تعداد بازدید : 830 بار

کوه اسپروز کجاست ؟

بر اساس شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی ، کیکاوس که با لشکریانش به عزم غارت مازندران راهی این دیار می شود ، در پایان راهی که به مازندران ختم می شود ، دردامنه کوهی با نام اسپروز خیمه گاه می زند:

همی رفت کاووس لشکر فروز       به زدگاه بـر پیش کوه اسپروز

به جایی که پنهان شود آفتاب        بدان جایگه ساخت آرام و خواب

کجا جای دیوان دژخیم بود             بــدان جایــگه پیل را بــیــم بود

از ابیات فوق چنین استنباط می شود کوه اسپروز در سرحد و یا همسایگی ایران با سرزمینی است که مازندران نام آن بوده است . مطابق حکایت شاهنامه ، دراین محل اردوگاه کاوس برپا می شود وکاوس از همین محل تجاوزات خود را به قلمرو مازندران آغاز می کند و روزهای متوالی به آن کار ادامه می دهد تا آن که در شبی ابری و بسیارتاریک مازندرانیان به فرماندهی مردی که شاهنامه با نام دیو سپید از او یاد می کند ، شبانه اردوگاه او را آماج سنگ باران۲شدید خود قرار می دهند و کار به حدی سخت می شود که سربازان کاوس متواری شده کاوس نیز به اسارت گرفته می شود . درهمین داستان ، زمانی که رستم برای نجات کاوس عازم مازندران می شود ، نزدیک مازندران ، در راه پس از ماجرایی که برای او پیش آمد می کند مردی با نام اولاد را با ارعاب و تهدید و دادن وعده و وعید ، بلـد و همراه خود می کند وسپس او یعنی رستم ، به راه خود ادامه می دهد تا به کوه اسپروز می رسد 

نیاسود تیره شب و پاک روز           همی راند تا پیش کوه اسپروز

بدانجا که کاووس لشکر کشید        زدیــوان جادو بــدو بد رســیـد

چویک نیمه بگذشت ازتیره شب      خروش آمد از دشت و بانگ جلب

به مازنــدران آتش افروختــنـد          به هر جای شمعی همی سوختند

تهمتن به اولاد گفت آن کجاست       که آتش برآمد همی چپ و راست

درشهر مازنــدران اســت گفت          که از شب دو بهره نیارند خفــت

بدون شک اسپروز یک ناحیه مرزی است ،چرا که در فاصله ای از آن ناحیه ، سوسو زدن چراغ خانه های مردم به چشم رستم می خورد . شاهنامه حکایت می کند که رستم در آن جا پس از بستن مرد بـلـد مازندرانی (اولاد) به یک درخت ، با نشانی که از محل اقامت صاحب منصب مازندرانی، ارژنگ دیو، دارد به قصد کشتن او داخل قلمرو مازندران می شود و با رعایت غافل گیری ارژنگ دیو را در اقامت گاه او به قتل می رساند و پس از آن ، به همان جا که بلد(اولاد) را به درختی بسته بود، یعنی به کوه اسپروز، باز می گردد:

چو برگشت پیروز گیتی فروز            بیامد دمان تا به کوه اسپروز

زاولاد بگـشــاد خــم کمــنـــد              نشــسـتــند زیر درختی بلــنـد

تهمــتن ز اولاد پرســید راه             به شهری کجا بود کاووس شاه

ادامه داستان غافل گیری دیو سفید در محل اقامت او و کشتن او به دست رستم و آزاد نمودن کاوس از بند است . پایان آن نیز، قتل عام تمامی بزرگان و غارت و تصاحب تمامی اموال حکومت مازندران به دست کاووس است و باز گشت پیروزمندانه او همراه با غنیمت فراوان به سر زمین ایران .

مازندران کجاست ؟

بر اساس حکایت شاهنامه، می توان تصور نمود ، کوه اسپروزکه نام آن در این داستان تکرار می شود یک سمت آن متوجه قلمرو ایران است و سمت دیگر آن درون قلمرو مازندرانیان بوده است .

اگر فرض کنیم مازندران امروز همان باشد که در داستان معروف شاهنامه آمده است کدام محل از مازندران فعلی را، می توان با کوه اسپروز یکی دانست ؟

کوه اسپرز

در این جا به معرفی کوهی نزدیک ساری می پردازیم که روستایی با نام اسپرز در دامنه جنوبی آن واقع است و در دامنه شمالی کوه نیز تپه یی وسیع با سه قله بر روی آن به چشم می خورد .  تپه  رو به دشتی همواردارد که این دشت تا  ساحل دریای مازندران ادامه دارد . کوه مورد اشاره در فاصله چند کیلو متری مشرق شهرساری است . نام این کوه در زبان مردم منطقه همان اسـپـرزاست و قریب دویست متر از سطح دریا ارتفاع دارد و ارتفاع آن نسبت به دامنه پایین آن که جاده های قدیم و جدید ساری گرگان از میان آن عبور می کند قریب یکصد و بیست متر است . این کوه رامی توان آخرین ردیف از شاخه کوه های مهم شرقی غربی در ناحیه دانست .

نام اسپرز به واژه سنسکریت۳ spRz انطباقی نزدیک دارد .و باید گفت تلفظ حرف صدا دارR در فونتیک هاروارد کیوتو به حرف مکسور( ر) بسیار نزدیک است. معنای واژه spRz در سنــسکریت بـه معــنای “تماس ” و” تماس مستقیم” و” دست یافت” و” نفوذ کردن” است که استنباط معنای راه تماس و راه دستیابی ازاین واژه باستانی یعنی اسپرزمی تواند به حقیقت بسیار نزدیک باشد و موید این مطلب نام چند محل دیگر است که در حوالی این کوه واقع شده اند . یعنی اگر به نام روستا های دیگر در همسایگی این محل توجه کنیم در خواهیم یافت که کوه اسپرز دروازه شمالی ورود به قلمرو مازندران در عهد باستان بوده است .

هولا(هه ولا)

در شمال کوه اسپرز دشتی هموار است که به ساحل جنوبی دریای مازندران ختم می شود . رود بالنسبه پر آب تجن که در چند کیلومتری غرب هـِه ولا است ، در این دشت رو به شمال می رود و به دریا می ریزد . در پایین کوه اسپرز و در پایین ترین دامنه ، محدوده ای وسیع دیده می شود که بخش وسیعی از آن کمی گود افتاده است و هولا نام دارد . روستای هـولا بخشی متعلق به همین محدوده است .

معنای هــولا و یا وجه تسمیه آن جالب توجه است. این واژه می تواند ترکیب دو جزء velA و hi در سنسکریت باشد کهvelA به معنای مرز و یا سرحد و hi از آلات تاکید در این زبان است(به معنی درست ،به واقع ،حقیقتاً) . به نظر می رسد هولا و یا هه ولا وضعیتی موکد از یک ناحیه مرزی است که شاید همان دروازه ورود به قلمرو باشد . این توجه لازم است کهhi در فونتیک به کار رفته (هـه) تلفظ می شود .

محدوده هموار و کمی گود افتاده هولا که کوه اسپرز در جنوب و در مقابل آن است ، همیشه چشمه های آب شیرین در اطراف خود داشته است و می توانست، جایی برای توقف و ایستگاهی برای کاروانیان و بازرگانان باشد که برای مبادله کالا و تجارت مردم خراسان و گرگان به مازندران روی می آورده اند . در چنین اماکنی در مازندران که زمینی هموار دارند ، بر اثر کوبیده شدن زمین بدلیل آمد و شد مکرر چارپایان ، میدانی وسیع و خالی از رستنی ها و درخت شکل می گیرد . این اماکن محلی مناسب برای اردوزدن و اردوگاه می شدند .

سمسکنده

در شرق ناحیه هه ولا به محل دیگری بر می خوریم که دارای برنجستانی وسیع و روستایی پر جمعیت است و نام آن سمسکنده۴ است . واژه سنسکریت سماسکنه samAskanna به معنای الحاق شده و ضمیمه شده است . منطقه سمسکنده  یا شاید سماسکنه ابتدا خارج از قلمرو بوده ولی بعد ها برای کشت برنج از همسایه شرقی ستانده شد . یعنی سامان شمال شرقی تا چند کیلومتردرون سرزمین مجاور که متعلق به همسایه بوده ، جابجا شده است .

ولاشد

در جنوب سمسکنده و در شرق کوه اسپرز محدوده روستای ولاشد واقع است. نکته مهم این است که ، واژه  ولاشد می تواند واژه ای مرکب و بر ساخته از دو واژه سنسکریتvelAَ و siddha باشد که اولی همانطور که گفته شد به معنای حد و مرز است و دومی می تواند به معنای انتها و یا به انتها رسیده باشد. بر روی هم این اصطلاح شاید به معنای پایان نوار مرزی است . ( توجه به این نکته لازم است که هنگام تلفظ حرف s در واژه siddha نک زبان متوجه سقف دهان می شود حرف h فقط باعث حلقی شدن حرف d  است  .a معادل فتحه و یا اینکه اصلاً تلفظ نمی شود .)

چرا اسپرز همان اسپروز شاهنامه است ؟

با مشاهدات محلی و شناخت اقلیمی ازحوزه تجن می توان دریافت که در گذشته های دور و قبل از احداث پل بر روی تجن، راه ورودی از قلمرو ایران به درون مازندران باستان از کجا و چگونه بوده است . بر این اساس می توان گفت راهی که گرگان و دشت ساحلی کناره را به درون حوزه تجن۴ هدایت می کرد از بلندی کوه اسپرز می گذشت و از آن جا به مناطق حساس درون مازندران مانند اسپه ورد و ساری و ورند و حتی در ادامه به کومش و دامغان یعنی مرز های جنوبی مازندران می رسید . همانطور که گفته ایم ، عامل تعیین کننده در انتخاب این راه ها، غیر قابل عبور بودن تجن قبل از احداث پل برروی این رود مهم بوده است . همچنین نبود پل بر روی رود های زارم و اسپرز که از سر شاخه های شرقی تجن محسوب می شوند در تعیین این مسیرارتباطی ، نقش تعیین کننده داشته است . نگاه دقیق به موانع و یا عوارض زمین که پوشیده از کوه ها و رودخانه ها و جنگل است راه ها و مسیر های کهن را برای کارشناسان بخصوص با نگاه به مسیر های مالرو قابل تشخیص می کند۵ .

. با توجه به متن شاهنامه در خواهیم یافت که اردو زدن کاوس در پای کوه اسپروز یعنی در کنار دروازه مازندران، به معنای اعلان جنگ به حکومت مازندران بوده است . با فرض اینکه مازندران شاهنامه ، همین مازندران (حوزه تجن ) باشد و اسپرز همان اسپروز شاهنامه ،پس تهدید کاوس قبل از هر کس متوجه صاحبان املاک در منطقه شمالی حوزه تجن می شده است، چرا که اردوگاه کاوس در جوار ملک آنان بود . مالک جنگل های چندین هزار هکتاری پایین ورند۶ اولین و نزدیک ترین صاحب منصبی بود که منافعش به توسط کاوس مورد تهدید قرار می گرفت. مرتع او در شرق تجن واحتمالاً از ناحیه خرچنگ۷ آغاز و تا اسپرز یعنی نزدیک اردوگاه کاوس ادامه می یافت . نام و یا لقب این شخص می توانست اصطلاحاً ارباب پایین جنگل باشد که به ترکیب واژگانی سنسکریت یعنی ادره جنگل دیو۸ نزدیک می شود وکوتاه شده آن نیزادره جنگ دیو است. شاید این نام و لقب سنسکریت یعنی ادره جنگ دیو در نوشته های مردم فلات ایران ویا شاهنامه به ارژنگ دیو بدل شده است .

شخص دومی که موردتهدید ارتش کاوس قرار می گیرد، انتظار می رود ارباب دهستان اسپه ورد در غرب رود تجن باشد. او می توانست صاحب بزرگترین برنجستان در مازندران به وسعت چند هزار هکتار باشد . این برنجستان هنوز هم با نام سابق خود باقی است . دهستان اسپه ورد و یا آن طور که در اسناد تحریر می شود” اسفی ورد شوراب ” شاید دو هزار سال پیش از این با حفرتنها یک نهر اصلی برای آن به طول ده تا پانزده کیلومترو گرفتن آب از تجن و با طرحی جامع سامان گرفته است . نام این نهر در زبان مردم همان اسپه ورد شوراب است که ترکیب شده از سه واژه سنسکریت vardh , surabhi و sphAy و معنای آن قطعه ای زمین است که بزرگ و نامدار(پر برکت ) است و این همان نام کشت گاه مرتبط به نهر است . این کشت گاه عظیم برنج ، در غرب رود تجن واقع شده و وصل به ساری است و ساری احتمالاً قبل از تبدیل شدن به شهر، محل اقامت اختصاصی ارباب اسپه ورد بوده است۸ . از قراین پیدا است که ارباب اسپه ورد شاید همان کس است که به دیو سپید شهرت یافته و رستم شاهنامه، بزرگترین افتخارش به قتل رساندن این رجل مازندرانی است . او می توانست به اختصار و با لفظی آمیخته با احترام به سنسکریت اسپه دیو یا به مازندرانی امروز اسپه ارباب باشد که فارسی امروزی آن ارباب اسپه است  . شاید این عنوان در نوشته های مردم فلات به غلط سپید دیو و یا برای آن که در وزن عروضی شاهنامه بهتر گنجانده شود به دیو سپید بدل شده است .

واژه دیو برخلاف مازندرانیان ، برای مردم فلات ایران نه تنها احترام انگیز نبود بلکه نفرت انگیز بود . این تفاوت ، منشاء سوء تفاهمی می شود که کاوس از آن آگاه است ولی آن را به بهانه های خود عمداً اضافه می کند و دست به قتل و غارتی عظیم در مازندران می زند که سخن ها در باره اش باید گفت .

مواردی که تا کنون آورده ایم ، در مطابقت با اصل داستان در شاهنامه  است و نشان می دهد که اسپرز می تواند به احتمال بسیار همان اسپروز شاهنامه و مازندران نیز می تواند همان مازندران شاهنامه باشد ۹.

برای رعایت اختصار، به شواهدی که تا کنون آورده ایم اکتفا می کنیم و امیدواریم در نوشتاری دیگر که در این نشریه و یا نشریه ای دیگر درج خواهد شد،نگارنده بتواند بر اساس پژوهش های خود،به معرفی امری بسیار محتمل  در ارتباط با داستان قتل وغارت کاوس در مازندران بپردازد و نشان دهد که این تجاوز بی رحمانه درعصر کدام سلسله و به دست کدام شخصیت رخ داده و این ماجرا چگونه به نام کیکاوس کیانی ییوند خورده است .

پانویس :

۱-در لغت نامه دهخدا کوه اسپروز چنین معنی شده است :

پ َ / پ ُ ] (اِخ ) نام کوهیست بسیار بلند و رفیع. (برهان ) (جهانگیری ). این کوه در بندهش فصل ۱۲ بندهای ۲۹ و ۳۶ اسپروچ یاد شده و همانست که یونانیان آن را زاگرس خوانده اند. (یشتها تألیف پورداود ج ۱ ص ۱۹۰) :
همچنین ظهیرالدین مرعشی در کتاب تاریخ خود( طبرستان ، رویان ،مازندران) از قلعه ای نام می برد نزدیک کجور با نام قلعه اسپی ریز و فقط بر اساس شباهت اسمی، بانی آن قلعه را به قول خودش دیو سپید نامی می نامد که حاکم ولایت رویان بود و می نویسد دیو سپید آن است که حکیم فردوسی در شاهنامه ذکر او کرده است و این بیت را از شاهنامه نقل می کند :

نیاسود تیره شب و پاک روز         همی رفت تا پیش کوه اسفروز

در این باره باید گفت که زبان مازندرانی و فرهنگ مازندرانی تمام طبرستان و حتی گیلان را تحت تاثیر داشته است . ممکن است نام اسپرز با همان معنا برای کوهی که مشرف به کجور است به کار رفته باشد . با توجه به موقعیت آن کوه و از آن جا که در نوشته ظهیرالدین دلائلی دیگر به جز نام اسپی ریز برای اثبات ادعای او عنوان نشده است بنا براین به صحت گفته این تاریخ نگار شریف می شود تردید کرد .

نکته جالب در نوشته ظهیرالدین آمدن نام اسپی ریز است که به نام اسپرز در زبان مردم ساری بسیار نزدیک است . در نوشته های رسمی نام اسپرز ساری به شکل اسبورز و یا اسپورز نوشته می شود ولی به اعتقاد نگارنده شکل اصیل تر واژه های باسنانی در مازندران همان است که از زبان مردم شنیده می شود .

۲- خواهیم دید با توجه به موقعیت مدافعین مازندرانی نسبت به موقعیت ارتش کاوس در شبی تاریک و ابری، تیرباران و سنگباران دشمن از ارتفاعات میانی کوه موثر ترین راه حل بوده است . قلوه سنگ های کف رودخانه تجن که نزدیک محل این ماجرا در دسترس بود و استفاده از ابزار ساده ای به نام کل سنگ( فلاخن بسیار ساده ای که امروزه در مبارزه با اسراییل در خیابان های فلسطین شبیه به آن به توسط مردم به کار گرفته می شود) به توسط مردم بومی مازندران که همیشه برای فراری دادن جانوران وحشی از راه دور مورد استفاده قرار می گرفت و موثر ترین و ارزانترین راه حل نیز شناخته می شد .

به آتش کشیدن مرغزار اطراف اردوگاه در شب و حتی هدایت آب نهر کشاورزی که از جایی بلند و به موازات کوه جریان داشت و مشرف به محوطه اردوگاه نیز بود و تا چند متر مکعب در ثانیه می رسید ، می توانست باعث به هم ریختگی در اردوگاه کاوس شود . علاوه بر آن ذهنیت خرافی افراد کاوس در شناخت مردم مازندران می توانست مزید بر علت شده ، سر بازان اورا وادار به فرار و یا تسلیم کند .

۳- در چند سال اخیر نگارنده به پژوهشی اشتغال دارد که به تاریخ و ریشه زبانی و قومی مردم مازندران

مربوط می شود و در سایه این پژوهش ها به این نتیجه رسیده است که نامواژه هایی از این قبیل همانند بسیاری از واژه ها و اصطلاحات در کشاورزی و آبیاری و دامداری متعلق به زبان مردمی است که به احتمالی قوی بیش از دو هزار و دویست سال پیش از این از مناطق شمالی هند و از کناره های رود گنگ به مازندران و به حوزه رود تجن کوچانده شدند. آن ها مردمی با فرهنگ و دارای خط و دستور زبان و از سطح بالایی از دانش آبیاری و کشت برنج و نیز دامداری و دامپروری بر خوردار بوده اند . آن ها به زبان سنسکریت کلاسیک و یا زبانی نزدیک به آن سخن می گفته اند . این مردم مرکز فرهنگی نیرومندی را در حوزه تجن بر پا می کنندکه بعد ها تاثیر زیادی را در منطقه کرانه جنوبی دریای مازندران و بلکه بر تمامی ایران بر جای می گذارد

۴- شالیزار وسیع روستای سمسکنده که بنا بر معنای نام آن در سنسکریت احتمالاً به اراضی مازندرانیان الحاق شده است از طریق انتقال آب تجن به توسط نهر ی اختصاصی آبیاری می شود . کوه اسپرز و ارتفاعات کنار آن دارای اشراف کافی به منطقه سمسکنده اند .

۵- یاد آورمی شویم که راه گرگان به سمت ساری و یا به سمت حوزه تجن همیشه از قسمت پایین دامنه کوه اسپرزعبور کرده و می کند و در تاریخ شاهد آن بوده ایم که همیشه متجاوزین بزرگ به سر زمین مازندران چون سلطان مسعود غزنوی و امیر تیمور ازهمین راه به ساری و مازندران رسیده اند . نکته ای که حائز اهمیت است نبود پل و یا نبود رونق پل سازی در گذشته های دورتربر روی رودخانه هایی چون تجن است .

عوارض طبیعی در منطقه و وضعیت دره اسپرز گویای آن است که رسیدن به حوزه تجن و حتی رسیدن به منطقه اسپه ورد باستانی که ساری از برکت آن شکل گرفت  و متصل به آن نیزهست، در گذشته های دور، از طریق اسپرز انجام می گرفته است و با عبور از بلندای کوه اسپرز ورود به قلمرو مازندران برای کسانی که از گرگان و خراسان و از طریق ساحل جنوبی دریای مازندران راهی این دیار می شده اند امکانپذیرمی شده است. امروزه جاده های اسفالت در طول چند کیلومتر با گذشتن از ارتفاعی بیش از یکصد متر ، دامنه شمالی کوه اسپرز را به آن سوی کوه یعنی به دامنه جنوبی متصل می کنند و به روستاهای اسپرز و خارکش و چند روستای دیگر می رسند . همانطور که گفتیم این جاده ها از راه ارتباطی ساری گرگان و یا ساری نکا منشعب می شوند.

۶- روستای ورند که در جنوب ساری و با چند ده کیلو متر فاصله از آن است ممکن است پایتخت سنتی مازندران بوده باشد . واژه  ورندرا (varendra) در سنسکریت به معنای مقام سلطنت است و به علاوه بر رسی موقعیت ویژه ورند است که باید مفصل و از جنبه های مختلف به آن پرداخت . شواهد امر چنین نشان می دهد که محل اسکان اولیه مردم شالیکاری که مازندران را بنیاد نهاده اند حول رودخانه تجن و با مرکزیت ورند بوده است و این مطلب به روشنی استنباط می شود که ازابتدا محدوده های متعلق به اطراف تجن و سر شاخه های آن همگی حوزه اصلی قلمرو فرمانروایان مازندران بوده است .

۷- خرچنگ ناحیه ای در شمال ورند و واقع در شرق تجن است که جنگل های وسیع پایین ورند از آن جا آغاز می شوئد . این جنگل ها از وسیع ترین و انبوه ترین جنگل های شمال ایران محسوب شده و می شوند . این نام عجیب شاید دگرگون شده تر کیب واژگان سنسکریت مثل ادره جنگ باشد که خود کوتاه شده ادره جنگل  adhara  jAGgala است .واژه adhara در سنسکریت به معنی پایین دست و یا پایین دستی است وواژه jAGgala در سنسکریت به معنی زمین بایر و خرابه است که مازندرانیان امروز هم واژه خرابه را مترادف با جنگل به کار می برند .در ارتباط با تلفظ این واژه باید گفت که حرف G ، دماغی (nasal ) است و طرز تلفظ آن در فونتیک مورد استفاده ما به تلفظ( نگ ) در واژه فارسی انگاره نزدیک است . یاد آور می شویم که واژه جنگل در فارسی امروز دارای چنین معنایی نیست و اصولاً واژه جنگل jAGgala در سنسکریت هم معنی با جنگل فارسی و یا jungle انگلیسی نیست و دقیقاً به همان معنایی است که مازندرانیان به کار می برند یعنی خرابه ، که همان بایر است .

۸- همیشه ساری متصل به اسپه ورد بوده و امروزه بخش وسیعی از توسعه شهر ساری با پیش روی در این دهستان تاریخی است . ساری باستانی در مجاورت اسپه ورد و همیشه درون انحنای ساری رود واقع می شده است . این انحنا نزدیک به نود درجه است .  در زبان سنسکریت چنین شکلی از انحنا که جهتی از جهات اربعه را نشان می دهد ساری  نامیده می شود .

۹- توجه به اسامی دیگر روستا ها در اطراف اسپرز و نزدیک به این کوه اطلاعات جالبی را پیش روی ما قرار می دهد .از جمله نام گلماgulma که روستایی در شمال هولا و در چند کیلومتری آن است که در سنسکریت معرف یک واحد نظامی است دارای تعدادی سوار و پیاده و ارابه ران . در محل همین روستا که نزدیک تجن و بدین خاطر در قلمرو حتمی مازندرانیان واقع بوده است تپه ای به چشم می خورد که احتمالاً کاربردی نظامی داشته است. علاوه بر آن روستای زرین وا zarin va در جنوب کوه اسپرز و نزدیک به آن که می تواند در سنسکریت به مفهوم محل تامین تیر و یا به مفهوم امروزی اسلحه خانه باشد . باید گفت در کنار هم بودن این چند محل وارتباط داشتن معنای نام آن ها با یکدیگر، نمی تواند امری اتفاقی باشد .

منابع:

۱-شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی

۲- ساری و آغاز تمدن برنج در گیلان و مازندران – درویش علی کولابیان ، نشر شلفین

۳- مازندرانی و سنسکریت کلاسیک ، روایت واژه ها ، درویش علی کولاییان ، نشر چشمه (زیر چاپ)

۴ – Cologne Digital Sanskrit Lexicon

توضیح  : این مقاله در ماهنامه گیله وا شماره ۱۰۲ درج گردیده است .

مرداد ماه
۸۷- ساری

با دوستانتان به اشتراک بگذارید

Print
Email
Telegram
WhatsApp

22 پاسخ

  1. سلام در مورد جغرافیای تاریخی کجور و رویان اگر اطلاعاتی دارید لطفا توضیح بدید یا نقشه چیزی دارید یا کتاب معرفی کنید

    1. با سلام ، کتاب ” تاریخ طبرستان و رویان و مازندران “تالیف ظهیرالدین مرعشی و کتاب چند جلدی ” از آستارا تا استراباد ” تالیف دکتر منوچهر ستوده کتب با ارزشی در این زمینه اند . ضمناً به نظرات در این پست (نظر اول ) نگاهی بیندازید .

  2. سلام خدمت استاد گرامی
    ای کاش درباره ی روستای بادله که در همسایگی سمسکنده قرار داره هم مینوشتید
    طبق شنیده ها از اهالی روستا اجداد مردم ساکن در این روستا در جایی به نام بادله کوه در مرز مازندران و سمنان زندگی میکردند.
    ایا ان مناطق جزو مازندران بوده است؟ اگر نه مردم ان منطقه احتمالا از چه قومی هستند؟
    در ادامه ی نظر بگم که طبق ادعای ساکنان روستای بادله اجدادشان که در بادله کوه میزیستند بین بادله کوه و محل کنونی بادله ییلاق قشلاق میکردند .

    1. با سلام ، محتمل هست که بادله ، نام روستا در مشرق ساری ، در میاندرود
      یک واژه کهن مازندرانی باشد . بادله یی دیگر در جنوب مازندران که پیش تر به چهاردانگه تعلق داشت و امروز گفته می شود به استان سمنان متعلق است مردم این روستا ی کوهستانی نیز به مازندرانی تکلم می کنند . وجه تسمیه مشترک این دو روستا به واژه سنسکریت « بادَرَه » بسیار نزدیک می نماید و آن به معنای درخت یا میوه عناب است ( bAdara ). این میوه هم در مناطق سرد ( تا پانزده درجه زیر صفر )و هم در مناطق گرم و مرطوب می روید . توجه خواهید داشت در بسیاری از لغات مازندرانی تلفظ ل به جای ر دیده می شود . مثل کشتل به جای کشتر ( شاشو !) . رویش این درخت در مازندران می توانست به گونه ای نادر اتفاق بیفتد . فراموش نشود این یک احتمال هست و شواهدی دیگر لازم داریم تا آن را بپذیریم . موفق باشید .

  3. بسیار جالب بود و این فرضیه دو گونه‌ی شیوه‌ی زیستی و تولیدی یک‌جانشینی و کوچ‌نشینی را نشان می‌‌دهد. در ضمن بدنیست اشاره‌ای هم به مصدر متن (شرق گیلان) و مختن (غرب گیلان) به معنی گشتن و حرکت کردن کنم. مختن از اساس دلالت دارد بر جابه‌جا شدن و زیر پا گذاشتن و گشتن .

  4. ا سلام
    به نظر بنده معنی واژه اسپروز از دو واژه “اسپی” به معنی سفید و “روز” تشکیل شده باشد.

    1. با سلام ، بسیار خوب ،حالا دوست عزیز “اسپِرِز ” یا اسپه رِز را چه معنا می کنید ؟آیا خواهد شد سفید رِز یا سفید ریز ؟ کمی تامل کنید !

    1. سلام ،دوست عزیز سوال شما چندان روشن نیست . شاید این توضیح مفید باشد که بگویم کهن ترین نام از اقلیم جنگلی شمال ایران در ادبیات تاریخی یونان آمده است و این نام همان جنگل های هیرکانی است . در ادبیات کلاسیک انگلیسی نیز وقتی که به حیوانات و جانوران درند ه اشاره می شود گاهاً این اصطلاح آمده است.
      هیرکانی یا ورکانیا همان است که امروز با حفظ معنی به واژه گرگان بدل شده است . در تاریخ و در عصر حکومت یونانیان بر ایران ،در اقلیم جنگلی شمال ، تمدنی شکل گرفت که ما آن را تمدن برنج نام داده ایم . تمدنی که مهاجرینی با فرهنگ از شمال هند، برپا کننده آن بوده اند . مکان ها و نام ها مثل اسپرز یا اسپروز و یا همان نام های اصلی مثل مازندران و گیلان ،بعد ها و بعدها از زبان مردم مهاجرباقی ماند و نام هایی تازه به قسمت های مختلف این سرزمین و این اقلیم تعلق گرفت . موفق باشید

  5. با سلام و تشکر فراوان بابت مقالهء بسیار ارزشمند شما. خانم دکتر میترا مهرآبادی البته معتقدند که مازندران یا طبرستان کنونی با آنچه در شاهنامه و در زمان کی کاووس و پیش از آن زمان سام ذکر شده است تفاوت دارد و در کتاب خود نوشته اند که این مازندران در شرق سیستان و حوالی شمال هند بوده است و در کنار آن نیز ناحیه سگساران و گرگساران بوده که هر سه قوم ساکن سگسار و گرگسار و مازندران اقوامی شورشگر بوده اند و مازن دیو از مازندران است. ایشان همچنین مکان کوه اسپروز در مسیر هند و مرز بین مازندران آن ناحیه و ایران دانسته اند و این کوه را در واقع دلیل اصلی وجود مازندران در شرق سیستان ذکر کرده اند. همچنین معتقدند که در زمان پیش از کیکاووس، مثلاً منوچهر، یکی از پایتختهای ایران در مکان مازندران کنونی بوده است و این با آنچه کی کاووس را بر آن میدارد که مازندران را به سلطهء ایران در آورد نیز در تضاد است. بر اساس نوشته های خانم مهرآبادی، اهالی آن منطقهء مازندران که در جنگهایی متعدد به اسارت ایرانیان در آمدند به منطقهء کنونی مازندران منتقل شده بودند و احتمالاً بعدها نام سرزمین اجدادی خود را بر این ناحیه گذاشته اند. به هر حال نظریه شما هم بسیار قابل تامل و ارزش است. سپاس فراوان

    1. با درود ، امیدوارم در روزگاری که از راه رسیده و به کمک امکانات علمی روزافزونی که در دسترس است حالا دیگر برای این قبیل مسائل پاسخ های قابل قبول داشته باشیم . مشکلی که من دیدم خیالپردازی های بیش از حد است . خیالپردازی به جای پژوهش به ویژه به جای پژوهش های میدانی . تفکر منطقی هم گاهی فراموش می شود. اگر مکان وقوع داستان را همانجایی بدانیم که نویسنده محترم که شما نامش را برده اید می داند ، کدام منطقه از آن سامان نه گرم است و نه سرد است و همیشه بهار ؟ اگر مبالغه شاعر را گمراه کننده بدانیم ، کوه اسپروز و مازندران آن نواحی در کجاست ؟ اگر بگوییم نام ها دگرگون شده اند نام های تازه را چرا ذکر نمی کنند ؟ اگر از این ها بگذریم کشتن زن و کودک و مردان سالخورده چگونه توجیه می شود ؟ جزاختلاف مذهبی و طمع غارت اموال می تواند توجیه کشتاری این چنین باشد ؟( کشتاری که بدون دلیل در حمله کاوس به مازندران واقع می شود) . نام های \” دیو سپید \” و \” ارژنگ دیو \” و \” کلاهور \”آیا این نام ها، نام اصیل قهرمانان و به زبان همان مردم مازندران است ؟ و یا نه ، راوی فارسی زبان داستان ، فردوسی بزرگ ما، ترجمان نامشان را به زبان خودش روایت می کند . آن چه را که من به آن رسیده ام به مدد تحقیقات میدانی و رویکردی به تاریخ شفاهی مردم ، به مفهوم علمی آن بوده است . تطابق موضوع مورد بحث با تاریخ ساسانیان و نوشته های مورخین محلی با شمول ارمنستان و گرجستان (سگسار و گرگسار !) در کاری که من انجام داده ام مطلبی حائز اهمیت است . توصیه می کنم در صورت تمایل به مقاله \” کیکاوس یا کیوس \” و\” رازگشایی از مازندران شاهنامه \” و یا کتاب ها به قلم این جانب نگاهی بیندازید .

  6. در نزدیکی کجور روستایی است به نام اویل که درشمال این روستا کوهی است به نام اسپروز که محلی ها به آن سپرز هم میگویند . جالب اینکه دردامنه جنوبی این کوه دو تخته سنگ بسیار بزرگ نسبت به تکیه داده اند و وسط آنها خالی است از قدیم الایام اسم آن رستمخانه بود . در ضلع شمالی این کوه کوهی کوچکتر واقع شده که روی آن آثار یک قلعه سنگی بسیار قدیمی وجود دارد و معرو است به قلعه گردن . روی کوه اسپروز سنگهای بسیار زیبایی با اشکال مختلف مانند پالان ، لاک پشت ، سوسمار ، صندلی ، ماهی و … است . وقتی روی این کوه رفتی فضای بسیار جال است گویی که سنگها میخواهند با تو سخن بگویند ، گویی که اینجا مرکز تمدنی بزرگ است و هزاران سال زندگی اشرافی روی آن بوده است ، فضای بالای کوه که حدود یک هکتار مسطح است در ۵۰ متری دامنه چشمه پر آبی قرار دارد که در اطراف آن سنگچینهایی که نشان از محل استقرار دام یا انسان بوده است . به هر حال با این علایم برای محققان بی طرف نشانه هایی از تاریخ کهن ایران زمین وجود دارد ، در صوذت تمایل به تحقیقات به شماره ۰۹۳۹۸۵۰۲۷۲۷ پیامک ارسال کنید .

    1. با درود ، مکان مورد نظرشما ( اسپروز ) شاید همان است که ظهیرالدین مرعشی از آن نام می برد و در زیر نویس مقاله از آن یاد نموده ایم . نام یک آبادی در آن حوالی با نام «اویل »یا « اُول ovil »که شما از آن نام می برید جالب توجه است . گویا« اویل» سامان دو ناحیه متفاوت جغرافیایی است . هم« اسپروز» که به معنای راه دسترسی است و هم« اویل» که به معنای احتمالی آن اشاره خواهیم نمود ، می تواند دروازه ورود و خروج ناحیه ای مهم در منطقه کجور باشد . در ساری برای ناحیه تجن «هه ولا» مرز شمالی است و« اِیو ِل» در جنوب شهرستان ساری و در فاصله نود کیلومتری از «هه ولا » سرحد جنوبی است . می بینیم که «هه ولا» و « ایِول »و شایدهم« اویل» سه لفظ متفاوت فقط از یک واژه اند . این واژه همان سنسکریت « هه ولا hi velA » به معنای سرحد است .

  7. پژوهش سودمندی بود برخی نوشته اند اسپروز یعنی زاگرس ولی با توجه به اینکه در داستان رفتن کیکاوس به مازندران این نام آمده است باید فرمایشات شما درست باشد. مازندران پر از نامهای شاهنامه ای است. تمیشه جایی است نزدیک کردکوی که به همین نام آمده و یا آبشار شیر آباد را جای دیو سپید می دانند یکی از پژوهش های مورد علاقه ام «دیو» در مازندران است چون در بسیاری روستا ها نام هایی با ترکیب واژه دیو وجود دارد مانند «دیو سالار» و…. اگر در این موارد متن هایی دارید خوشحال می شوم راهنمایی بفرمایید. بسیار سپاسگزارم .

    1. خانم پروانه ، مقالات متعددی در این سایت ،شاید همه آن ها به پژوهش مورد علاقه شما ارتباط دارد . ازجمله : نام شگفت انگیز اسفیورد شوراب ،که ریشه تاریخی نام دیو سپید و ارژنگ دیو را برایتان روشن می کند . مقالات دیگر مثل ( کلیله و دمنه از کجا آمده است ؟) ویا مقاله ( کیکاوس یا کیوس ، اسطوره یا تاریخ ) و ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *