، نام رستم میان مردان ، فراوان به چشم میخورد ، رستم فرخزاد یکی از همان مردان است . رستم فرخزاد همان سر دار ایرانی است که در جنگ با اعراب ، در قرن هفتم میلادی کشته شد.
قابل درک است ، برای مردمانی متعصب که به آیین زرتشت بوده اند ، فتح مازندران در قرن ششم میلادی حماسه ای بزرگ و قلع و قمع و کشتار دیو ها ، بسیار با اهمیت تصور می شد . اگر بدانیم اوستا کتاب دینی زرتشتیان به لعن و نفرین علیه دیوها در شمال یا به لعن و نفرین علیه دیو های مازندری اشاره دارد ، آنگاه محبوبیت فوق العاده نام رستم ، برایمان قابل توجیه میشود .
بی گمان در قرن ششم میلادی،جنگجویی و پهلوانی شجاع با نام رستم عضوی از ارتش کیوس بوده است اما سانسور سخت ، نام رستم را بعد ها به خاطر همراهی او با کیوس، به محاق کشیده است . با این وجود ، علیرغم سانسور سخت، نام رستم اسطوره شد و رستم که ممکن است پهلوانی همنام با او ، پیش از او ، حضوری تاریخی داشته است، قهرمان قهرمانان می شود . جهت شرح و دقت بیشتر به کتاب کشف مازندران باستان – مجموعه مقالات- تالیف نگارنده مراجعه فرمایید .
۳-۲ مازندران و نام هند
نام هند یا هندوستان ، همیشه اشاره به کشوری در شبه قاره هند است . در شاهنامه نیز به کشوری به نام ” هند ” اشاره می شود ، آیا نام هند که مکرر در روایات این کتاب آمده ، نامِ کشورِ واقع در شبه قاره هند است؟ چنین تعبیری آیا می تواند درست باشد ؟ آنچه که به دنبال خواهد آمد، اثبات آنست که بگوییم هدف راویان از نام هند مثلاً در عصر بهرام گور و در عصر انوشیروان ، همانا مازندران باستان است . در بخش اسطوره ای شاهنامه و در ماجرای تولد زال این نکته آشکار و مکرر است . ابتدا به ماجرای به دنیا آمدن زال اشاره می کنیم .
۱-۳- ۲ ماجرای به دنیا آمدن زال
در بخش اسطوره یی شاهنامه و در داستان به دنیا آمدن زال ، نوزاد سپید موی را به دستور پدر به کوه البرز می برند تا در آنجا بگذارند و او را ترک کنند . شاهدیم که فردوسی در این ماجرا البرز را کوه هندوان می نامد و آن ناحیه را که البرز آنجاست کشور هندوان می نامد .
بفرمود پس تاش بر داشتند از آن بوم وبر دور بگذاشتند
یکی کوه بود نامش البرز کوه بخورشید نزدیک و دور از گروه
بدانجای سیمرغ را لانه بود که آن خانه از خلق بیگانه بود
نهادند برکوه و گشتند باز برآمد برین روزگاری دراز
………… …………. ……………
شاهنامه پشیمانی پدر را از این کار باز گو می کند و این که سام در صدد یافتن فرزند خود است و به تکاپو می افتد .
شبی از شبان داغ دل خفته بود زکار زمانه بر آشفته بود
چنان دید کز کشور هندوان یکی مرد بر تازی اسبی دوان
سواری سرافراز و گرد تمام فراز آمدی تا بنزدیک سام
ورا مژده دادی زفرزند اوی از آن برز شاخ برومند اوی
.
سر انجام پدر زمانی فرزند سپید موی را می یابد که او جوانی رشید و نیرومند است ،
بر آن بد که روز دگر پهلوان سوی کوه البرز پوید نوان
بجوید مگر باز یابد ورا بدل شادکامی فزاید ورا
چو شب تیره شد رای خواب آمدش کز اندیشه دل شتاب آیدش
چنان دید در خواب کز کوه هند درفشی برافراختندی بلند
………..
سام فرزندش را سر انجام در گوشه یی از کوه هند یا همان البرز پیدا می کند آنچه که از روایت بر می آید کشور هندوان همان مازندران است و جایی است که البرز آنجا است .
۲-۳-۲ نام دماوند
شاهدی دیگر که گمان ما را باز هم تقویت می کند همانا اطلاق نام دماوند به قله البرز است . با عبور از بعضی ریشه یابی های عامیانه ، عامه مردم ساری و اطراف نام قله را در محاوره معمولاً ” دِوابَند ” تلفظ می کنند و آن را ” دِوابَند کو ” می نامند . این نام با ترکیب” دِوا – بَندِکا ” در سنسکریت مطابقت دارد که به معنای کوه خداوند است . حال این گمان تقویت می شود که نام قله از زبان مردمی است که به سنسکریت و یا زبانی نزدیک به آن تکلم مینمودند .
اشاره به این نکته لازمست که در ادبیات رسمی ما نام دماوند را ” دباوند ” نیز گاهی نوشته اند که به لفظ ” دوابند ” بسیار نزدیک است .
نکته یی دیگر روایت یک هزار سال پیش ناصر خسرو قبادیانی از نام لواسان برای قله دماوند است. او می گوید ” میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند” . این نامواژه می تواند ترکیب سنسکریت ” لََه اَواسان” باشد که به معنای استراحتگاه یا اتراقگاه خداوند است۱۹ در تمام شبه جزیره هند ، قله یی گنبدی شکل، نظیر دماوند نیست و انتظار می رود که مردم مهاجر قله البرز را که بدون شک برایشان اعجاب انگیز بود، هماننداستوپایی۲۰عظیم دانسته بسیار مقدسش بشمارند .
۴-۲ هند در بخش ساسانیان شاهنامه
سر گذشت ساسانیان ،بخش تاریخی کتاب بزرگ شاهنامه است. در این بخش ، از اسطوره و افسانه کمتر نشان می توان گرفت .
در شاهنامه ، سه کشور روم ، چین و هند اصولاً موقعیتی خاص نسبت به ایران پیدا می کنند . این ها با ایران همسایه بوده ، در صلح و یا جنگ با ایران به سر می برند . گاهی ممکن است باجگزار ایران شوند و گاهی نیز غرامت از ایران طلب کنند . هند در این میان با دو دیگر متفاوت است و گویی همیشه خراجگزار ایران بوده است .
طبق منابع معتبر نزاع و برخورد ایرانیان با رومیان و گاهی هم با چینیان ، قبل از اسلام ،رویداد هایی واقعی و غیر قابل انکار ند، ولی در مورد امپراطوری بزرگ هند اینچنین نیست.
در دوران تاریخی مورد نظر ( زمان ساسانیان ) و بر اساس منابع معتبر تاریخی، جنگی بین ایران و هند روی نداد و ایران و هندوستان خراجگزار یکدیگر نبوده اند و اصولاً در عهد باستان، جز در عصر سلوکیان، این دو امپراطوری ، حتی همسایه یکدیگر نیز نبوده اند . جالب شاید این باشد که« قیصر» لقب فرمانروای روم و«خاقان» و« فغفور» فرمانروایان چین اند ولی از فرمانروای هند گاهی با لقب «شاه » یاد می شود .
در شاهنامه و یا دیگر نوشته ها ، از شاهان هند یکی « دابشلم » است و یکی « شنگل ». نام این دو شاه، هیچ انطباق با نام فرمانروایان یا فرماندهان و صاحب منصبان شناخته شده تاریخ هـنـد و در شبه قاره هند ندارند . آیا این جایز است همه آنچه که فردوسی نقل می کند را فقط افسانه بشمریم؟
۱-۴- ۲ سفر بهرام گور پادشاه ایران به هند
نقل شاهنامه است که بهرام گور پنهانی در لباس فرستاده پادشاه ایران ، به هند سفر می کند . او به هند می رود تا نامه تهدید آمیز شاه ایران را به شاه هند ابلاغ کند .مساله فیمابین مناقشه بر سر باج سالیانه و پرداخت به موقع آن به ایران بوده است. شاه ایران به شنگل شاه هـند در نامه چنین خطاب می کند:
نیای تو ما را پرسـتـنـده بود پدر پیش شاهان ما بنده بود
کس از ما نبودست همداستان که دیر آمدی باژ هندوستان
در این پیغام موقعیت شاه هند و خاندان او نسبت به شاه ایران را می توان به روشنی دریافت. در قصه های شاهنامه این نکته همیشه پیدا است که فرمانروای هند در برابر شاه ایران دست زیر را دارد . رفتار او با ایران متفاوت با رفتار قیصر روم و خاقان چین است . حال آن که با نگاه به واقعیت های تاریخی کشور هند، هندی که جهان آن را می شناسد، چنین چیزی از ریشه نادرست و غیر قابل قبول جلوه می کند .
در عهد سلطنت بهرام گور، ( ۴۲۱م. – ۴۳۸ م. ) کشور هـند کشور قدرتمندی درجهان محسوب می شده است . هـند آن زمان (۳۲۰ م. تا ۵۵۰ م. ) دورانِ به اصطلاح طلایی (Golden Age ) خود را سپری میکرد . وسعت پادشاهی ثروتمند گوپتا آن زمان از دلتای رودگنگ در مشرق و تا رود سند در مغرب و تا دریای عرب در جنوب بوده است این نکته را با مراجعه به هر منبع تاریخی مربوط به هند از جمله دائره المعارف آمریکانا می توان دریافت . پذیرفتنی است اگر ویکی پدیای انگلیسی قدرت پادشاهان گوپتا را اینگونه توصیف می کند و می نویسد ، ارتش گوپتا از پانصد هزار سرباز پیاده و پنجاه هزار سواره نظام و بیست هزار ارابه و ده هزار فیل و یک هزار و دویست کشتی جنگی بر خوردار بوده است۲۱ . با این توصیفات آسان گرفتن ارتش هند تا این اندازه برای چیست و ذهنیتِ نادرست کاتبان وشاعران از کجا آب می خورد ؟
همانطور که نقل شد روایت فردوسی از بهرام گور و رابطه اش با کشور هند مورد تایید مورخان نیست . برای آنها ، این که بهرام با شاه هند وصلت می کند و دخترش را به زنی میگیرد و روزگاری هم شاه هند مهمان شاهنشاه ایران می شود ، نامفهوم و روایت هایی کاملا ً نا درست است ، هیج سند قابل اتکا حاکی از نوعی ارتباط جدی بین ایران و هند ، چه در عصر انوشیروان و چه در عصر بهرام گور که از نیاکان انوشیروان است و قریب یکصد سال پیش از او سلطنت میکرد ، وجود ندارد .
ایراد کار را بایستی در برداشت نادرست از نام هند بدانیم . هندی که آنان مطرح می کنند واضح است که کشور پادشاهان عصر طلایی هند نیست . اگر چنین است پس هندکه شاهنامه از آن سخن می گوید کجاست ؟
با نشانی های کافی، هند بهرام گور ، جز مازندران نیست . با فتوحات اعراب و کشور گشایی محمود غزنوی بعضی شهر ها و مناطق جغرافیایی شبه قاره مثل قنوج برای مردم ایران نام آشنا شدند . بعد از آن زمان بود که ضمن باز شناخت کشور اصلی هند نام قدیمی هند از روی مازندران زدوده شد و نام های جغرافیایی تازه چون قنوج از روی اشتباه به متن روایات کهن مربوط به مازندران که نام هند بر آن بوده است افزوده شد .
۲-۴-۲ آوردن شطرنج به دربار انوشیروان
در عهد انوشیروان ، شاه هند رفتاری زیر دستانه با شاه ایران دارد . شاهنامه از باج ، و از بار سیم و زر حرف می زند که شاه هند به همراه تخت و مهره های گران قیمت شطرنج، برای انوشیروان ، فرستاده است.
فراوان به بار اندرون سیم و زر چو از مشک و از عنبر و عود تر
زیاقوت و الماس و از تیغ هند همه تیغ هندی سراسر پرن
در جمع چیز های ارزشمند که شاه ایران دریافت می کند تخت شطرنج گران قیمتی نیز بود . فردوسی نقل می کند که رای هند این را با تقاضایی از سوی خود، به پیشگاه شاه ایران تقدیم نمود . تقاضای او این بودکه اگر شاه ، بازی نغز شطرنج را در می یابد، دادن باج همانطور که هست ادامه خواهد داشت ولی اگر چنین نبود، شاه ایران به عنوان پاداش ،کشور هند را از دادن باج به ایران معاف کند .
گر این نغز بازی به جای آورند به دانندگان بر فزون آورند
هر آن ساو و باژی که فرمود شاه بخوبی فرستم بدان بارگاه
وگر نامداران ایران گروه از این دانش آیند یکسر ستوه
چو با دانش ما ندارند تاو نخواهند از این بوم و بر باژ و ساو
زیر دست بودن شاه هند نسبت به شاه ایران را حکایتی دیگر نیزتایید می کند که همان چگونگی دست یافت برزویه به کلیله و دمنه است .
بنا به روایت شاهنامه ،برزوی، کتاب را برای شاه ایران از رای هند طلب می کند . پاسخ رای این است که چنین خواستی از هیچکس پذیرفته نیست مگر شاه ایران که جان و تن مان نیز برای او است .
به برزوی گفت این کس از ما نجست نه اکنون نه از روزگار نخست
ولیکن جهاندار نوشیروان اگر تن بخواهد زما یا روان
نداریم از او باز چیزی که هست اگر سرفراز است اگر زیر دست
۵-۲ ترجمه نصرالله منشی از کلیله– خاتمه مترجم
آن طور که مترجم کلیله اظهار می کند دابشلیم، شاه هند ، فقط صاحب چند بنای ویران و پنج یا شش جنگل پرخار بوده است . چگونه میشود پادشاهی هند را تا به این اندازه کوچک شمرد ؟ توصیفی از ناداری پادشاه هند و کوچک شمردن او در مقابل شاه ایران.که شاید همه از سَرِمجامله نیست .
چنین سخنی می تواند در اصل اشاره به شاه مازندران باشد که ارباب بزرگ جنگل در حوزه تجن بوده است. از دیرباز و تا عصر پهلوی دوم ، جنگل ها در حوزه تجن ، معمولاً به بخش های چند صد هکتاری بزرگتر و یا کوچکتر ، هر کدام با نام و هویتی خاص تقسیم می شدند .در آن ها، رمه های گاو متعلق به ارباب به چرا مشغول می شدند .شاخ و برگ و میوه درختان جنگلی منبع غذایی مهمی برای نوع گاو مرسوم درمازندران( گاو جنگلی)محسوب می شدند .
۶-۲ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران تالیف ظهیرالدین مرعشی
در تاریخ طبرستان و رویان و مازندران اثر سید ظهیرالدین مرعشی آمده است:
« کیوس مردم طبرستان جمع کرد به خراسان رفت و اهل خراسان را فراهم آورد با سپاه گران رو به خاقان نهاد و به اندک مدت او را منهزم گردانید و از آب (جیحون ) بگذرانید و خزائن و غنایم او را به تصرف در آورد از خویشان خود هوشنگ نام را به نیابت خود به خوارزم بنشاند و لشگر به قزوین برد و تا به نهر واله نواب و عمال خود بنشاند و خراج ترکستان و هندوستان بستاند و بطبرستان آمد ( ص ۲۰۳) .» . گرچه اشاره به نهر واله در اینجا عجیب جلوه می کند اما نشانی های دیگر حائز اهمیت به نظر میرسند . هندوستان در این حکایت آخرین جایی است که کیوس (برادر انوشیروان ) برای باج خواهی سری به آن جا می زند . این هندوستان کجا بوده است ؟ معین است که پاسخ ، همان هندِ ایران یعنی مازندران است . چرا که کیوس بعد از انجام ماموریتش در حوالی جیحون ، حرکتی رو به غرب دارد و بعد از «هندوستان ایران » و نه هندوستان (شبه قاره ) به طبرستان می رسد و منظور از هندوستان در این جا ، ناگزیر ،همان مازندران باستانی است و طبرستان نیز آن زمان ، بخش غربی مازندران امروز بود و شامل رویان و آمل می شده است که قبل از استیلا بر مازندران و قریب یک قرن پیش از آن،از متصرفات حکومت ساسانی محسوب می شده است . آشکار است که هندوستان اصلی و تمامی ایالات متعلق به آن درعهد کیوس( اواسط قرن ششم میلادی )مطلقاً دور از دسترس ارتش ایران بوده است .
.
۷-۲ نامواژه ها و نام طایفه ها
نگارنده قریب ششصد واژه مازندرانی را که با اصل سنسکریت شان در لفظ و در معنا، بسیار نزدیک و قابل انطباقند ، در آثار خود آورده است . واژه هایی که توسط او معرفی می شوند با استفاده از آگاهی او به زبان مازندرانی و آشنایی او به کشاورزی و باغداری، کشت و کار سنتی شالی و به دامداری سنتی و شناخت او از نحوه نام بردن از درختان جنگل و علف های هرز است . در این راه از فرهنگ سنسکریت فراهم آمده از سوی دانشگاه کلن آلمان که کاری ارجمند است و در سال های واپسین قرن بیستم به انگلیسی و به شکل دیجیتال در دسترس عموم قرار گرفت، بهره برده شد .
واژگان مشترک بین زبان های مختلف به ویژه در میان زبان های هند و ایرانی البته موضوعی ساده و برای بعضی ها به اصطلاح ، پیش پا افتاده است ولی آنچه که برای ما مهم بوده است ،گروه واژه ها مثلاً در شالیزار است . اصطلاحات در مورد زمین و کشتزار و اصطلاحات آبیاری و انو اع ابزار سنتی که مورد استفاده بوده اند .
در دامداری نوع گاو۷و اطلاعات مربوط به این حیوان و محل نگهدار ی آن ، و باقی اصطلاحات سنتی مربوط به خانه ، محیط منزل و اسباب و اثاثیه و لوازم خانگی و اصطلاحات دیگر که مردم بومی تا دهه ها پیش از این ، همه آنها را به کاربرده و به زبان می آوردند . تعداد قابل توجه ای از این واژه ها طی سال های اخیر در تعدادی از فرهنگ ها ثبت و ضبط شدو انتشار یافته است ، بعلاوه هنوز هم رگه های مشترک در دستور زبان مازندرانی و سنسکریت کلاسیک دیده می شود . ضمائر انعکاسی که نگارنده طی مقاله یی جداگانه آن ها را بیان نمود و یا شیوه صرف فعل و پسوند ها در مضارع اخباری نمونه هایی از اشتراکات دستوری است. توجه به نام بعضی طائفه ها در حوزه تجن و نیز توجه به شفاهیات مردم بخشی از کار های نگارنده بوده است .
نامواژه های بریمان و اندرام نام دو طایفه است که اغلب در چند روستای مهم در حوزه تجن زندگی می کنند. قصه های عامیانه و افسانه های محلی که گاهی از سوی طایفه ها نسبت به یکدیگر عنوان می شود قابل توجه بوده حاکی از ریشه های بسیار کهن تاریخی مردم در حوزه تجن است . مثلاً طایفه بریمان که پیران و سالخوردگانش در پاسخ به این پرسش که از کجا آمده اند ، همیشه خود را اعقاب مردمانی مهاجر معرفی می کنند که از راه دور به منطقه آمده اند . شگفتی اینجا است برایشان دانسته نیست چه زمان و از کجا آمده اند . بریمان ها متجاوز از صدها خانوارند و به خاندان های متعددی تعلق دارند. .عده کثیری از آنها در ساری و دیگر جا ها و اغلب با نام فامیلی بریمانی زندگی می کنند .
با توجه به جمیع جهات و توجه به شفاهیات از زبان طوایف دیگر مثل کاردر های کولا که روایت ها شان پسند بریمان ها نیست ، شکی باقی نمی گذارد بریمان ها که امروز همگی مسلمان و شیعه و به مذهب باقی مردمند. ، بازمانده کاست برهمن و یا برهمناناند و اجداد دورشان باید از مهاجران شمال هند به حساب آورده شوند . جمعیت عمده یی از این طائفه در روستای کولا نزدیک ساری و در جنوب شرقی این شهر زندگی می کنند . نامواژه کولا kula، سنسکریت و به یک معنا روستای مردم برهمن یا برهمنان است .حضور بریمان ها در کولا که هنوز هم خود را صاحب اصلی محل می دانند معنای نامواژه ” کولا ” را برایمان جالب توجه می کند .
بریمان ها – اعضایی از یک خانواده – اوائل قرن بیستم
طایفه انِدرام در حوزه تجن یادآور واژه ” اِندرامِه د ِن” indramedin در زبان سنسکریت کلاسیک به معنای کسی که ایندرا خدای آسمان ، دوست او است . بسیاری از اندرام ها نام فامیل اِندرامی را برا ی خود بر می گزینند . محل سکونت اصلی این مردم روستای وَرند در پنج فرسنگی جنوب ساری است . نام ورند روستایی را معرفی می کند که موقعیت مکانی آن ویژه بوده و در کنار تجن واقع است مردم بریمان و اندرام، بخشی عمده از جمعیت این روستا را شکل می دهند . اشاره به وَرَن باستانی و به قتل رسیدن دیوان که از حکایت های معروف ایران باستان است ، توجه ما را به روستای وَرَند۲۲ و نام آن جلب می کند . ورندرا varendra به سنسکریت به معنای مقام سلطنت و یا جایگاه اقامت سلطان است .
۲-۸ روایتی از کنت کورث – نقل قولی از بندهش
کنت کورث ( Quintus Curtius Rufus)مورخ یونانِ عصر اسکندر از دریای مازندران چنین نقل می کند :
بعضی جغرافیون عقیده داشته اند که این دریا ی هند است . (به نقل از تاریخ ایران باستان – حسن پیرنیا – ص۱۳۴۳)
کنت کورت عضوی از سنای روم باستان و مورخی مشهور است که در قرن یکم پس از میلاد زندگی می کرد . قریب دویست سال پیش از دوران زندگی این مورخ، مهاجران از شمال هند به مازندران آمدند . همانطور که پیش از این اشاره شد مهاجران با آباد کردن جنگل و ریشه کنی و حفر کانال های آبیاری ، تمدن برنج را در اقلیم جنگلی مازندران همراه با پرورش دام ( گاو پون ور ، یا گاو جنگلی ) در پیش گرفته سهمی در تجارت جاده به اصطلاح ابریشم نیز بر عهده داشتند . راه ابریشم با فاصله ای نزدیک از جنوب مازندران می گذشت ، میدانیم مردم ساکن در مازندران از نسل هندوهای مهاجر بوده اند و انتظار میرود آن زمان نام دریای هند برای دریای شمال ایران تا حدودی مصطلح بوده باشد . کم نیستند مردمانی که دریای به اصطلاح کاسپین را به خاطر سکونت مازندرانیان در کنار این دریا ، امروز دریای مازندران می گویند .
کتاب تاریخی بن دهش که گفته میشود بازمانده از عصر ساسانیان است نکته یی مهم را بازگو می کند . در مقدمه کتاب مازندران و استراباد (تالیف یاسنت لویی ترجمه وحید مازندرانی ) و به نقل از این کتاب آمده است:
«مازندرانیان در آنجا (مازندران ) عده یی خارجی به شمار می رفتند …. ایشان از پدرانی که غیر از اجداد ایرانی ها و اعراب بوده اند پیدا شده اند .» چنین توصیفی البته قرن ها پس از سقوط مازندران و از زبان مومنان زردشتی است .
۳– بحث و بررسی
ایرانیان قوم های گوناگونند که بعضی از چند هزار سال پیش و بعضی حداقل از چندین و چند قرن پیش تا کنون ، در کنار هم بالیده اند و سخت به هم پیوند خورده اند و ایران امروز را برای خود ساخته اند . شناخت تاریخ و فرهنگ ایران، شناختن ریشه تاریخی و فرهنگی همه قوم های ایرانی است . مازندرانیان از کهن ترین اقوام ایرانی محسوب می شوند و با وجود سهم بزرگ مازندران در اسطوره های ایرانی ، تاریخ مازندران باستان و در نتیجه ریشه های تاریخی و فرهنگی مردم مازندران تا کنون ناشناخته باقی مانده است . هیچ کس نمی تواند منکر کم کاری و اهمال در زمینه پژوهش های مربوط به تاریخ و زبان و فرهنگ مردم مازندران باشد . برای مثال اگر سابقه کشت و کار غلاتی چون گندم و جو در ایران به قبل از تاریخ می رسد ، توسعه کشت و کار برنج در ایران حد اقل در مازندران و گیلان به دوران تاریخی بر میگردد و به اصطلاح متعلق به دوران تاریخی است. تاسف بار برای نگارنده اینست که هیچ کدام از پژوهشگران دانشگاهی به این نشانه ها از تاریخ مدنیت مازندران توجه ای نشان نمی دهند . کشت برنج لازمه اش اقامت در محل است و ییلاق و قشلاق را با آن سر و کاری نیست . کاشت و داشت و برداشت برنج مازندران، در فصول گرم است .
باستان شناسان ما به شبکه های آبیاری سنتی مازندران تا کنون توجهی مبذول نداشته اند . برای مثال ، در شهرستان ساری از گذشته ای باستانی تا امروز زمینی یکپارچه با نام «اسپه ورد شوراب» به وسعت چندین هزار هکتار با یک نهر اصلی که همنام آنست آبیاری می شود . نهر اصلی ، بهره از رود تجن می گیرد و با استفاده از شبکه ای از نهر ها ، اسپه ورد را آبیاری می کند .
زمین یک پارچه که از آن یاد نمودیم امروز متعلق به سی آبادی است و بخشی از وسعت آن اخیراً صرف توسعه شهر ساری نیز شده است . نهر باستانی مورد اشاره به طول چند فرسنگ است و از درون و بیرون شهر ساری امروز عبور می کند . در زمستان که از کشت و کار برنج خبری نیست ، نهر مملو از زباله های شهری می شود ، نهر بزرگ باستانی که کهن ترین نشانه مدنیت در مازندران است با کمال تاسف مورد بی مهری است .
شاید این توضیح لازم باشد که نوع خاک منطقه و شکل دانه بندی آن، میزان اتلاف آب را در بستر خاکی نهر ، کم اهمیت می سازد ، بدین خاطر ، از زمان های دور ، مصالح ساختمانی ، جز در مواردی استثنایی برای نهر ها به کار نمی رفته است .
نبود سفال و آجر در ساختمان اصلی نهر ها ، متاسفانه رغبت باستان شناسان را برای مطالعه شبکه های باستانی آبیاری مازندران برنیانگیخته است . این قبیل کوتاهی ها سبب گردید تاریخ مازندران در دل اسطوره ها و افسانه ها همچنان باقی بمانَد و چنین شد تا بسیاری امور فرهنگی و هویتی مردم مازندران دستخوش بیهوده گویی شود و سرگذشت شاهکاری چون کلیله و دمنه نا مکشوف باقی بمانَـد . این کتاب بزرگ که بسیاری آن را یکی از سه کتاب معروف و شناخته شده در تاریخ جهان معرفی می کنند و جهان نیز همیشه آن را تحسین نموده متاسفانه به جای کشور ایران ، و مازندران که همیشه در محدوده امپراتوری ایران جای داشته است ، به کشوری دیگر منتسب گردید . عامل اصلی این اشتباه ، تعبیر نادرست از نامواژه ” هند ” در نوشته های کهن است . متاسفانه کاتبان ایرانی در دامن زدن به این نادرستی از دیگران جلوترند . زمانی که فردوسی از بهرام گور سخن می گوید، مکرر به کشوری به نام هند اشاره دارد و ازجمله می گوید ” سپینود ” دختر شاه هند را ، بهرام به زنی می گیرد و همچنین روایت می کند که شاه هند به ایران و به تختگاه بهرام سفر می کند ، امروز همه این ها برای مورخان ایرانی و هندی و شرق شناسان ، به ظاهر افسانه ای بیش نیست .
شگفی اینجاست ، به اعتقاد آن ها هند در داستان بهرام گور همه افسانه است اما هندِ عصر انوشیروان که برزویه کلیله را از آنجا و با سفری طولانی و رفت و آمدی هزار فرسنگی به ارمغان آورد ، افسانه نیست ! ؟
سوال مطرح اینست ، « هند» بهرام گور با « هند » انوشیروان تا چه اندازه می تواند متفاوت باشد ؟ ضمن آنکه آگاهیم ، زمان رسیدن انوشیروان به پادشاهی ،تنها یک قرن بعد از جلوس بهرام گور بر تخت سلطنت است .
پیدا است که ایراد کار تعبیر نادرست کاتبان از نام« هند» در روایات مربوط به شاهنامه است ، به اعتقاد ما، منظور از « هند » ، هم در زمان بهرام گور و هم در عصر انوشیروان که شاهنامه از آن سخن می گوید، یکی است و آن مازندران باستان است .
همانطور که پیش تر اشاره شد ، گشودن شبه قاره به توسط اعراب و گشودن هند به دست پادشاهان غزنوی فصل تازه ای را در تاریخ منطقه رقم زد و با انعکاس نیرومند خود گویی سوء تفاهمی بزرگ را از میان بر داشت .
فقط کوتاه زمانی قبل از پایان گرفتن هزاره اول میلای تا کنون ، نام هند در متون کهن ایرانی ، اغلب و به درستی اشاره به کشوری در شبه قاره هند شده است .
یاد آور می شویم که نام هند را در اصل ، ایرانیانِ عصر هخامنشی بر اساس نام رود سند به سرزمین هندوان داده اند . مردم هند کشورخود را بهاراتا Bharata نیز می نامند .
۴- نتیجه
دلائل متعدد گویای آن است که مازندران باستان دالان انتقال فرهنگ هند به ایران بوده است. این بخش از ایران از دوران سلوکیان و اشکانیان موطن مردمانی مهاجر شد که از شمال هند به منطقه آمدند و نام هند و یا هندوستان را طی دوره ای از تاریخ به دلیل سکونتشان ، به ناحیه بخشیدند . حضور مردم برهمن در جمع این مردم ، که بریمان های ساکن در حوزه تجن بازماندگان امروز همان مردم به نظر میرسند، بسیار با اهمیت تلقی می شود . برهمنان معرف فرهنگ و تمدن هند بوده اند و نوشتن را در انحصار خود داشته اند . آنها نیز در میان مردم با لقب احترام آمیز دیو خطاب می شدند .
اعقاب مردم مهاجر در مازندران و تبرستان ، ایالتی ثروتمند و خود مختار بنیاد نهادند که چندین قرن دوام و قوام داشت . فرمانروایان مازندرانی با اشکانیان و ساسانیان رفتاری هوشمندانه داشتند . آنها بازمانده ملوک الطوائف ، از عهد اشکانی بوده و با پرداخت خراج به ساسانیان، نوعی خودمختاری را بر بخشی از سرزمین که در تصرفشان باقیمانده بود ، تا اواخر سلطنت قباد ساسانی برای خود حفظ نمودند . در طول دوره ای قریب به هفتصد سال ، با پشتوانه تمدن هند و تحت تاثیر تمدن ایرانیان فلات نشین ، آن ها ، آثار فرهنگی ارزشمندی را از خود به جا گذاشتند . بر اساس پژوهش های ما ، مهمترین آن آثار ، کتاب کلیله است که سیاستنامه ای است به قلم دانایان این مردم و آن ها این کتاب را به زبانی کهن (نزدیک به سنسکریت ) و با اتکا به فرهنگ غنی خود و تحت تاثیر فرهنگ ایرانی آفریدند . دسترسی برزوی طبیب به این کتاب در مازندران ، ظاهراً زمانی است که انوشیروان هنوز به سلطنت نرسیده ، فقط حاکم یکی از ولایات ایران است .
یاد آور می شویم که تنها کتاب نظیر و یا مشابه کلیله در ادبیات فارسی ، مرزبان نامه است . آن را یک مازندرانی در اواخر قرن چهارم هجری قمری و یا اوائل قرن پنجم تالیف نموده است . این کتاب نیز از زبان حیوانات است و زمانی پیش تر از ترجمه نصرالله منشی از کتاب کلیله و مقدم بر آن تالیف شده است .
بر اساس گزارش شاهنامه ، حاکمان مازندران با انوشیروان رابطه یی دوستانه داشتند و چنین بر می آید که پرداخت خراج سالیانه به شاه ایران از طریق این شاهزاده با نفوذ بوده است . بر می آید که همین ، موجب خشم شاهزاده ارشد کیوس (کاوس )برادر ناتنی و رقیب خطرناک انوشیروان شد . او یعنی کیوس بود که با یورش به مازندران به بهانه باج بیشتر به هنگام استیلای خشکسالی و قحطی بر فلات ایران ، به خود مختاری هفتصد ساله مازندران پایان داد .
مازندران در تجارتِ جاده به اصطلاح ابریشم موقعیتی استثنایی داشت . کاسته شدن از رونق تجارت میان رومی ها و مردم شبه قاره ، در دهه های میانی قرن ششم میلادی، زیانی مهلک برای اقتصاد مازندران بود . برپایی آشوب و وقوع جنگ داخلی در دو امپراطوری روم و هند دلیل اصلی این زیان بوده است و همین خسارتی غیر قابل جبران برای مازندرانیان بود . عاجز ماندن از پرداخت باج خارج از حد تحمل ، تجاوز کیوس و یا همان کاوس شاهزاده ساسانی و سقوط مازندران را به دنبال داشت . در آن سال ها ، قحطی گسترده یی بر فلات ایران فشار می آورد ۲۳ .
مازندرانیان آیینی متفاوت با فلات نشینان داشتند و از دیرباز نارضایی و نفرت زرتشتیان متعصب علیه آنان بود و این نفرت ، در کشتار و قتل عام ، به هنگام آمدن کیوس به مازندران بسیار موثر افتاد . آن طور که شاهنامه در هفتخوان رستم نقل می کند زنان و کودکان و پیران عصا به دستِ مازندرانی ، به دستور کیوس (کاوس )به قتل رسیدند۲۴ .
همانطور که پیش تر متذکر شدیم ، منطقی است و دور از انتظار نیست اگر عنوان شود، مازندران از نگاه مردم فلات نشین ، روزگاری شهرت به هند و یا هندوستان داشته است ، در اواخر دوران ساسانی و پس از حمله اعراب و فتوحات شاهان غرنوی در شبه قاره ، رفته رفته نام هند برای مازندران ، از یاد ها زدوده شد .
مقاله را با نقل جملاتی از ادیب دانشمند ، مرحوم مجتبی مینوی آغاز نمودیم . زیبنده است کلام آخر جهت آگاهی خواننده و در عین حال قدر شناسی نگارنده ، نقل جملاتی از مرحوم استاد دکتر منوچهر ستوده باشد . دکتر ستوده عمر عزیز خود را صرف تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران و به ویژه تاریخ مناطق شمالی ایران نمود . ایشان در سال ۱۳۸۷ با خواندن مقاله یی به قلم نگارنده ، یادداشتی نوشت ، بخشی از آن یاد داشت چنین است :
«….ابوریحان بیرونی از رصد خانه های هند استفاده کرد و کتب نجومی خود را نوشته است و بوعلی سینا از کتابخانه های هند استفاده کرد و کتاب قانون خود را نوشته است ما با هندی ها داد وستد علمی داشته و داریم . این جریان در پرده ابهام مانده بود تا جنابعالی پرده از آن بر گرفتید . نکته ای که جنابعالی به آن برخورده اید شباهت دو زبان را متوجه شده اید نکته جالبی است . ….. »۲۵ این توضیح لازم است که منظور استاد ستوده از دو زبان ، زبان مازندرانی و زبان سنسکریت کلاسیک است . پایان
پی نویس
۱- دکتر مجتبی مینوی استاد دانشگاه تهران و مصحح ترجمه کلیله و دمنه به انشای ابولمعالی نصرالله منشی است . حاصل زحمت ایشان در ۱۳۴۳ منشر شد . نامه تنسر به گشنسپ کتاب دیگری به تصحیح ایشان در۱۳۱۱ است . در نامه تنسر اشاره تایید آمیز مینوی به سفر برزویه به هند ، در مقدمه اش بر این کتاب آمده است . اما شاهدیم بعد ها او در تصحیح ترجمه کلیله و دمنه و در مقدمه یی که بر آن نوشت ، به سفر برزویه به هند اشاره نمی کند .استاد مینوی در ۷۲ سالگی در تهران در گذشت( بهمن ۱۳۵۵ )
۲- هرتلJohannes Hertel شرقشناس مشهور آلمانی و از اوستاشناسان مشهور که سال های زیادی از عمرش را در جستجوی منشا کلیله بوده است . او در اکتبر ۱۹۵۵ در گذشت . فرانسوا دوبلوا مولف کتاب برزوی طبیب و منشا کلیله که تا دهه قبل در سمت استادی یکی از دانشگاه های آلمان بوده است در باره او می نویسد : در ۱۹۱۴ هرتل Hertle گزارشی خواندنی مشتمل بر نتایج یک سده تحقیق در باره این کتاب را منتشر ساخت. گرچه پژوهشگران سده ۲۰ م. به حقایق دیگری دست یافتند که برخی از آنها نتایج را تغییر یا بسط داده ولی بیشتر آنها تا امروز هم معتبر به شمار می روند .
۳- لغت نامه دهخدا مدخل پنچه تنتره و انسکلوپدی بریتانیکا Brtanica Encylopedia مدخل Panchatantra
۴- (دی پی سری واستاوا سفیر کبیر هند در ایران)خبرگزاری مهر سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱ – شناسه خبر: ۱۶۴۱۶۵۲
۵- فرانسیس دوبلواFrancois de Blois مولف کتاب برزوی طبیب و منشا کلیله و دمنه که مترجم آن دکتر صادق سجادی است . عنوان کتاب به لاتین Burzoy’sVoyage to India and the Origin of the Book of KalilahWaDimnah – ترجمه کتاب سال ۱۳۸۲.(چاپ اول ) و ناشر انتشارات طهوری است
۶- فرانسیس دوبلوا ، برزوی طبیب و منشا کلیله و دمنه- ص۱۶
۷- تنها نوع گاو محلی مازندران و گیلان که به گاو جنگلی اشتهار دارد همان گاو پون وَر است که از گاو های بومی اقلیم جنگلی شمال شبه قاره هند است . اثبات این مطلب به زبان علمی morphologic طی مقاله یی در کتاب نگاهی نو به مازندران باستان به قلم نگارنده آمده است .
۸- ۱- درویش علی کولاییان – ساری و آغاز تمدن برنج در مازندران و گیلان – انتشارات شلفین ۱۳۸۵
۲- درویش علی کولاییان مازندرانی و سنسکریت کلاسیک روایت واژه ها نشر چشمه ۱۳۸۷
۳ – درویش علی کولاییان – نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان مجموعه مقالات نشر گیلکان ۱۳۹۰
۴- درویش علی کولاییان کشف مازندران باستان مجموعه مقالات نشر گلچینی ۱۳۹۴
۹ – خوشبختانه به وقت انتشار نتایج پژوهش دو تن از عالمان و مورخان بنام کشور ، مرحوم دکتر منوچهر ستوده و مرحوم دکتر ابراهیم باستانی پاریزی در قید حیات بوده اند و همصدا با دوستانی دیگر ، آزادمنشانه نگارنده را به ادامه کار ترغیب می نمودند . دکتر منوچهر ستوده برای دو جلد کتاب اخیر نگارنده مقدمه نوشته و یا تقریظ نموده اند .
۱۰ – بنا به نظر اغلب کارشناسان، جامعه برخوردار از تمدن ، آنست که میزانی از تولید مازاد داشته ، از جمعیتی قابل توجه برخوردار و دارای امکانات برای آموزش باشد .
۱۱ فرشواد گر آذربایجان و گیلان و طبرستان و ری و قومش می باشد .(تاریخ طبرستان و رویان و مازندران – ص۱۹ تالیف سید ظهیرالدین مرعشی – به اهتمام برنارد دارن با مقدمه یعقوب آژند نشر گستره ۱۳۶۳) .
به نظر نگارنده فرشوادگر شکلی از ترکیب سنسکریت پریشاوات گرpurisavat + giri و به معنای کوه های پوشیده از خاک نرم است . به خاطر پوشش ضخیمی از خاک و از برکت باران فراوان ، در بخش شمالی البرز ، روی کو ه و دامنه ها ، جنگل ها روییده است. و کشاورزی مازندران به کمک تنها نوع گاو در منطقه (گاو جنگلی که از شمال هند آورده شد ) بر روی این کوه ها و دامنه ها ، سابقه ای دو هزار ساله دارد .
۱۲ بریمان ها اجداد خود را مهاجر دانسته ، ابراز می کنندکه صدها سال پیش از جایی دور که امروز مکان آن برایشان نامعلوم است به محل آمده اند . در سندی معتبر ( وقف نامه ) متعلق به قرن نهم هجری نام بریمان آمده است . تصویر سند در کتاب ” ساری و آغاز تمدن برنج در مازندران و گیلان ” درج گردیده است .
۱۳ – نوشتن به خسرو بیاموختند دلش را زدانش برافروختند (شاهنامه )
قوم پارت بر خلاف هخامنشیان ،خط نداشته و نوشتن نمیدانستند . آنها بیش از یک قرن از خط و ربط یونانیان در ضرب سکه و امور مربوط به خود بهره می بردند . ضمن این که قرابت زبانی ، آنها را به الفبای برهمنان راغب تر می نمود . داستان تهمورث در شاهنامه که دیوان را به اجبار وامیدارد تا نوشتن به او بیاموزند یک واقعیت تاریخی است . با مراجعه به تاریخ هند درخواهیم یافت که برهمنان که از روی احترام ،دیو خطاب می شدند خواندن و نوشتن را منحصر به خود می دانستند . نزاع کیوس(کاوس ) با دیوان مازندرانی هفت قرن بعد از ماجرای تهمورث است که به قتل عام مردم انجامید ، اما نزاع تهمورث که هفت قرن پیش تر اتفاق افتاد به مصالحه با دیوان انجامید ( به اعتقاد نگارنده تهمورث همان اشک پنجم است ). آرش ها یا آرکش ها و یا اشک ها و ارشک ها ،پادشاهان اشکانی اند . معروف ترینشان که بسیار نیرومند و شجاع و تیراندازی قابل بود و مازندران را آماده سکونت مهاجران نمود ، اشک پنجم فرهاد اول است . به نظر می رسد مازندرانیان لقب ” تهم آرکش یا تهم آرش ” را به شکل”تهمورث” بر زبان می آوردند( امروز هم آرش را که نامی مرسوم برای مردان است در مازندران و در روستا ها ، به شکل اوُرَش و نزدیک به اُورَس تلفظ می کنند . سه حرف س ش ز در مازندرانی سوتی یا صفیری تلفظ می شوند و به هم نزدیکند ) . اینگونه شد که این نام یعنی تهمورث یا تهمورس( آرش نیرومند ) در ادبیات ما برای اشک پنجم فرهاد اول باقی بماند . محقق دانمارکی کریستین سن ، تهمورث را از قهرمانان مردم شمال ایران می شناسد به علاوه کریستن سن از دربلو (D Herblot ) ِنقل قول می کند که « بنا به روایتی تهمورث نخستین کسی بود که فرمان کاشتن برنج و پرورش کرم ابریشم را در ایالت طبرستان داد . ( از کتاب نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان تالیف آرتور کریستین سن ) » . نگارنده این برداشت را دارد که اسطوره آرش تیرانداز با الهام از قهرمانی ها و تاثر از جوانمرگی اشک پنجم فرهاد اول ، در حافظه تاریخی ایرانیان نقش بسته و باقیمانده است . اشک پنجم در جوانی از جهان رفت و برادرش مهرداد اول جای او را گرفت .
۱۴ گرچه آثاری چندان به زبان تبری باقی نیست اما کتابی مشهور چون مرزبان نامه در اصل به زبان تبری نوشته شد .
۱۵ تاریخ تارون کتابی است که در آن واقعه های تاریخی مربوط به بخشی از ارمنستان بزرگ به ترتیب تاریخ وقوع ثبت شده است . آغاز کتاب ، روایت یک کشیش ارمنی با نام زنوب گلاک Zenob Glak است .او در روایتش به شرح وقایعی می پردازد که خود ناظر آن بود و آن پیشامدها مربوط به آغاز قرن چهارم میلادی است . در گزارش زنوب گلاک، نبرد هندو های ساکن و نوکیشان مسیحی در ارمنستان شرح داده میشود . این کتاب بعدها با نام تاریخ تارُن جان مامیکونیان(the History of Taron of John Mamikonean) معروف گردیده است . مرحوم پیرنیا مولف تاریخ ایران باستان ” دارُن ” را به جای” تارُن ” به کار برده است .
۱۶ The Indians in Armenia 130 B.C. -300A.D
J. Kennedy
The Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland
Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland (Apr., 1904), pp. 309-314
Published by: Cambridge University PressStable URL: http://www.jstor.org/stable/25208635 Page Count: 6
۱۷ آنچه که در زیر آمده است نقل بعضی مطالب از قول مورخ معتبر مازندرانی ظهیرالدی مرعشی است که آنها را در کتاب خود (تاریخ طبرستان و رویان و مازندران) آورده است :
درتواریخ که اهل بصیرت جمع کرده اند مسطور است که در ایام اسکندر ذوالقرنین که ممالک عجم را به ملوک طوایف قسمت می کرد اجداد جنفشاه را که از ملوک عجم ما تقدم بودند طبرستان داد . از ابتدای ایالت اجداد جـنفشاه تا هنگام ایالت او و او معاصر اردشیر بابکان است دویست سال بود و از جـنفشاه تا آخر اولاد او که نسب شریفش منقطع گشت دویست و شصت و پنج سال و آخر عهد او و انقطاع نسبش در عصر شاه قباد که پدر انوشیروان عادل است و این حکایت از تالیف مولانا اولیا الله آملی المرحوم نوشته شده که پادشاهی طبرستان تا به عهد قباد ابن فیروز که پدر انوشیروان است در خاندان ـجنفشاه مانده بود چنانکه شمه ای از آن قبل از این ذکر رفت و چون چنانکه عادت تصاریف زمان است مقراض روزگار اسباب انساب ایشان را به انقراض رسانید و الباقی هوالله الواحد القهار . قباد از این آگاهی یافت پسر بزرگتر خود کیوس را به ایالت طبرستان فرستاد و کیوس مرد شجاع و با هیبت بود.. (ص۲۰۱)
می گویند که چون از ایام دولت قباد سه سال مانده بود که منقضی گردد کیوس را به مملکت طبرستان فرستاد و استیصال اولاد جنفشاه کرد والعلم عندالله چون کیوس به طبرستان آمد سه سال از سلطنت قباد مانده بود ………ابتدای ایالت کیوس تا هجرت پیامبر مرسل علیه الصلوه رب العالمین نود و دو سال باشد… . (ص۳۱۸
جنفشاه و اولاد او تا عهد قبادبن پیروز حاکم طبرستان بودند و ملک تمامی ممالک فرشوادگر از عهد ذوالقرنین تا عهد قباد در حیطه تصرف ایشان بود اگر احیانا بعضی ولایات با استیلا و غلبه قهری از ایشان مسلوب می گشت طبرستان را همیشه حاکم و اولامر بودند..(ص۳۱)
۱۸ عمومیت داستان رستم در قرن هفتم میلادی و صدر اسلام میان اهالی بین النهرین چنان بوده که چند تن از ساکنان آن دیار در اوائل همین قرن رستم نام بوده اند .که از آن جمله رستم فرخزاد است و این نام می بایست در اواخر عهد ساسانی شهرتی داشته باشد تا پدر و مادری در اواخر قرن ششم میلادی پسر خود را بدین نام نهند .( به نقل از لغت نامه دهخدا مدخل رستم )
۱۹ – به اعتقاد نگارنده نام های کهن مناطق اطراف قله دماوند چون رودهِن و بومهِن و تهران ( تیرا – هِن ؟ ) و شمیران و ونک و آمثال آن ها را فقط با استفاده از فرهنگ زبان سنسکریت می توان معنی و یا ریشه یابی کرد . حضور مردمانی با گویش تبری در دامنه های جنوبی قله دماوند مانند شمیران و اطراف ، اتفاقی نیست .
۲۰ استوپا، تپه یا تل خاکی است که شباهت به گنبد دارد . باورمندان به بودیسم این تپه های گنبدی شکل را در ابعادی کوچک و گاهی خیلی بزرگ بر بقایا و اشیایی که به بودا مربوط می شده است بنا می نمودند. تعدادی کثیر از این نوع تپه های خاکی به ویژه در ساری و اطراف آن همیشه جالب توجه بوده است . این تپه ها نام عمومی” دین ” را نیز با خود داشتند ( مثل ازال دین و انار دین و ..). در نیم قرن اخیربسیاریشان به کمک ماشین آلات تخریب و تسطیح شده اند.
۲۱ – Gupta – Encyclopedia Americana volume 13 and
en.wikipedia.org/wiki/Gupta_Empire
۲۲ وَرَن و یا به قول ابراهیم پورداود وَرَنه Varana ، در آبان یشت فقرات ۲۱- ۲۳ از کار هوشنگ آمده که او دوسوم از دیو های مازندران و نابکاران وَرَنه را بر افکند(ابراهیم پورداود – فرهنگ ایران باستان ص ۲۵۱) . معین نیست که به کدام دلیل استاد پورداود و بعضی دیگر ورنه را به گیلان امروز نسبت داده اند جایی که همه نشانه ها ، موید آنست که وَرَند در حوزه تجن، وَرَن باستانی است . نشانه های متعدد ، از جمله سکونت بریمان ها و مردم اندرام در محل تایید این مطلب است . بر اساس شواهد، بریمان ها بازمانده مردمان برهمن اند و لقب احترام آمیزشان میان مردم، در گذشته باستانی همان دیو deva بوده است . موقعیت محل به لحاظ حفاظتی و دفاعی با معیار های مطرح در گذشته و به لحاظ جغرافیایی و ارتباطی ، با اهمیت به نظر میرسد . وضعیت قبرستان محل به لحاظ تاریخی جالب توجه است و اظهارات سالخوردگان محل که می گویند از پدرانشان شنیده اند ورند روزگاری شاه نشین بوده است .
۲۳زروی هوا ابر شد ناپدید در ایران کسی برف و باران ندید
(شاهنامه فردوسی – قحطی عهد قباد ساسانی )
۲۴ بشد تا در شهر مازندران ببارید شمشیرو گرز گران
زن و کودک و مرد با دستوار نیافت از سر تیغ او زینهار
(شاهنامه فردوسی – هفتخوان رستم)
۲۵ – درویشعلی کولاییان –
http://kulaian.com/Content/Mazandaran-and-History/890201225301.htm
منابع
Cologne Digital Sanskrit Lexicon (from Monier-Williams’ ‘Sanskrit-English Dictionary – ۲۰۰۸ ) -۱
۲- فرانسیس دوبلوا Francois de Blois برزوی طبیب و منشا کلیله ترجمه دکتر صادق سجادی – انتشارات طهوری – ۱۳۸۲
۳- فردوسی ، ابوالقاسم ،شاهنامه فردوسی چاپ مسکو، نشرات هرمس،چاپ دوم۱۳۸۴
۴- اوستا، نامه مینوی آیین زرتشت، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، نشرات گلشن، چاپ پانزدهم ۱۳۸۹
۵- پیرنیا،حسن، تاریخ ایران باستان، نشرات نگاه،چاپ چهارم ۱۳۸۶
۶- مرعشی، سید ظهیرالدین ، تاریخ طبرستان و رویان ومازندران، به اهتمام برنهارد دارن، نشرات دیبا ،پائیز۱۳۶۳
۷-
Encylopedia Americana – – volume 24 – ۶th century
۸- کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی –تصحیح مجتبی مینوی
۹- سرشماری نفوس و مسکن نقشه آبادیها ۱۳۷۵،نشرات مرکز آمار ایران ،۱۳۷۹
۱۰- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱
۱۱- نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه های ایران– آرتور کریستین سن – ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی نشر چشمه – ۱۳۸۶
۱۲- نامه تنسر به گشنسپ، تصحیح مجتبی مینوی چاپخانه موسسه انتشارات دانشگاه تهران چاپ دوم ۱۳۵۴
۱۳- http://www.iranicaonline.org/articles/kalila-demna-index
۱۴- مرزبان نامه بزرگ (روضه العقول ) نوشته محمدبن غازی ملطیوی – به تصحیح فتح الله مجتبایی و دیگران –شرکت سهامی انتشارات خوارزمی – چاپ اول اردیبهشت ۱۳۹۳ ه. ش. تهران – (در مقدمه کتاب آمده است : ترجمه و تحریری است از مرزبان نامه اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین از ملوک آل باوند طبرستان ، که در اواخر سده چهارم و یا اوائل سده پنجم آن را تصنیف کرده بود .)
۱۵- مرزبان نامه به کوشش خلیل خطیب رهبر – چاپ ششم ۱۳۷۵
۱۶- سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی به تصحیح نیکلسون –ناشردنیای کتاب چاپ دوم ۱۳۶۱
۱۷- یاسنت لویی – مازندران و استراباد- ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی چاپ چهارم بهار۱۳۸۳
۱۸- ابراهیم پورداود فرهنگ ایران باستان ناشر دنیای کتاب چاپ اول ۱۳۹۰ پذیرفته شده در دومین همایش ملی متن پژوهی ادبی *
ص۴۲۹ جلد سوم
8 پاسخ
سلام اون طوری که من فهمیدم مردم قدیمی روستای چاشم موقع خوندن فاتحه روی قبر ستاره پنج پر میکشیدند
سلام وقت به خیر در یافته های باستان شناسی شمال از گردونه مهر و یا در فرهنگ عامه مردم در بعضی روستاها کشیدن ستاره پنج پر روی قبر میکشند این هر دو از نشانه های میترایسم هست که با هند مشترک هست ایا میشود ایندو را از نشانه های مهاجران هندی بدانیم ؟ .
نقش ستاره پنج پر مرسوم در روستای کاورد در جنوب ساری را بر روی سنگ قبور من دیده و شنیده ام و آن را در کتاب کشف مازندران باستان آورده ام . این مطلب در مورد روستا های دیگر اگر هست و شما می دانید ، نام روستا ها را لطفاًبرایم بنویس . در روستای کاورد این نشانه را « پَرملک » می نامند ، ظاهراً همان « پد مَلگ » است که نشانی از گل نیلوفر آبی و یا اشاره ای به پنج بخش ، کتاب مقدس هندوان است . نشانه ها از میتراییسم شاید فراوان باشد . از جمله القاب بزرگان مثل جسنف ،باکالیجار ، شمس المعالی و یا خورشید که همه به معنای همان خورشید و یا خورشید بلندی ها ست و همه شاید بی ربط به خورشید و یا پرستش خورشید در گذشته های قوم مهاجر به شمال ایران نبوده است .
سلام
نکته ای به ذهنم رسید باهاتون در میان بگذارم این که معماری استوپا مثلا استوپای سانچی خیلی شبیه معماری گنبد اب انبارهایی که تو شمال ساخته شدن مثل همین اب انبار نو ساری البته گنبد های بقیه اب انبار های فلات ایران فرق داره با این نوع گنبد
ایا میتونه این الهام گرفته از اون معماری باشه یا معماری سه گنبدان؟
با سلام خدمت استاد کولاییان
نکته ای به ذهنم رسید با شما درمیان میگذارم .در مورد گاو های بومی مازندران ما تو سفالینه های کشف شده مجسمه و کوزه هایی به شکل همین گاو بومی پیدا میکنیم مثلا در تپه مارلیک گیلان, شبیه جونکا که محققین قدمت این اشیا رو حدود سه هزار سال میدونن این مساله رو چه جور میشه با مهاجرت هندیان به مازندران در حدود۲۰۰۰سال قبل جمع کرد ؟
ممنون میشم از جوابتون مثل همیشه
با سلام ، بسیاری گاو ها از تیره های مختلف ، در جهان و حتی در مناطق مختلف ایران کوهان دارند و شاخ دارند . ما گاو ریز جثه مازندرانی را با نشانه های مختلف ، از جمله انحنای دو گانه شاخ و اندازه های مرتبط با اندام و چگونگی شیرایی و دیگر ویژگی ها بازشناخنه ایم . گاو مناسب برای مازندران می بایستی قادر به شخم خشکه زاری ها در شیب های تند و در عین حال قادر به شخم اراضی باتلاقی شالیزار باشد . ضمناً آثار تمدنی حواشی اقلیم حنگلی شمال مثل مارلیگ معمولاً مرتبط با تمدن های کهن عصر مفرغ ، واقع در فلات ایران ،شناخته می شوند .
با درود به پژوهشگر ارجمند،مقاله ی بسیار آموزنده و امیدوار کننده ای نوشتید. این امید می رود که شما به یاری هوش و تیزبینی شگرف خدادادی تان بر تاریکخانه تاریخ مازندران نور بتابانید و به عنوان یک مازندرانی می کوشید تا سرگذشت سرزمین خود را آن گونه که هست بشناسید و به دیرباوران بشناسانید آن هم از راهی که دیگران نرفته اند و گویا نمی خواهند بروند.راه شما پر رهرو باد.آینده و آیندگان شما و پژوهش های روشنگرانه شما را ارج خواهند گذاشت و نام و یاد شما در تاریخ مازندران خواهد درخشید.
با سلام و تشکر از توجه و از محبت حضرتعالی . برایتان آرزوی موفقیت دارم