تعداد بازدید : 101 بار

واژه هایی تامل برانگیز

        

در این مقاله نظر پژوهندگان تاریخ مازندران را به چند واژه در زبان مردم مازندران که به لحاظ تاریخی با اهمیت محسوب می شوند جلب میکنم. این واژه ها عبارتند از :

تتارستاق – دیوار وَز-  عایشه کرگیل دِز –  کلیجان رستاق –  گَـگِه – گودار – لُوچُو ( ورزش کُشتی به شکل سنتی در مازندران ) میروَزان

به دو یا سه مورد از واژه های فوق پیش از این نیز اشاراتی آمده است  .

 


 

در این مقاله نظر پژوهندگان تاریخ مازندران را به چند واژه در زبان مردم مازندران که به لحاظ تاریخی با اهمیت محسوب می شوند جلب میکنم. این واژه ها عبارتند از :

تتارستاق – دیوار وَز-  عایشه کرگیل دِز –  کلیجان رستاق –  گَـگِه – گودار – لُوچُو ( ورزش کُشتی به شکل سنتی در مازندران ) میروَزان

به دو یا سه مورد از واژه های فوق پیش از این نیز اشاراتی آمده است  .

                            

تتا رستاق   منطقه یی در غرب مازندران شامل  چند آبادی در ناحیه یی مرتفع و سردسیر است . رستاق واژه یی پهلوی و فارسی و به معنای روستا است . در سنسکریت tuSAra  تُسارَ ” به معنای سرد است . این منطقه شامل سه روستای سردسیری در بلده نور که یکی از آنان تیرستاق یا  تیرسا( سین مشدد ) است . ترکیبات تتارستاق  و تیرستاق و تیرسا به  ترکیب ”  تسارَ رستاق “ یا ” تشا ر رُستاق ” نزدیکند . ترکیب اخیر با توجه به معنای  سنسکریت  تُسارَ ، همان روستای سردسیر است  .مشابه این ترکیب ، کلیجان رستاق  در اطراف ساری است که  به معنای روستا در اقلیم جنگلی است .

 

         tuSAra  mf(%{A})n. cold , frigid Ragh. Naish. ; m. sg. and pl. frost , cold , snow , mist , dew , thin rain MBh. &c. ; = %{-kaNa} S3is3. vi , 24 ; camphor Bhpr. ; pl. for %{tukh-}.

توضیح : در سنسکریت حرف های (س) و (ش) و (ز ) صفیری یا سوتی بوده . بسیار نزدیک به هم تلفظ می شوند  .

                                                            ………………………………………

 

                                       

دیوار وَز    یا دیواره وز ،لقب اعطایی امیر عضدالدوله دیلمی به شاعر طبری گوی معروف به مسته مرد که برای ملاقات امیر به ناچار از دیوار باغ اقامتگاه او  بالا می رود . محافظان دستگیرش می کنند و نزد امیر می برند . او به مُرادش می رسد و از سوی امیر ملقب به” دیوار وَز” می شود . واژه ” وَس ” vas  در سنسکریت معادل ” وضع ” در زبان امروز و ” دیواروَز ” به اعتقاد نگارنده به معنای ” مقیم بر دیوار ” است (ر.ک. واژه میر وزان در همین نوشتار )، معنی این لقب  گاهی پرش کننده از دیوار و گاهی هم بَرکنَنده دیوار،نقل می شود که به نظر نادقیق و نادرست است . اصطلاحی به خاطر دارم از سال های دور و از زبان پدر بزرگ سالخورده ساروی ، او از روی مطایبه به نوه خردسالش که در سنین طفولیت بود می گفت ” گِی وَز “!! .  ” گِی ” در زبان مازندرانی به معنای غایط است .

 

 

 vasa       m. or n. dwelling , residence (see %{dur-vasa}) ; (%{A4}) f. (accord. to some) id. (?) RV. v. 2 , 6.

 

 

  vAsa  ۳ m. (fr. 5. %{vas}) staying , remaining (esp. `” overnight “‘) , abiding , dwelling , residence , living in loc. or comp. ; cf. Pa1n2. 6-3 , 18 Sch.) , abode , habitation RV. &c. &c. ; ifc. = having one’s abode in , dwelling or living in [947,3] ; %{vAsaM-vas} , to take up one’s abode , abide , dwell ; place or seat of (gen.) R. ; a day’s journey ib. ; state , situation , condition Hariv. ; = %{vAsa-gRha} , bed-chamber (see %{-sajjA}) ; = %{vAsanA} , imagination , idea , semblance of MBh.

                                    …………………..

 

عایشه کرگیل دز    اشاره به مکانی دارد که  اسپهبد خورشید جمله اعزه و اولاد و ازواج خود را با اموال  و …  برای  مخفی نمودن و دور نگهداشتن از دسترسی عمال خلیفه بدانجا سپرد . این ماجرا در قرن دوم هجری است . مورخانی که آثار شان متعلق به قرن هفتم به این سو است، نوشته اند که شهرت نام محل ، به خاطر نام زنی راهزن بود . آن ها حکایت می کنند که  پس از تصرف  عمال خلیفه و در زمان هایی بعد از آن ، آن مکان مخفیگاه زنی عایشه نام و همدستانش شد  . به اعتقاد ما این  تعبیری عامیانه است ، شکل روایت به ویژه نام زن، شک بر انگیز است .

 در زبان مازندرانی امروز ” کرکیل دیز”  به معنای انبار محصولات دامی و لبـنـی متعلق به گالش ها و  دامداران سنتی در جنگل است . در فرهنگ پنج جلدی تبری این اصطلاح (کرکیل دیز ) با همین شکل و با همین معنی آمده است . از نگاه راقم این سطور ، صحیح عایشه در اینجا ” آیـَسَـه ”  است . در زبان  سنسکریت آیسه Ayasa   به معنای از جنس آهن است.( همانطور که پیش تر اشاره شد  در سنسکریت حرف های (س) و (ش) و (ز ) صفیری یا سوتی بوده . بسیار نزدیک به هم تلفظ می شوند. ) 

 در عصر اسپهبد خورشید ، مخفیگاه مورد اشاره ، ظاهراً انباری وسیع برای گالش ها در دل یک کوه و با بست و بند آهنی بوده است . متذکر می شوم در زبان مازندرانی  صفت بر موصوف مقدم است . لذا  نام این محل « آیسه کرگیل دز» بر زبان می آمد  که به بند و بست آهنی مکان ، دلالت دارد .

توضیح : اعتمادالسلطنه نویسنده عهد قاجار ، مکان مخفیگاه موردبحث را  به گمان خود ، غار معروفی در دل خطیر کوه دانست . این غار در راه قائمشهر به تهران از دور نمایان است (جاده فیروز کوه ). خیالبافی بی اساس او شاید حاصل سفرش از این راه به مازندران بود و سبب گردید عده زیادی بعد ها قصه ها بنویسند و خیالپردازی ها کنند . دلیل خیالپردازی او که آنجا را غار اسپهبد خورشید نام نهاد ، حاصل سوء تفاهم و برداشت نادرست او است از گزارشی که مورخان  محلی (بعد از قرن هفتم  هجری ) بدین مضمون در نوشته های خود  آورده اند :

“اسپهبد جمله اعزه و اولاد و ازواج خود و … را با اموال  و.خود به بالای دربند کولا براه زارم (یا آرم ) برد آن جا کهفی و طاقی بود  که آن را  عایشه کرگیل دز (یا کره گیل  دز)  می گویند .” 

چهار نشانه روشن در این حکایت دیده می شود :  ۱- دربند ۲-  بالای دربند کولا ۳- زارَم ۴- آرَم .

به دلائل زیر همه نشانه های فوق موید آنست کرگیل دز مکانی در جنوب شرق ساری بوده است جایی که تفاوت فاحش و فاصله بعید با خطیر کوه دارد .

۱- دربند ها معمولاً در معبری شکل می گرفت و یا ساخته می شد که آنجا تنگه یی مناسب وجود داشته باشد . این تنگه  که تجن از درون آن عبور می کند ،در جنوب شرقی ساری در کنار روستای تنگه لته و در حوزه تاریخی پایین کولا است و امروز به دلیل فراخی بیش از حد ناشی از رانش دماغه ها، به آسانی قابل تشخیص نیست . فاصله دماغه های تنگه ،امروز متجاوز از هزار متر است . پل پایین کولا یا همان پل تنگه لته که بر روی تجن و در سالهای پس از انقلاب احداث شد،دردرون و یا در دهانه تنگه معروف به تنگه کولا است .

۲- بالای دربند کولا، اشاره به بالاتر از تنگه و در بالادست و در سمت جنوب تنگه است . اراضی شالیزاری روستای معروف به کولا در کناره های شرقی تجن ، در همین ناحیه است و همین وجه تسمیه برای دربند کولا شده است .

۳- رودخانه زارَم که چندین فرسنگ طول آن است و از  شرق به غرب جریان دارد ، از جانب شرقی تجن به این رود وصل می شود .

 

۴-آرَم نام رودی است که به  رود زارَم می ریزد  و زارم  به واقع ادامه آرم است.

 

محل اتصال دو رود زارم و تجن ، در جنوب تنگه  کولا  است . این محل با تنگه کولا بیش از یک فرسنگ فاصله دارد و همه منطقه نیز بر خلاف خطیرکوه، در اقلیم جنگلی است .

دربند کولا نه تنها در این حکایت بلکه در شرح واقعه شکست تاریخی سردار عرب( فراشه ) که از جنوب مازندران و از ناحیه قومش( کومش) برای تسخیر ساری می آمد نام دربند کولا آمده است. نقل شده است در این جنگ زنان مازندرانی مشارکت داشتند .

 با وجود همه این شواهد ، تاسف اینجا است که بعضی از دوستان اهل قلم و بعضی باستان شناسان محلی، بدون دقت،سعی می کنند داستانی بی اساس و گمراه کننده را به تاریخ مازندران، فقط بر اساس خیالپردازی های اعتمادالسلطنه افزوده کنند .

 

 

 

    Ayasa     mf(%{I})n. (fr. %{ayas}) , of iron , made of iron or metal , metallic RV. S3Br. Ka1tyS3r. MBh. Ya1jn5. &c. [148,3] ; iron-coloured MBh. v , 1709 ; armed with an iron weapon L. ; (%{I}) f. armour for the body , a breastplate , coat of mail L. ; (%{am}) n. iron ; anything made of iron Ragh. Kum. &c. ; a wind-instrument Ka1tyS3r. xxi , 3 , 7.

 

                              …………………………………………..

 

کلیجان رستاق    نام منطقه یی وسیع در مشرق و جنوب ساری است و روستاهای متعددی را شامل است . این روستا ها در اقلیم جنگل واقع  اند . رستاق  ،همان روستا و کلیجان نیز سنسکریت کلیجا یا کلینجا kaliJja به مفهوم جنگل( درخت زار ) است . حرف ” ن ” در این واژه  حرفی دماغی است و در زبان امروز مردم نیست و  تلفظ نمی شود .

توضیح : افزودن نون به انتهای بعضی واژه ها که به مصوت های بلند (آ)  و همچنین (وُ ) ختم میشوند به تبعیت از فارسی که زبان محلی تحت تاثیر نیرومند این زبان رسمی بود و هست مکرر دیده می شود مثل کلِجا و کلِجان( کلیجا وکلیجان ) . علاوه بر آن  واژه  سنسکریت مورد نظر با توجه به شکل املای آن  کلینجا نیز تلفظ می شود ( مانند باکالیجار و باکالینجار ) . می توان گمان برد که  شاید کلیجان به جای کلینجا نشسته است . 

                                                                                                                            

          kaliJja    m. a mat L. ; (%{am}) n. wood L. (cf. %{kiliJja

                                               ………………………………………….

 

 

گَـگِه    این واژه بیان حس صمیمیت و نزدیکی به شخص مخاطب است ، شاید  بتوان آن را در ردیف برادر و یا داداش ، معنی نمود . امروز گگه چندان در زبان مردم نیست و حتی فرهنگ پنج جلدی تبری آن را اصطلاحی در زبان گودار ها معرفی می کند . این اظهار نظر بطور حتم اشتباه است .  فرهنگی دیگر ( پریم نامه ) آن را در محاوره مردم ناحیه با اهمیت پریم ( در جنوب ساری ) برادر معنا کرده است و نگارنده نیز به ویژه در دهه های پیش  ،از زبان مردم حوزه تجن بسیار شنیده است  .این واژه با سنسکریت گاگه ، یاگـگِه  gAGga به معنای ” آمده  از کناره های گنگ ” و یا ” آمده از حوالی گنگ  ” منطبق است . رود گنگ رود مقدس هندوان و ایزد بانو در آیین این مردم است و انتساب شخص به آن ، نشانه صمیمیت از سوی گوینده است . مازندرانیان هنوز هم گاهی برای ابراز نزدیکی به طرف مقابل ،اصطلاحی را در بیان همبستگی بین خود به کار می برند ، می گویند”اِما اَتا او په آدم هستمی ! “  به این معنا  ” ما از بهره مندان یک رود و یک رودخانه ایم ” .

 واژه گگه در کنار نشانه های بسیار دیگر ( زبانی و تاریخی ) خود گواه مهاجرت قومی از کناره های گنگ به حوزه تجن است و مطابق مکتوبات منتشر شده از سوی نگارنده ، این مهاجرت  در قرون اولیه قبل از میلاد اتفاق افتاد و برای مازندرانیان و بقیه  مردم ایران ،تاریخساز بوده است .

توضیح مهم : درفونتیک  هاروارد – کیوتو  G نماینده حرف (ن ) است که دماغی یا تودماغی تلفظ  شود . این حرف در زبان امروز مردم مازندران رعایت نمی شود . اما شنیدن نام ” گنگ ” و طرز تلفظ آن از زبان مردم  بومی امروز در هند و پنجاب پاکستان ،برایمان  جلب نظر می کند .

 

 

 

 

 

   gAGga     mf(%{I})n. (fr. %{ga4GgA}) , being in or on the Ganges , coming from or belonging or relating to the Ganges MBh. (%{hrada} , v , 996) R. Kum. v , 37 &c. ; m. (g. %{zivA7di}) metron. of Bhi1shma (cf. %{gAGgAyani}) Hariv. 1824 ; of Skanda or Ka1rttikeya L. ; n. (scil. %{ambu}) rain-water of a peculiar kind (supposed to be from the heavenly Ganges) Sus3r. i , 45 , 1 , 1 ; (%{I}) f. N. of Durga1 (vv.ll. %{gArgI} and %{gaGgA}) Hariv. 10243.

gAGgya mfn. being on the Ganges RV. vi , 45 , 31 ; belonging to the Ganges (v.l. %{gAGga}) Ka1m. v , 8 ; m. metron. fr. %{ga4GgA} KaushUp. i , 1 Sch. 

 

              ………………………………………………..

 

 

گودار   اقلیتی بسیار کوچک از مردمان ساکن در مازندران گودار ها هستند . زندگی آنها جدا از مردم عادی و به  اصطلاح به شیوه کاستی بوده و هست . تا گذشته ها یی نزدیک گودارها نگاهبان  مزارع و شالیزار ها و وظیفه دفع جانوران وحشی را که آفت کشتزارها محسوب می شدند بر عهده داشته دستمزد می گرفتند و همیشه هم به دلیل رنگ پوست و شیوه زندگی و آیین ناشناخته شان، از مردم عادی متمایز بوده اند . در دهه های اخیر به خاطر بعضی تغییرات در شیوه زندگی و رفتار اجتماعی ، این ها چندان به چشم نمی آیند، در گذشته اما به دلیل زدن چادر و  اقامتشان در حوالی کشتگاههای شالی و غلات در مقاطعی از سال، بیشتر در معرض دید  بوده اند . محل استقرار این مردم ثابت نبوده و همیشه جابحا می شدند  مشهور است که آن ها  در محاورات درون قومی  خود را «چوله» می نامند ( این مطلب و یا این نقل قول را نگارنده از زبان جهانگیر نصری اشرفی نیز شنیده است . لازم به تذکر است که تالیف کتاب پنج جلدی فرهنگ تبری زیر نظر ایشان یعنی آقای جهانگیر نصری اشرفی صورت گرفته است ). این واژه می تواند سنسکریت چاله ( cAla )  به معنای در حرکت و بدون استقرار باشد که «چلچله» یا همان پرستو که دائم در سفر است به احتمال زیاد برساخته از همین واژه است . مازندرانیان واژه چلچله را که امروز یک واژه فارسی نیز محسوب می شود برای پرستو به کار می برند .  

 هزار ه ها  پیش  ، بهنگام آمدن از شمال هند به شمال ایران، مهاجران که برهمن در میانشان بود ترکیب اجتماعی  از کاست های متعدد  هندو بوده اند ، در فرهنگ این مردم پیشگامی و جانبازی در امر نگاهبانی از حدود و ثغور، ظاهراً بر عهده اقلیت ” گودار”  بوده است .

نشانه هایی روشن از حضور این مردم تیره پوست، در کُلنی های هندو ،که  قرن دوم پیش از میلاد در ارمنستان ساکن شدند وجود دارد . در اسطوره های ایرانی و در شاهنامه نیز  پیشگامی سیه دیو  ،در نبرد دیوان با تهمورث، ملاحظه می شود  :

 

              همه نره  دیوانِ افسونگران   برفتند جادو سپاهی گران

              دمنده سیه دیوشان پیشرو     همه بآسمان برکشیدند غو

          جهاندار تهمورث با فرین       بیامد ،کمربسته رزم و کین …..

در پژوهش های نگارنده نقش تهمورث در اسطوره ، با نقش اشک پنجم فرهاد اول در تاریخ ، منطبق است. تهمورث ( به لفظ مازندرانیان ) همان تهم آرش ،اشک پنجم ؛ تیرانداز افسانه یی است . او ظاهراً در جوانی جان خود را از دست می دهد و برادرش ؛ مهرداد بعد از مرگ او امپراطوری نوپای اشکانیان را وسعت داده  آن را استوار میکند .

   گودار در سنسکریت godhera )  گودِرَ ) به معنای نگهبان است و نگارنده ریشه  واژه اروپایی “  گارد”  را به احتمال برخاسته از همین واژه می داند . اروپاییان واژه اخیر را آلمانی و فرانسوی  می دانند و سابقه این واژه را در زبان مردم آلمان فقط تا پانصد سال پیش محرز دانسته اند .  

 

 

 godhera   m. (= %{guh-}) a guardian L

   cAla m. (%{cal} g. %{jvalA7di}) `” moving “‘  ……                                       …………………………………………………………

 

لوچو   کشتی لوچو نوعی ورزش سنتی در مازندران  است . در این ورزش دو نفر در مقابل هم قرار میگیرند و هر کدام سعی می کند دیگری را از جای کنده  بر زمین بزند . در سنسکریت لُجـچه lujca  کسی است که چیزی یا کسی را می کِشَد و یا ازجا می کَند  .

 

 

 luJca    mfn. one who plucks or pulls (in %{a-} and %{ku-l-} , q.v.)

……………………………………………………………..

میروَزان   در جریان تدفین بزرگ خاندان مرعشی  مواضعی که جنازه میرقوام الدین ، به هنگام انتقال از بارفروش ده (بابل ) به آمل بر زمین گذاشته می شد هر کدامشان میروَزان نام گرفت . میر ظهیرالدین مرعشی نقل می کند مردم مازندران آن موضع و یا آن مقام را زیارت می کنند و این عمل را زیارت میروَزان مینامند .

اصطلاح میروزان را  باید مرکب از دو جزء ” میر ” و  ” وزان ” دانست . در سنسکریت وسانَ  vasana  که تلفظ آن به ” وزان ” بسیار نزدیک است ،محل اقامت است . در سند زیر از فرهنگ سنسکریت مونیر ویلیامز می توان دید که واژه  مورد اشاره ، در مجموعه مهابهاراتا؛ بزرگترین کتاب حماسی هند ، درست به همین معنی یعنی ” منزل و محل اقامت موقت ” به کار رفته است . میدانیم که از زمان ورود اولین دستجات شالیکار مهاجر از شمال هند به مازندران تا هنگام وفات میر قوام الدین قریب چهارده قرن گذشت  .  

 

 

 

   vasana   ۲ n. (for 1. see col. 1) dwelling , abiding , sojourn , residence in (comp.) MBh.

                                      ……………………………………………….

منابع :

۱-(  Monier Williams Sanskrit-English Dictionary (2008 revision

 

 

http://www.sanskrit-lexicon.uni-koeln.de/scans/MWScan/tamil/index.html

 

    ۲ – فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱

 

   ۳- تاریخ طبرستان و رویان و مازندران   سید ظهیرالدین مرعشی – به اهتمام  برنهارد دارن  چاپ دیبا – ۱۳۶۳

 

۴- پریم نامه- حسین کریمی پریم – انتشارات روجین مهر -۱۳۹۰

 

۵تاریخ طبرستان ؛ التدوین فی احوال جبال شروین ( تاریخ سوادکوه مازندران ) نویسنده: محمد حسن خان اعتمادالسلطنه (۱۲۵۹-۱۳۱۳ ه. ق. )

 

 

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

Print
Email
Telegram
WhatsApp

34 پاسخ

  1. سلام.ممنون بابت مطلب. ولی در مورد معنی دز ما به دزد اینگونه صدا میکنیم. حتی محلی داریم به نام دیز بن که معنیش دزد بن هست.قبلا قلعه ی دزد ها قرار داشته

    1. با سلام ، واژه « دِژ » بر خلاف تصور شما کوتاه شده « دزد » نیست . عامه مردم چنین اشتباهی می کنند . در کلیجان رستاق نیز مکانی موسوم به ” دِز قلعه » را این چنین گمان می کنند . این همان ریشه یابی عامیانه است که اصطلاحات کهن را با واژه های ز بان امروز (فارسی و یا …) آمیخته ومعنا می کنند . سنسکریت دِز diz معانی متعددی را شامل است از جمله مکانی خاص .

  2. سلام به هر حال در قسم تاریخ ابن اسفندیار همه جا تنگۀ کولا در امتداد تنگۀ کلیس است و می دانیم که قلعۀ کلیس در زمان صفویه در سوادکوه و در امتداد قلعۀ اولاد بوده است و کردآباد هم در جنوب زیراب است در موارد مختلفی که ابن اسنفدیار مسیر حرکت به تنگۀ کولا را مشخص کرد نام دربند کلیس و آرم را آورده است ما یک کلیس در حوالی چاشم می شناسیم و کردآباد در جنوب زیراب. این اسفندیار نقطۀ عزیمت به سمت تبرستان را در آن موارد نه از سمت گرگان بلکه از سمت ری و ویمه که شهری نزدیک فیروزکوه بود معرفی می کند. مگر آن که بگوییم از راه سوادکوه می آمدند و به جای رفتن به چمنو {قائم شهر} مستقیم به طرف کولا می آمدند. درین صورت باید کولای را قدری بزرگتر و به سوی مغرب گسترده تر ببینیم. درین صورت بالای دربند کولا به راه آرم مسیر سوادکوه می شود. شویزیلداشت نیز در کنار کولا بود و رودبار آرم در کنار آرم قرار داشت. کولاهلک و شوزیلداشت ۸۰۰۰ رزمنده برای اسپهبد رستم فراهم کرده بودند یعنی پر جمعیت بودند.

  3. سلام در قسم سوم کتاب این اسفندیار گفته شده تنگه کولا در جوار محل هایی چون آرم، تنگه کَلیس و کِردِوا (کِردآباد)، خارخوان و برنج باژان قرار دارد. به صراحت می گوید دشت کِردآباد بالای تنگۀ کولاست. ما کَلیس را در پشتکوه دودانگه و کردآباد را حوالی زیراب پیدا کردیم و البته روستای خارخون (خارخوان) در چهاردانگه است. حالا سوال این است که آیا در حوالی چهاردانگه مکان هایی به نام کَلیس و دشت کردآباد می شناسید؟ ابن اسفندیار به صراحت می گوید اسپهبد بهرام با لشکر از ورند به کیسلیان و از آنجا به آرم رفت که این خلاف مسیر روستای کولای فعلی و چهاردانگه است چون کیسلیان (کسلیان) در حوالی شیرگاه است و برای روستای شما به جای نام کولا از نام لَکوز استفاده می کند که امروزه نام تپه هایی در همان حوالی است. اکنون با این شواهد تازه پاسخ شما چیست؟

    1. با سلام ،

      به چند نکته توجه داشته باشید :
      ۱- ارتباط اماکن در گذشته به توسط معابر مالرو بود. فاصله ها به فاصله های هوایی نزدیک تر بوده است . تقسیمات جغرافیایی و تقسیمات کشوری معمولاً تابع وضعیت امروز نبود . از این نظر مثلاً فاصله ورند و تاکام نسبت به زیراب بافاصله همان دو مکان با ساری برابر بوده است . مثلاً پل سفید و زیراب همیشه مناطقی در جنوب ساری بوده اند و هستند اما تقسیمات کشوری آنان را امروز به شهر نسبتاً جدید قائمشهر ( در موقعیت جنوب شرقی این شهر ) منتسب می کند .
      ۲- ورود به مازندران از شمال به دلیل فقدان پل روی تجن ،با عبور از بالای کوه اسپرز و برای رسیدن به ساری ، با نزدیک شدن به تنگه کولا و سپس عبور از رود خانه تجن صورت می گرفت . یک موضع دیده بانی مهم (لک کُز ) در شمال غربی پایین کولا و بر فراز کوهی در آن ناحیه بود ه است و در اصل به سنسکریت نام چنین مکانی « لک کاز » بوده است که شما نیز اشاره به این نام تاریخی نموده اید .

      ۳- نام بعضی از اماکن معرف موقعیت ها بوده است . مثلاً امروز ما با اصطلاحاتی مثل سر محله و یا پایین محله آشنا هستیم . همین اسامی تکراری در گذشته ممکن بود به زبان باستانی خود در بعضی جای ها مستقل از نام اصلی محل که فراموش شده است همچنان باقی مانده باشد و امروز ممکن است ما تعبیر دیگری از آن نام ها داشته باشیم . به عنوان مثال کسلیان که به سنسکریت «کسلیا »نزدیک است ممکن است با چنین مواردی و یا مواردی مشابه انطباق داشته باشد .
      ۴- در بیان نظر و انتخاب موردی از موارد همیشه موردی که بیشترین احتمال را دارد ملاک و مورد نظر تان واقع شود . سعی کنید در مواردی که قطعیت غیر ممکن است ( چون بسیاری موارد در اظهار نظر های تاریخی ) کمترین احتمال را کنار بگذارید .

  4. سلام اخیرا به واژه جالبی برخورد کردم (پِل کتن)ترکه ای که با کوبیدن به پشت انار دانه های انار رو در میاوردند با توجه به معنایی که از پل قور و پل گردن کردید احتمال دارد این پل کتن هم معنایی شبیه کوبیدن و فشار بدهد نظر شما چیست استاد؟

  5. سلام یکی از مواردی که میشه در ارتباط با مهاجرت از هند توجه کرد معماریه
    معماری نپار (نفار)واقعا جالب و قابل تامل هست نپار ادم رو یاد نپال میاندازه کشوری در کنار ایالت پرادش هند ایا این دو واژه میتونن به هم ربط داشته باشند؟

    1. با سلام ، در کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک تالیف اینجانب توضیح کافی در مورد ریشه سنسکریت واژه نپار (anapara ) که تک اطاقی چوبی و منفرد با اطرافی کاملاً باز است داده شد . به این نکته نیز اشاره رفت که اگر اطراف این اتاق با دیواره های مشبک پوشانده شود و مانع دید از بیرون اما در چگونگی جریان هوا بی تاثیر باشد، آنگاه به آن ساق نپار گفته می شود که به معنای نپار پوشیده شده است ، ویژه متمولین و نیز برای تکایا و اماکن مذهبی و همیشه برای استفاده در تابستان در مناطق جلگه یی بوده است . به این نوع بنا اخیراً به نا درست سقا نپار گفته میشود . موفق باشید .

  6. کولی های شرق مازندران در بعضی نقاط زبان خاصی دارن بهش میگن چوله ای که پر از کلمات سانسکریت هست این مطلب رو تو واژه نامه تبری دیدم

  7. سلام در ابتدای سال ۱۵۲۸ تبری نکته ای به ذهنم رسید که با شما درمیون بگذارم این که الان شنیدم به اولین ماه تبری فردینه ماه میگن طرف های ما اینو نمیگن و میگن سیوماه و یا در نصاب طبری هم اولین ماه رو سیوماه گفته
    براستی چه اتفاقی افتاده که اولین ماه رو ماه سیاه میگن ایا مصیبت زده هستند ۱۵۲۸ سال پیش چنان روزی که مبدا شد ایا اتفاق خاصی افتاده؟ایا میتونه یک شاه بمرده سال باشه که مبدا شده؟

  8. سلام اخیرا به اسم طایفه ای در نکا برخوردم که برام خیلی جالب بود اسم طایفه دیودار بود .
    دیودار به سدر مقدس هندی ها میگویند و یا همون سدر هیمالیا که شبیه سرو هست و قد خیلی بزرگی داره و مقدس هم هست در نزد هندی ها

  9. سلام
    وقتتان به خیر در مورد واژه گیل یا کیل
    یک روستا و منطقه در دماوند هست که اسمش کیلان هست
    میتواند با واژه گیل مربوط باشد

  10. سلام جناب کولاییان طاعات قبول
    نکته یادم اومد گفتم باهاتون در میان بگذارم تو محاورات گلکی معادل گلکی فیلت یاد هندوستون کرده این هست که میگن هندستون خو نوین یعنی خواب هندوستان رو نیبین و در میان بقیه مردم این مثل وجود داره فقط مازندرانی ها میگن هندوستون ره خو نوین در صورتی که ادم خواب جایی رو میبینه که رفته باشه یا دیده باشه مثل همون فیل ضرب المثله فارسی

  11. سلام در پوشش مردم مازندران از یه جور پوشش سر به اسم مندل نام میبرند دستاری نخی به شکل عمامه که دنباله آن پشت گردن آویزان می‌شود. به شال آن « میربند » و هنگامی که بر سر می‌گذاشتند مندل می‌گفتند این کلاه درمناطق جلگه ای استفاده می‌شد. این نوع عمامه بستن هنوز هم در هند و پاکستان رواج داره !! ایا مندل هم یادگاری از هند هست؟

    1. مندیل به معنی دستار و عمامه را در لغت نامه های فارسی ، با ریشه عربی مشاهده می کنید . اما سنسکریت مندل یا مندله ، اغلب به مفهوم گرد و مدور است و یا گرد و مدور ساختن است . خاطرم هست راننده های قدیم ساروی به فرمان ماشین یا همان اتومبیل به طعنه مندیل می گفتند .

    1. با سلام ، اگر صحرایی به این نام در کیاسر موجود است پس به کتاب ” کشف مازندران باستان ” ص ، ۱۶۴ و به معنای واژه اندرام مراجعه فرمایید .

  12. ممنون استاد که مثل همیشه وقت گذاشتید و با حوصله جواب دادید ان شالله منتظر چاپ کتاب جدید شما هستیم ببخشید همیشه مزاحم میشوم

    1. این سندی که شما به آن اشاره می کنید یک سند تاریخی نیست . ظاهراً اظهار کسی است که در دوران معاصر بعد از شنیدن افاضات آعتماد السلطنه که غار را به اسپهبد خورشید نسبت داد او نیز نزد خود معبری در آن حوالی را به تنگه کولا موسوم می کند ،به احتمال این نظر شخصی و استنتاج نادرست باستان شناسی است که این مطلب را روایت می کند .تنها به این دلیل که در روایت ابن اسفندیار از تنگه یی به نام تنگه کولا نام برده میشود !!
      ابن اسفندیار می نویسد بالای تنگه کولا و به راه زارم …. .
      ضمناً تلفظ نام روستای ” اوُریم ” با تلفظ نام های ” زارَم ” و ” آرَم ” متفاوت است . راه زارم و در ادمه آن ” آرم ” واقع در حوزه تجن است و در روزگاران دور ،راهی مهم و کنار رود خانه ، بین ساری و دامغان بوده است . تا اواخر عصر قاجار این راه ، راه بسیاری از زائران و راهیان به مشهد مقدس بوده است .

  13. سلام در خود خطیره کوه و نزدیکی غار کمر لاپ یا به اصطلاح اسپهبد خورشید یه جایی هست به نام کولا تنگه ,وجود این اسم در نزدیکی غار احتمال غار اسپهبد خورشید بودن رو بیشتر میکنه نظرتون چیست؟

    1. با سلام ، نام تنگه یی که یاد آور شدید (به ترکیبی که شما نوشته اید) را در کجا خوانده اید ؟ نام ” زارم” و ” آرم ” را چگونه توجیه می کنید ؟

  14. سلام استاد مزاحم همیشگی هستن ببخشید
    اطراف برنت تو سوادکوه یه منطقه هست بهش میگن میر وزون میتونه ربطی به میر وزون لغت بالا داشته باشه؟

    1. با درود ، ربطی به همان ” میر ” ندارد . ممکن است میر دیگری زنده یا مرده اش آنجا شب یا شب هایی را گذراند .

  15. با درود به شما،مانند همیشه جالب و آموزنده بود.برای رواج بیشتر و تاثیر گذاری ژرف تر واژگان سنسکریتی تبار زبان ما که رو به فراموشی هستند پیشنهاد می کنم شما گزیده ای از نام های خوش ساخت و زیبای سنسکریتی پسر و دختر را به علاقه مندان مازندرانی بشناسانید تا چنانچه پسندیده شد فرزندان این مرز و بوم با این واژه ها نامگذاری شوند.

    1. با سلام ، ضمن تشکر امیدوارم روزی این کار جامه عمل بپوشد و نام های زیبای مازندرانی در کتابچه یی منتشر گردد .

  16. از خواندن مطالب شما هم می آموزم و هم لذت میبرم سال ها فقدان این نوع تحلیل در مازندران زیبا حس میشد ، سلامتی و بهروزیتان را آرزومندم

  17. استاد سلام مطالب جالب و ارزنده ای بود ای کاش علاوه بر این مطالب زبان شناختی فعالیت های میدانی و باستان شناختی تو ساری و شهر های حوالی اون مثل تپه ها و اثار برجامونده رو هم شروع کنید متاسفانه تو این زمینه خیلی غفلت شده هر چی پیدا میشه میبندن به اریایی ها و صحبتی از این اقوام مهاجر هندی نیست.

    1. دوست عزیز، مطالبی که اینجا ارائه گردید همه فقط زبان شناختی نیست و باید بگویم کاری بیشتر هم از من ساخته نیست . فراموش نکنید مردمان مهاجر که شما نامشان را برده اید نیز قومی آریایی محسوب میشدند. مولفین کتب تاریخ ما، تا کنون از مهاجرت آریایی ها ، فقط مهاجرت قبل از تاریخ را آموخته اند و مهاجرت با ابعاد کوچک تر پس از هخامنشیان ، از شمال هند به شمال ایران ،هنوز برایشان آشکار نیست و پذیرش این واقعیت هم هنوز برایشان دشوار است .

      سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *