درویش علی کولاییان
پیش از آن که بحث حول این واژه ها را آغاز کنیم باید بگوئیم که واژه های تک سیلابی مثل گیل ممکن است در زبانهای مختلف بکار گرفته شوند ولی این لزوماً به معنای یکی دانستن ریشه آن ها و یا هم معنا بودن آن واژه ها نیست . مثلاً اگر شخصی در زمان هخامنشیان موسوم به گیل بوده است لزوماً به این معنی نیست که نام او با واژه گیلانی گیل با معنایی که این جا مورد نظر است در ارتباط بوده است .
واژه گیل از کجا است ؟
واژه گیل در زبان مازندرانی هست و زبان مازندرانی بر اساس شواهد۱ ، ارتباطی مستقیم با زبان سنسکریت کلاسیک دارد . یافتن این واژه در زبان باستانی سنسکریت کلاسیک ، ممکن است ما را به معنای درست و ریشه ای این واژه هدایت کند . قبل از پرداختن به این واژه نظر علاقمندان را به معنای یک واژه مهم و مشترک بین دو زبان یا دو گویش مازندرانی و گیلانی یعنی واژه «مُختباد » جلب می کنیم .
مُختباد به چه معنی است ؟
این واژه در فرهنگ های مازندرانی و گیلانی به شکل مُختاباد۲ و مُختِباد۲ و مِختابد ۳ آمده است . نگارنده همیشه آن را به صورت مُختِباد (مُختِ باد ) شنیده است. این واژه در فرهنگ واژگان تبری۴ به معنای سرپرست گالش ها است .
در حوزه تجن مختباد ها دامداران سنتی محسوب میشدند . زمستان ها در قشلاق و درجلگه میان جنگل بسربرده ، در فصل گرم و اواسط بهار جلگه را ترک کرده به ییلاق می رفتند. این مردم به کار کشاورزی و کشت و کار برنج مشغول نمیشدند .شغلشان معمولاً پرورش گاو جنگلی یا همان گاو بومی گیلان و مازندران بود .اطلاق نام مُختِباد به این مردم معمولاً با احترام آمیخته بود و هست ، جائی که واژه گالش که چوپان گاو دار معنی می شود لزوماً چنین بار معنایی را با خود نداشته و ندارد. مردم ساکن روستا ها یعنی جلگه نشین ها که معمولاً جمعیت اصلی مردم منطقه را به خود اختصاص می دادند، کار اصلی شان کشت غلات به ویژه برنج بوده و آن ها در طول فصل گرم به کشاورزی مشغول می شدند و تا دهه های پیش و در عصر ارباب و رعیتی مجاز به ترک منطقه نبوده اند . آن ها می بایستی به نفع مالکان و اربابان به کاشت و داشت و برداشت محصول برنج مشغول می شدند .
مردم ساکن در شهرهای فئودالی مثل ساری و آمل که اغلب خود مالک و یا تاجر بازاری و یا صنعتگر و یا عوامل حکومتی محسوب می شدند ، آن ها نیز شهر را در ماه های گرم ترک کرده ، در اقامتگاه های ییلاقی رحل اقامت می گزیدند. ولی ، پابند بودن بدلیل کشت و کار ، مردم روستائی و کشتکاران را ، یعنی بخش اعظم وعمده جمعیت را به باقی ماندن در جلگه مجبور می ساخت . آن ها یعنی کشتکاران مجبور می شدند گرما و هوای شرجی تابستان را تحمل کنند . در نظام فئودالی متعلق به زمان های دور، مانند زمان سلوکیان و اشکانیان که به اعتقاد نگارنده و مطابق بررسی های او ، رسم و رسوم کشت برنج در مازندران و گیلان از آن زمان آغاز می شود این گونه مقررات ، اعمال می شده است۵ . همانطور که بیان نمودیم برخلافِ کشتکاران ،مختباد ها مشمول این مقررات سخت نمی شدند و آن ها این آزادی و یا این اجازه را داشتـنـد که در فصل گرم، منطقه گرم و شرجی جلگه را آزادانه ترک نموده با دام هایشان به ییلاق بروند .
به دلائلی که پیش تر گفته شد با توجه به سابقه زبان مازندرانی۱ ، ریشه واژه مُختباد را باید در زبان سنسکریت کلاسیک جستجو نمود . در زبان سنسکریت و در این ارتباط ، دو واژه به چشم می خورد . اولی mukta (مُکَته ) به معنای آزاد کردن و دومی muktivat (مُکتِوات) به معنای آزاد است . واژه اول ، واژه مازندرانی مُخته۴ یا مُختی را به معنای امری مرسوم ، امری را که انجام دادن آن آزاد است به ذهن متبادر می کند . واژه دوم یعنی مُکتِوات می تواند شکل درست و اولیه واژه مختباد باشد .
معنای گیل ؟
حال این سوال به ذهن می رسد که اگر دسته ای از رعایا ، مجاز به ترک جلگه در تابستان بوده و به همین دلیل به مختباد موسوم می شدند، پس مردمی که کشتکار بوده اند و مجبور به باقی ماندن در محل بوده اند، با کدام اصطلاح و یا با کدام صفت ، موصوف و یا معروف می شدند ؟ به نظر می رسد که واژه های سنسکریت کیل ،کیلانیا و کیلان kIl و kIlanIya و kIlana ما را به هدفی که دنبال می کنیم نزدیک می کند . واژه نخست یعنی کِیل به معنای بستن و واژه دوم کیلانیا به معنای بسته بودن و یا به تاویل ما، پابند بودن است و واژه سوم کیلانَ به معنای بستن و پابند کردن ( حالت استمراری ) است . با توجه به این شواهد ، به سختی می توان واژه گیل را با واژه های سنسکریت که مورد اشاره قرار گرفته اند بی ارتباط دانست . تفاوت این جا است که حرف ( ک ) به ( گ ) بدل شده است۶ . این تغییر صدا و یا همان sound change مواردی متعدد از واژگان را در سیر تاریخی یک زبان مثلاً زبان مازندرانی شامل می شود . واژه سنسکریت کال kAl ( به معنی زمان ، گاه ) در مازندرانی به گل یا گال۷ به معنی گاه ( زمان ) بدل شده است و یاkiliJja به معنی (پلاس ) در مازندرانی به گلیج به معنای پلاس بدل شده است همینطور واژه سنسکریت kacaka کچکَ به معنی قارچ در مازندرانی به گَُشک( گوشک۴ ) به معنی قارچ بدل شده است و امثال این ها که می توان باز هم بر شمرد . بنا براین تبدیل کیل به گیل نباید دور از ذهن باشد و ریشه مشترک واژه های گیل و گیلک و گیلکی را باید در انطباق با ریشه مشترک همین واژه های سنسکریت که در متن آورده ایم جستجو کرد . ( توضیح : فرهنگ سنسکریت مورد استفاده در این تحقیق ، فرهنگ معتبر« مونیر ویلیامز» . )
ساری – آذر ماه ۱۳۹۰ .
پانویس :
۱- بر اساس نتایج پژو هش های نگارنده که به صورت کتاب و یا مقالاتی متعدد به علاقمندان تقدیم شده است .( کتاب ” ساری و آغاز تمدن برنج در مازندران و گیلان – نشر شلفین ۱۳۸۵ و کتاب ” مازندرانی و سنسکریت کلاسیک ” نشر چشمه ۱۳۸۷ و ” نگاهی نو به تاریخ ، مازندران باستان” – نشر گیلکان ( در دست انتشار ) و مقالات منتشر شده در نشریه گیله وا و مجله حافظ و مقالات آمده در سایت( www. kulaian .com
۲- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱
۳- ریشه یابی واژه های گیلکی و وجه تسمیه شهر ها و روستا های گیلان – جهانگیر سرتیپ پور -نشر گیلکان ۱۳۷۲
۴- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی – ۱۳۸۱
۵- اقدام به کشت و کار، از فرائض دینی مردمی بود که چند قرن قبل از میلاد در عصر سلوکیان و اشکانیان از شمال هند به مازندران و حوزه تجن مهاجرت می کنند . نام مازندران که در آغاز و بر اساس قرائن به حوزه تجن اطلاق گردید ،شاید که در اصل، جمله ای کوتاه به زبان سنسکریت و امر به انجام دادن و یا رعایت فریضه ای دینی با این مضمون بوده است : داده های ایندرا را به عبث مگذار ! لفظ سنسکریت آن می شود 🙁 ما .زی. اَیندرا ! ). نگاه کنید به کتاب ” مازندرانی و سنسکریت کلاسیک ” مدخل مازندران
۶- فونتیک به کار رفته در این نوشتار فونتیک هاروارد – کیوتو است . نگاه کنید به ضمیمه مقاله “شعر و ترانه های کهن مازندرانی ، اشتراکات عروضی با شعر سنسکریت “.در سایت www. kulaian.com .
۷- فرهنگ واژگان تبری زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی مدخل ” گال به گال ” .
110 پاسخ
سلام در کتاب اقوام سوادکوه ذکر شده که نود درصد طوایف سوادکوه مهاجر هستند و از سایر نقاط مازندران یا خارج از آن به سوادکوه آمدند. جالب اینجا بود به یک طایفه به نام گیلک برخورد کردم که نویسنده نوشته بود طبق اسناد و گفته ریش سفیدان این طایفه این مردم از فومن به سوادکوه مهاجرت کردند. در کتاب منوچهر ستوده هم ذکر شده که گیلک های کجور مدعی هستند چند قرن پیش از فومن به کجور آمدند. یعنی طوایفی با نام گیلک داریم که از فومن به مازندران آمدند و همگی گیلک نامیده میشوند. البته در مازندران طوایفی با نام عرب و کرد و تالشی و گالش و الیکایی و مازندرانی و مازنی و طبری و تبری هم داریم که نامشان مرتبط با نام اقوام دیگر هست مثلا طایفه تبری در خرم آباد و شهسوار ساکنند و طایفه طبری هم از محدوده چالوس تا گرگان ساکن هستند یا طایفه مازنی و طایفه مازندرانی در شرق مازندران و غرب گلستان و مخصوصا در گرگان و کردکوی و بندرگز زیاد هستند. مثلا قومی به نام الیکایی در گرمسار و آرادان هستند که زبان نزدیکی به زبان مازندرانی دارند ولی به خودشان اَلیکایی میگن و زبانشان را اَلیکایی مینامند و از قضا طوایفی با نام الیکایی در نوشهر و چالوس و آمل هم داریم و یک روستا به نام الیکا در منطقه بلده نور و یک روستا به نام الیکا در سمنان هم وجود دارد که هردو تات نشین هستند. یا طوایف با نام تبریزی و گرگانی و کلبادی و سوادکوهی و نوری و کجوری و کلارستاقی و گلیج و هزارجریبی داریم که نامشان مرتبط به شهر یا منطقه یا شهرستان هست. یا برخی طوایف نامشان از روستای خاصی گرفته شده مثلا دادویی های کلاردشت و چالوس و ساری و قائمشهر خود را منتسب به روستا دادوکلا سوادکوه میدانند یا میارهای ساری و قائمشهر و سوادکوه و چالوس و کلاردشت خود را منتسب به روستا لاهو کلاردشت میدانند هرچند روستاهایی با نام میارکلا در ساری و قائمشهر هم داریم یا بسیاری از کیاهای مازندران خود را منتسب به منطقه کجور میدانند یا برخی پهلوان ها خود را منسوب روستای پالند سوادکوه میدانند در حالی که ما اصالتا آلاشتی هستیم. راجب طایفه گیلک که از فومن به مازندران آمدند و خود را منتسب به فومن میدانند چقدر اطلاع دارید و چرا نام خود را گیلک گذاشته بودند و مردم محلی آن ها را گیلک مینامیدند؟ چرا این مردم از نام طایفه خود استفاده نکردند؟ آیا نام طایفه شان گیلک بود یا به این علت که از فومن گیلان به مازندران آمده بودند گیلک نامیده میشدند؟
با سلام – جابجایی ها و مهاجرت ها همیشه در کار بوده و هست . این که این عامل در ترکیب جمعیتی و قومی مازندرانیان تغییری فاحش ایجاد کند امری بعید است . البته در زمانه ما با توجه به شرایط و کثرت مهاجرت ها به درون مازندران ، ترکیب قومی ممکن است تحت تاثیر جدی باشد . شبیه همان چیزی که در سواحل خلیج فارس مثل بندر عباس اتفاق افتاد.
اصطلاح گیلک را همانطور که در کتاب کشف مازندران باستان آمده است
gil +lag بدانیم آنگاه گیلگ ” خود را گیل خوانده ” ” وفادار به گیل ” و یا ” پیوسته و بسته به گیل “معنا می شود .
ساروی های اصیل به زبانشان ساروی یا مازندرونی میگن. منظور از ساروی اصیل کسانی هست که از اول ساکن ساری بودند نه روستایی هایی که از روستا به ساری مهاجرت کردند و خیلیاشون پسوند دارند یا نام خانوادگیشون مرتبط به یک روستا هست. مثلا من اصالت پدری ام به دودانگه میرسد و مردم روستای ما خود را گالش و زبانشان را گالشی مینامند ولی خانواده مادری من ساروی اصیلند و روستا ندارند و خود را مازندرونی یا ساروی و زبانشان را مازندرونی یا ساروی مینامند و در برخی روستاهای اطراف ساری به زبانشان گلکی میگفتند. ساروی های اصیل پا به سن گذاشته مانند پدربزرگ مادری مادربزرگ مادری من به دهاتی ها گلک میگویند. یعنی گلک کسی هست که روستایی باشد. این افراد بعضا لفظ گلک و گالش برای بیان دشنام هم استفاده میکنند مثلا میگن وره ویندی گلکه یعنی اینو مبینی دهاتی هست یا میگن وره ویندی گالشه یعنی اینو میبینی دهاتی هست. لفظ مازرونی و کوهی همین حالت را دارد و لفظ کوهی گاهی برای دشنام استفاده میشود. ارتباط این الفاظ با هندوستان باید بیشتر بررسی شود. سابقا به جوکی محله ساری هندی محله میگفتند که مردمش ابتدا مسلمان نبودند. گروهی از هندی های مسلمان هم زمان قاجار از کشمیر به ساری آمدند که این گروه از ابتدا فارسی زبان بودند و شیعه مذهب بودند و برخی خود را سادات مینامیدند. گروهی از پشتون ها از هرات به ساری تبعید شدند که ساکن افغان محله شدند این گروه ابتدا سنی مذهب بودند و بعد شیعه شدند. در دودانگه و چهاردانگه هم مردمان ارتباط زیادی با سکنه سمنان و سرخه و سنگسر و شهمیرازد و تویه دروار و دامغان داشتند و طوایف این منطقه مشترک هستند مثلا طایفه ارایی هم در سمنان هست هم در چهاردانگه ساری هست و یک گروه مازنی زبانند و گروه دیگر سمنانی زبانند یا طایفه سنگسری هم در ساری هستند هم در سمنان هستند. به جز جوکی ها و ترک ها سایر مهاجرینی که به مازندران میامدند دارای ملک و املاک و رعیت بودند حتی کردهای مهاجر هم برای خود خوانینی داشتند.
با سلام ، وقتی که به مردم و به یک قوم اشاره می کنید نگاه شما بایستی جامع تر و کلی تر باشد . کارگر و ارباب ندارد ، دامدار و کشاورز و یا روستایی و شهری ندارد . این که گالش فحش است و مثل بعضی ها عمله به معنای کارگرفحش تلقی می شود، اینگونه حرف ها که درون هر قومی هست نبایستی در ارتباط با زبان و قومیت یک قوم حائز اهمیت خاص باشد. بعضی ها ممکنست متکلمین به یک زبان خاص را هم به حقارت نگاه کنند . این مشکل همان بعضی ها است نه این که اینطور حرف ها درست باشد . بله بعد از مرعشیان روستاها و املاک مازندران قباله ها شان بسیاری اوقات به نام کسانی میشد که مازندرانی نبودند . اما دهقانان و دامداران مجلی همیشه اکثریت مطلق مردم را به خود اختصاص می دادند ، آن ها زبان و فرهنگ خود را داشتند .ساری در گذشته شهری کوچک و کم جمعیت و مسکن فئودال ها و عوامل آن ها بود . در گذشته های بسیار دور تر نیز همیشه این شهر در کنار بازاری کوچک ، مسکن یک یا جند خانواده فئودال ، نیز شامل ادارات و مراکز دولتی و تشکیلات مذهبی بوده است ، همیشه نیز زبان رسمی و اصطلاحات غیر بومی در میان شان رایج بود .
سلام. چرا مورخین گیل ها (جیل ها) را عرب معرفی میکردند و آنان را از اعراب بنی ضبه میدانستند؟ آیا گیلک ها عرب بودند؟ یا با گیل های هندی ارتباط داشتند
با سلام ، کدام مورخ یا کدام مورخین ،گیل ها را عرب معرفی می کردند ؟ در تاریخ نقل قول ها بسیارند و بسیاری قول ها نقل می شوند اما مورخ واقعی با روش علمی ، قول درست را می یابد و آن را دنبال می کند .
سلام آقای کولاییان. آیا قبول دارید مردمان طبری (مازندرانی) به گروه های مازرونی و کوهی و گیلک و گالش و کتول و الیکایی و تات و … تقسیم میشوند؟ چون این مردم خود را تنها به یک نام نمینامند و زبان خود را نیز به یک نام نمینامند مثلا بخشی از طبری ها زبان خود را مازرونی و بخش دیگر زبان خود را گالشی و گیلکی و تاتی و کتولی و الیکایی مینامند. البته منظور از طبری (مازندرانی) فقط سکنه مازندران نیست و بقیه سکنه شمال و همچین الیکایی و … را شامل میشود. البته قوم تالش در گیلان قوم مجزا از قوم طبری است.
مازندران و طبرستان و پتشخوارگر هیچگاه گیلان نامیده نشدند من لغت نامه دهخدا را چک کردم چنین چیزی نیافتم ولی منابع متعددی گیلان و دیلم را طبرستان نامیدند و حتی سکنه آن را طبری نامیدند. یعنی در گذشته به گیلان و دیلم طبرستان میگفتند.
با سلام ، در دهخدا به مدخل گیلان اگر نگاه کنید گیلان را طبق بعضی مستندات همان « پتشخوارگر » میداند که آن خود طبرستان و گیلان را شامل است . دهخدا در مدخل پتشخوارگر ، از کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه نقل می کند : ملک طبرستان و جیلان و بدشوارجر یسمی جیل جیلان خراسان .
با پوزش از این که فضای گفت و گو تنگ و مشکلاتی دامنگیر سایت ما شده است . خدا حافظ
سلام عرض کمه خدمت شما. من محمدرضا کیان طالقون ده هسمه. من مازندران زیاد بیمامه. من دقت هاکردمه امه زفون خیلی شبیه مازندران به خصوص شبیه چالوس و کلاردشت و کجور هسه و هر وقت دی امه مازندران مردم همرا طالقونی گپ زمه و اوشن دی می همرا مازندرانی گپ زندنه. اما شه ره طالقونی گمی و شه زوونه طالقونی گمی. ولی ریشه زفون مازندرانی و طالقونی یتا هسه. می نظر هسه که طالقونی و مازندرانی یتا زفون هسه و فقط نام ها و گویش ها تفاوت دارنه. در گذشته طالقون دی بخشی از طبرستان بیه.
هیچ مورخی طبرستان را گیلان ندانسته و ما نیز سرزمین خود را گیلان ننامیدیم بلکه گیلان را بخشی از طبرستان میدانستند. در مدخل دهخدا نیز راجب ورنا صحبت شده نه راجب گیلان که ورنا نیز بخش کوهستانی طبرستان بوده. پتشخوارگر هم طبق نظر ابن اسفندیار شامل آذربایجان و گیلان و دیلم و طبرستان و گرگان و قومس و ری میشده و در دوران ساسانی پتشخوارگر به کوهستان طبرستان گفته میشد
با سلام ، قول هامتناقض اند و شما یکی را انتخاب می کنید . به اعتقاد من می توان قول های متناقض را کنار هم گذاشت و به حقیقت نزدیک تر شد . از خاطر نبرید توسعه تاریخی گیلان بعد از توسعه تمدن برنج در مازندران شکل گرفت . نام هایی مثل گیل و گیلان اول در خطه مازندران کاربری داشت در ادامه به ناحیه جلگه یی غرب مازندران رسید
آقای کولاییان گیلکی نام گویشی از طبری هست که در غرب مازندران صحبت میشود در منطقه ما نه اسمی از گیلک هست و نه اسمی از گیلکی هست.
کتول ها تات ها گالش ها مازرونی های مازندران هم طبری زبانند ولی به زبانشان کتولی و تاتی و گالشی و مازرونی میگویند.
در طرائف المقال ذکر شده که تمام سکنه مازندران و گیلان طبری هستند.
حال طبری ها به گیلک و مازرونی و گالش و تات و کتول تقسیم شدند ولی شما فقط روی کلمه گیلکی مانور میدهید که این بسیار عجیب هست.
با سلام ، گیلکی در ساری یا همان گیلِکی حرف بَزوئن در ساری که من دنیا آمدم و در آن زندگی می کنم همیشه بود و هست . شما از ده ها مقاله فقط یکی را خوانده اید . اصطلاحات دیگر به خصوص اصطلاح طبری که شما بدان ها اشاره می کنید همه درست و بدون اشکالند .
کل زبان شمال ایران طبری بود. گیلکی هم یکی از گویش های زبان طبری هست چرا که توسط گروهی از طبری ها صحبت می شود. زبان طبری یک زبان باستانی هست و دقیقا مانند زبان لاتین هست که در گذشته در سرتاسر غرب اروپا صحبت میشد. زبان طبری هم در دیلم و گیلان و مازندران و گرگان صحبت می شد.
امروزه زبان هایی همچون ایتالیایی و فرانسوی و اسپانیایی که ریشه لاتین دارند جای زبان مادر یعنی زبان لاتین را گرفته اند. زبان طبری هم به مازرونی و گیلکی و گالشی و تاتی و کتولی تقسیم شده است و اگر به متون طبری نگاه کنیم برخی گویش های آن به مازندران شباهت دارد و برخی گویش های آن به گیلان شباهت دارد.
اشعار طبری با نام تبری و توری از گیلان تا گلستان خوانده می شود دارای گویش های گوناگون هست و نام همگی آن تبری و توری هست یعنی یک اشکور هم به آن تبری می گوید و یک کتول هم به آن تبری می گوید و این نشان میدهد که کتول ها و گالش ها هم زبان خود را طبری می دانستند.
گیلک یک واژه کاملا طبری هست گیل در زبان طبری به معنی گِل هست و گیلک به معنی کسی است که منسوب به گیل یعنی گِل باشد برای همین به جلگه نشین و کشاورزان غرب مازندران گیلک گفته می شود زیرا با گِل سر و کار دارند و در شرق مازندران و مرکز مازندران به همین گروه از افراد که جلگه نشین هستند مازرونی گفته می شود.
در کوهستان شرقی مازندران هم تات ها سکونت دارند که به زبان خود تاتی می گویند که تات به معنی کوهنشین می باشد و در کوهستان غربی گالش ها سکونت دارند که به زبان خود گالشی می گویند و گالش به معنی کوهنشین و دامدار می باشد و به طبری زبان های گلستان کتول گفته می شود و آنها به زبان خود کتولی می گویند.
گویش های کتولی مازرونی تاتی گیلکی گالشی بی شک ریشه طبری دارد زیر توسط مردم طبری استعمال می شود. در کتاب طرائف المقال هم ذکر شده که مردم گیلان و مازندران ازقوم طبری هستند. دیلمیان نیز زبان خود را زفان طبری نامیدند.
قومیت طبری را نباید مازندران محدود کرد و از نظر تاریخی سکه گیلان و دیلم و گرگان نیز طبری هستند. بطلمیوس و بارتولد و مادلونگ همگی گواهی میدهند که مردم دیلم از قومیت طبری بودند.
ما قومی به نام فرانسوی یا اسپانیایی یا پرتغالی و کاتالانی نداشتیم ولی امروز این اقوام را داریم و همگی این اقوام خود از ریشه قوم باستانی لاتین معرفی می کنند. امروز نیز گیلک ها گالش ها مازرونی ها تات ها کتول ها از قوم طبری هستند در حالی که در گذشته وجود خارجی نداشتند.
ما در سه هزار به خود گالش میگیم و به زبانمان گالشی میگیم و این لفظ توسط بخشی از مردم کوهستان مازندران و بخش عمده ای از مردم شرق گیلان هم استفاده می شود. گیل در زبان ما به معنی کشاورز و جلگه نشین هست و گیلک هم در همین معنی استفاده می کنیم. ما هم یکجانشین هستیم ولی به خودمون گیلک نمی گیم و از واژه گالش استفاده میکنیم. من این مفاهیم را قومی نمیدونم مثلا یک اصانلو که ترک هست در شهر شهسوار به خود گیلک میگه! این نشان میده این مفهوم متفاوت از قومیت هست. یا مثلا دوستی کرد اهل لرگان داشتم که کردتبار بود ولی به خود گیلک میگفت! اینکه یک کرد یا ترک در شمال به خود گیلک میگوید نشان میدهد این مقاهیم اصلا ماهیت قومی ندارند. قومیت ما مردم سه هزار و تنکابن قطعا دیلمی هست ولی این نام به مرور زمان محو شد و نام گالش جای آن را گرفت.
سلام بنده اصالتا اهل روستای اوارد هستم و سکنه روستای اوارد مازندران به خود تات و به زبان خود تاتی میگویند و سکنه گلوگاه مازرونی میگویند و برخلاف سکنه جلگه مازندران که به خود مازرونی میگویند سکنه اوارد به خود مازرونی نمیگویند در حالی که فرهنگ و زبان آنها دقیقا یکی هست.
درود بر شما
استاد کولاییان آیا تالش هایی که به خود گیلک می گویند هم گیلک هستند؟
در منطقه تالش نیز برخی تالش های روستایی به خود گیلک می گویند البته برخی تات های رودبار نیز به خود تالش می گویند در حالی که تات هستند.
علت استعمال لفظ گیلک در منطقه تالش چه می تواند باشد آیا می توانیم بگوییم این دسته از تالش ها گیلک هستند؟
سلام
بنده خواجوند هستم ما خواجوند ها به هرکس که در منطقه خواجوند یعنی کرد و لک نباشد گیل و گیلک می گوییم
بنده اصالتا اهل هزارجریب هستم و عجیب اینکه پدربزرگم و نیاکانش به زبان خود تاتی میگفتند و پدرم به زبان خود گلکی و بنده به زبان خود گلکی می گویم.
علت اینکه بعد چند نسل لفظ تاتی به گلکی تغییر یافت و امروز فرزندانمان زبان خود را مازندرانی می خوانند و حتی به ما گوشزد می کنند تاتی و گلکی اشتباست، چیست؟
چرا یک زبان باید نام های متفاوتی چون طبری و مازندرانی و گلکی و تاتی داشته باشند؟
به نظرتون علت این تغییر نام از تاتی به گلکی و از گلکی به مازندرانی چیست؟
با درود به شما ، اول در مورد زبان تاتی ، مشهور است که اقوام ترک که دوران طولانی بر ایران حاکم بوده اند به زبان های غیر ترکی تات می گفتند . پس تات را پدرانمان از قول و از زبان آنان می گفتند . گیلکی یا به قول شما گلکی هم به گیل یعنی مردم جلگه نشین و شالیکاران در شمال ایران مربوط می شده است . مازندرانی نیز این روز ها مربوط ست به مردمی از ایران که در محدوده یک جغرافیای تاریخی معین زندگی می کنند . به این ترتیب هیجکدام در تناقض نیستند و می شود گفت این اسامی بسته به وجهی که برای گوینده مد نظر است موضوع واحدی را پیش می کشند .
سلام جناب کولاییان
در شرق مازندران به ترانه های مازندرانی تبری خونش و در غرب مازندران به آن توری خونش می گویند
به نظر شما علت اینکه در نواحی نوشهر و چالوس و کلاردشت لفظ توری خونش رایج هست چیست.
با توجه به اینکه در مازندرانی به برف، ورف گفته می شود آیا می توان چنین نتیجه گرفت که اصل این واژه توری هست؟
این اصطلاح را شنیدم که می گویند: تَوَری ونگ دمه
با سلام ، باید دید اصل واژه تبری در کدام زبان مصطلح بوده است ویا به کار می رفته است . این واژه از سوی فارسی زبانان ذر نام بردن از مردم و زبان مردم شمال ایران به کار می رفت و مازندرانیان نیز به لفظ خود گاهی دخل و تصرفی در آن روا داشته به عادت آن را تَوِرِی بر زبان می آورند .
سلام برشما.
گویش طالقانی تاتی هست یا گیلکی و مازندرانی هست چون گویش طالقان از نظر ساختاری با تاتی و گیلکی و مازندرانی تفاوت دارد.
در بخش بالاطالقان نواحی همچون مهران و ناریان و دیزان و گته ده به زبان مازندرانی صحبت می کنند مثلا به امدم می گویند بیمامه و در چالوس و کلاردشت هم میگویند بیمامه و عباس اباد میگویند بومامه و در نوشهر بمومه و در ساری بیمومه میگویند اما گویش جوستان و شهرک با گویش بالا طالقان متفاوت هست و به امدم بیمیوم مثلا مشیم یعنی می رفتم یا میوردم یعنی می آوردم ولی این گویش با تاتی تاکستان متفاوت هست و در خیارج و اشتهارد و تاکستان افعال در قالب مذکر و مونث صرف میشوند و چندان برای اهالی طالقان قابل فهم نیست.
گویش بالا طالقان را طبری طالقانی نیز نامیده اند ولی گویش میان طالقان و پایین طالقان را تاتی طالقانی نامیده اند.
به نظر شما این گویش جز کدام دسته از زبان هاست آیا می توان گفت زالقانی خود زبان مستقل است؟
سلام
بنده از دیلمی تباران رودبار هستم
شما راجب قوم ده لمایی چیزی شنیدید؟
برخی می گویند دیلمیان از قوم ده لمایی هستند که زمان اشکانیان به سرزمین کادوسیان آمدند که بعدها به شمال آن گیلان و جنوب آن دیلمان گفتند ولی بنده منبعی نیافتم که راجب قوم ده لمایی باشد
اگر اطلاع داشتید بنده را راهنمایی کنید
با تشکر
با سلام ، دوست عزیز به مقاله ” ریشه یابی نامواژه های دیلم و دیلمان ” در همین سایت مراجعه فرمایید . متوجه هستید که لفظ دهلم به دِِلم که جزء اول واژه دِلِمون (که امروز بیشتنر دیلمان تلفظ می شود ) بسیار نزدیک است .
سلام دوست عزیز..
راستش یه سوال خیلی بزرگ برای من هست و امیدوارم شما جواب داشته باشید.. راستش من فامیلیم گیلکیه.. اهل روستایی به نام فارسیان قانچی با حدود هزار سال قدمت واقع در استان گلستان.. سوال من اینه که آیا فامیلی من ربطی به اصل و ریشه من داره یا نه؟! اینم بگم که نصف روستای ما فامیل گیلکی دارن و نصف روستا محمودی.. ولی زبان ما ترکیه قزلباش هست.. اینم بگم که از قدیم بین این دو فامیل جنگ بوده.. یعنی یکی از این دو مهاجر بودن.. حالا اینکه منشا فامیلی من از کجاست؟! شما میتونید کمک کنید؟
با سلام ، روستای شما به لحاظ موقعیت جغرافیایی می تواند در برگیرنده مردمی با تیره های مختلف باشد از جمله مردمی مهاجر از مازندران که معمولاً شالیکاران با مهارتی به حساب می آمدند و نام مصطلح گیلک در مورد آنان به کار می رفت . شاید محل زندگی شما یعنی فارسیان در اصل اقامتگاه نظامیان و مردم لشگری بوده است و زبان قزلباش یادگار همان مردم است. آن ها در ایستگاه خود نسبت به مردمی دیگر که به تیره های متفاوت تعلق داشتند به لحاظ اجتماعی اشراف داشته و زبان قزلباش بدین خاطر در میان دیگر تیره ها به کار می رفت و رفته رفته نسبت به دیگر زبان ها مقبول تر شد .
نکته ای دیگر که باید به آن دقت نمود مشابهت واژه ها است ممکن است دو واژه از دو زبان متفاوت با یکدیگر اشتباه گرفته شوند . یعنی با احتمالی کم ، ممکن است گیلکی که منظور شما است ، واژه ای باشد با معنای متفاوت از گیلکی در زبان مازندرانی و فقط در تلفظ شبیه همدیگر . یعنی گیلکی که شما موسوم به آن شده اید متعلق به زبانی دیگر است و با معنایی دیگر اما در عین حال مشابهتی دارد با واژه گیلکی ! همانطور که عرض شد چنین احتمالی بسیار کم است و برای اظهار نظری مطمئن ،داشتن اشراف به گویش قزلباش شاید که ضروری است .موفق باشید .
سلام استاد آیا از ریشه کشتی چک چیشت که در کجور و کلارستاق رواج دارد اطلاعی دارید؟
چَک چیشت یکی از کشتیهای رایج و متداول شهرستان های نور و نوشهر و چالوس و کلاردشت است. این کشتی در مراسم عروسیها و جشنهای محلی برگزار میشود و معمولاً همراه با ساز و دهل است و با کشتی لوچو فرق دارد.
کشتی گیر در ابتدای ورود به میدان چندین بار جهش کرده و به هوا پریده و دور میدان میچرخد و به اصطلاح دوران میگیرد و حریف طلبی میکند ؛ رقص محلی دِرون که به به اشتباه دروم نیز به آن میگویند از همین کشتی پهلوانی برگرفته شده است.
بعد از آمدنِ حریف ؛ مراسم نیایش مشترک برگزار شده و دو کشتی گیر کشتی را آغاز کرده ؛ هر کدام از دو طرف به هر دلیلی بخواهد کشتی را متوقف کند با زدن کف دست به همدیگر “اصطلاحا چَک زدن” توقف در مسابقه را اعلام میکند و در آخر هرکس تواند پای دیگری را از زمین بلند کند ؛ پیروز میدان خواهد بود.
سلام
در دوره قاجار پس از تبعید کردهای خواجوندی به منطقه کجور و کلاردشت دو لفظ گیل و ایل شکل گرفت.
ایل به کرد های خواجوند گفته میشد که که در ان دوره به گویش خواجوندی گویش می کردند .
گیل به بومیان مازندرانی کجور و کلاردشت اطلاق می گشت که به زبان مازندرانی صحبت می کردند.
جالب اینجاست برخی طوایف مهاجر غیر کرد ساکن در کلاردشت و کجور مانند طایفه دابویی که از سوادکوه به کلاردشت مهاجرت کردند و طایفه اسحاقی که از لتیتکوه امل به کجور مهاجرت نمودند و حتی شیرازی های مهاجر هم خود را گیل می نامیدند.
از نظر تاریخی از همان ابتدا بین ایل ها (کردهای مهاجر) و گیل ها (مازندرانی ها) جنگ و نزاع وجود داشته و این جنگ ها تا زمان روی کار امدن حکومت پهلوی ادامه داشته.
علت استفاده از لفظ گیل و ایل چیست.؟
ایا منظور از ایل و گیل یک ظرف هویتی برای باز شناخته شدند مهاجران کرد از بومیان مازندران است ؟
این لفظ ابداع چه کسانی بود ایا کرد ها این لفظ را ابداع نمودند یا خود مازندرانی ها این لفظ را ایجاد کردند یا اینکه این لفط ابداع دستگاه حکومت قاجار بود که کردها را به این منطقه مهاجرت دادند؟
بنده احساس میکنم این لفط باید اختراع قاجار برای بازشناساندند مهاجران کرد از بومیان مازندران باشد.
همانطور که میدانیم در دوران قاجار مازندران دچار تحولات زیادی شد برای مثال منطقه علمده نور تا رودسر با اینکه جز مازندران بودند ولیکن با عنوان محال ثلاث (کجور کلارستاق تنکابن) دارای حکومت جداگانه به مرکزیت خرم اباد بودند و ما شاهد کوچ گسترده اهالی مازندران به تهران هستیم که برخی از انها وارد دستگاه حکومتی و سپاه قاجار شدند .
لطفا توضیح دهید ریشه و منشا لفظ ایل و گیل در این دوره که حدود یک قرن و نیم به طول انجامید چیست؟
با سلام ْ شاید متوجه منظورتان نشدم . شما در ابتدای یادداشت تان می پرسید ریشه اسامی ایل و گیل از کجاست ؟ در مورد گیل همین جا و در متن مقاله پاسختان را دریافت می کنید . ایل را هم در لغت نامه های فارسی جستجو کنید . توجه داشته باشید تلاش ما .اینجا معطوف به گدشته باستانی است و الا مردم ما دوره های تاریخی طولانی را پشت سر گذاشته اند . هرکدام از این دوران شاید موجب مباحثی طولانی است. موفق باشید .
سلام عرض کومه به شما استاد عزیز
محمد زال زر هسمه از سینوا چالوس
استاد مردم چالوس وقتی یتا اردک ویمنه گومنه وه بیلی هسه ولی نوشهره دله گومنه وه سیکا هسه یا مثلا مورچه ره ملیجه گوممی ولی نوشهر دله مجیله گومنه.
علت این تفاوت ها در گویش نوشهر و چالوس چی هسه در حالی امه زوون اوشونه جه خیلی نزدیک هسه.
سلام ، دوست عزیز نبود کتابت به زبان مازندرانی در این قضیه دخیل است . تفاوت ها در شکل کلمات از محلی به محل دیگر در منطقه و در حوزه زبان مازندرانی فراوان اتفاق می افتد . در دیگز زبان ها نیز این موارد گاهی هست . مجیله به جای ملیجه نباید اسباب تعجب باشد . موفق باشید .
ما چالوسی ها کاملا مازندرانی صحبت میکنیم و اکثریت مردم با لهجه کلارستاقی صحبت می کنند هرچند کجوری ها در شرق کجوری حرف میزنند و برخی لنگرودی های مهاجر گراماجان هم گیلکی با لهجه لنگرود صحبت می کنند.
تمام شهر ها و روستاهی های چالوس مثل مرزن اباد و فشکور و دلیر و الیت و تبرسو کریم اباد و غیره مازندرانی حرف میزنند فقط چند روستا مثل سنار کردی حرف میزنند
کلاردشت هم اکثرا مازندرانی با لهجه کلارستاقی حرف میزنند ولی برخی کرد ها لهجه خواجوندی را حفظ کرده اند.
مردم عباس اباد و شرق تنکابن مثل نشتارود و خانیان و ییلاقات سه هزار هم مازندرانی با لهجه نزدیک به کلارستاقی کلاردشت حرف میزنند .
مردم نور و نوشهر و شرق چالوس هم مازندرانی با لهجه کجوری حرف میزنند.
گویش تنکابن هم حالت انتقالی بین مازندرانی و گیلکی داره و از رامسر زبان مردم به شرق گیلان نزدیک میشه.
فارسی: دختر او را می گویم خانه خود دارم می روم
لهجه کلارستاقی چالوس : وه کیجا ره گومه شه خنه درمه شومه
لهجه کلارستاقی کلاردشت : وه کیجا ره گومه شه خنه درمه شومه
لهجه کجوری نوشهر : وه کیجا ره گمه شه خنه درمه شومه
لهجه شهسواری : اونه کیجا ره گونم خشه خانه درشونم
فارسی: پسر بزرگت داشت می رفت
لهجه کلارستاقی چالوس : ته گته ریکا دره شومیه
لهجه کلارستاقی کلاردشت : ته گته ریکا دبیه بشیه
لهجه کجوری نوشهر : تی گته ریکا دییه شیه
لهجه شهسواری: تی گت وچه دبا بوشو
زبان مازندرانی با گیلانی متفاوت هست ولی از یک ریشه اند
از نظر ژنتیک بیش از پنجاه درصد مردم مازندران هاپلوگروپ J2 دارند و بیست و پنج درصد هاپلوگروپ R1a دارند و پانزده درصد هاپلوگروپ G دارند.
قدیمی ترین نمونه از هاپلوگروپ J2 در غار هوتو بهشهر مازندران کشف شده که قدمت دوازده هزار ساله دارد و تمام بومیان باستان فلات ایران این هاپلوگروپ را داشتند و بیش از هفتاد درصد زرتشتیان یزد هاپلوگروپ J2 دارند.
بیست و پنج درصد مردم گیلان هاپلوگروپ R1a دارند و بیست درصد هاپلوگروپ J2 دارند و پانزده درصد هاپلوگروپ G دارند و درصد هاپلوگروپ J1 دارند.
unlikely that gilan and the caspian sea coast submitted to Ardshir since the name Gilan king appears first in the reign of Shapur who installed his son ,the later king of kings Bahram.
منبع : تاریخ کمبریج ایران ،عصر ساسانی ، صفحات ۱۲۰ و ۱۲۱
ْ
دوست عزیز بفرمایید اصطلاح گیل گیلان به معنای شاه گیلان را از کجای این متن که نقل نموده اید بیرون کشیده اید ؟
حکومت های شمال مثل گاوباریان و دابویگان و غیره ریشه ساسانی و پارسی داشتند و ربطی گیل و طبری و تالش نداشتند و برخی مثل علویان و مرعشیان و کیاییان عرب تبار بودند حکومت شمال ایران یعنی طبرستان و رویان و گیلان و دیلمان و دماوند از دوره اشکانی تا اواسط ساسانی دست خاندان طبری تبار گشنسب بود و پس از آن حکومت طبرستان به سوخراییان رسید و گیلان هم توسط ساسانیان فتح شد و بهرام شاه ساسانی اولین شاه ساسانی بود که لقب گیل گیلان گرفت که به معنی حاکم گیلان بود و پس از سیطره ساسانیان بر طبرستان ما با دو لقب اسپهبد اسپهبدان و پتشخوارگر پتشخوارگران مواجه میشویم که اولی به حاکمان جلگه طبرستان و رویان داده میشد و دومی به حاکمان کوهستان های طبرستان و رویان داده میشد واژه گیل نیز به مردمان جلگه گیلان از هوسم تا دولاب گفته میشد ولی واژه گیلک یک واژه جدید از نظر قومی هست زیرا گیلک یک سبک زندگی هست همچون واژه کورد و گالش به دسته خاصی از مردمان گفته میشود گیلک به ساکنان جلگه گفته میشود که به کشاورزی مشغول بودند ولی گالش و کرد به دامداران گفته میشد در واقع ما تپور های گیلک و تپور های گالش و کورد داریم و همینطور گیل های گیلک و گیل های گالش و کورد داریم
آقا امیر حسین ْ باسلام
این دقت لازم است که گاوبارگان و دابویگان مردم حکومتگر و از عمال وفاداران به امپراتوری ساسانیان بوده اند . اما اصطلاح گیل و طبرستانی و تالشی اشاره به مردم و تیره مردمان تحت حاکمیت آنان بوده است . علویان و مرعشیان و کیاییان حکومتگران مسلمان و همکیش مردمان خود بوده اند . اطلاق عرب تبار به این حاکمان ولو از خانواده سادات تصور شوند چندان دقیق نیست .
این که بهرام شاه ساسانی لقب گیل گیلان دارد را از که شنیده اید و آن را در کجا خوانده اید ؟ لطفاَ برایم بنویسید .
شما را به مطالعه مقالات آمده در این سایت در مورد تاریخ مازندران باستان و همچنین به چند کتاب تالیف اینجانب که در زمینه موضوعات مورد اشاره شما نیز هست دعوت می کنم .موفق باشید .
سلام. از انجا که تمامی زبان های هند و اروپایی ریشه مشترک با زبان سانسکریت دارند و اینکه زبان هیتی ها و سانسکریت و اوستا جز کهن ترین زبان های هند اروپایی هست نمی توان گفت صد درصد مردم هند و اروپایی زبان از هند به ایران و اروپا امدند بلکه می تواند گفت ممکن است ریشه این زبان ها به سانسکریت یا محدوده ی هند برسد.
استاد گرامی کاسپی ها کاسی ها قومی در جنوب جمهوری اذربایجان بودند و گلای ها قومی در جلگه تالش و کادوسی ها قومی در کوهستان های تالش و امارد های سکایی تبار قومی از امل تا تنکابن و تپور ها قومی سکای تبار در پرثو و هیرکانیا بودند و دربیک ها قومی سکایی تبار میان هیرکانی ها و امارد ها بودند ولی معادلات طوری رقم خورد که تپور ها جایگزین امارد ها شوند و گلای ها نیز به حاشیه سپید رود کوچ کنند و کاسپی ها یا کاسی ها به نواحی مرکزی ایران مهاجرت کنند. این واژه گیل و گالش و کرد ریشه مشترک با زبان سانسکریت و پهلوی دارد و به معنی شیوه ای از زندگی است شکی در ان نیست ولی نمی توان گفت حتما مردم گلای و امارد و تپور و کاسپی و کادوسی از هند به ایران مهاجرت کرده باشند. واژه گل و گیلیک توسط بومیان غرب اروپا به ویژه سلتی ها استفاده میشد و هنوزم در غرب فرانسه و اسکاتلند و ایرلند مورد استفاده هست ایا می توان گفت این مردمان از هند ساکن فرانسه و انگلیس شدند به نظر بنده بسیار بعید هست به نظر بنده این موضوع نیازمند تحقیق بیشتری هست ما در گیلان طوایف کرد عمارلو و در مازندران طوایف کرد خواجوند داریم ولی در خود مازندران برخی بومیان دارای نام خانوادگی کرد هستند در حالی که بومی مازندران هستند در واقع منظور از کرد شیوه ای از زندگی دامداری و پرورش گوسفند هست همانطور که گالش و مختاباد و چاربیداری شیوه ای از زندگی هست .
با سلام ، دوست محترم چه کسی گفت که صد درصد مردم هند و اروپایی زبان از هند به ایران و اروپا امدند ؟ قدر مسلم چنین ادعایی درست نیست . شما تفاوت سنسکریت کلاسیک با سنسکریت باستانی را در نظر داشته باشید . مهمتر از آن ، مباحثی که ما در نوشته های خود به پیش کشیده ایم تمدن و فرهنگ است . تمدن در اقلیم جنگلی اطراف ما اول بار در شمال هند و در نواحی جنگلی آنجا به به ثمر رسید و متعاقب آن بود که تمدن در اقلیم جنگلی مازندران به وقوع پیوست . زمینه ساز اصلی ، رواج ابزار های آهنی و آشنایی با کشت و کار در اقلیم جنگل بود . در تحقیقات ما فرهنگ کشت شالی و فن دامداری ،حول گاو معروف مازندرانی ، گاو پون ور حائز اهمیت است ، این گاو بدون شک از شمال هند به منطقه آورده شد و همچنین نام گذاری روی درختان جنگلی به زبان مهاجرین شالی کار و بسیاری شواهد دیگر راهنمای ما در پی بردن به مهاجرتی با اهمیت با مبدا شمال هند به مقصد مناطق جنگلی شمال ایران ، در عهد سلوکیان و اشکانیان بوده است . قدر مسلم تمدن های کم اهمیت و با جمعیت کم در حواشی جنگل در مقابل تمدن ثروت آفرین مهاجران رنگ باخته و به تدریج مردم متعلق به آن ها جذب تمدان مهاجران شدند یا این که ، از منطقه همانند مارد ها به بیرون رانده شدند .
سلام بنده رامین میار کیانی از شهر چالوس هستم.از انجا که بنده اصالتم برای خود چالوس و کلارستاق هست تا حدودی با تاریخ منطقه خود اشنا هستم و علاقه ی فراوانی به فراگیری تاریخ و فرهنگ رویان باستان دارم. در واقع رویان بزرگ به منطقه ی غرب طبرستان گفته میشد که ار رود هراز امل تا ملاط لنگرود امتداد داشت و نواحی کجور (نور و نوشهر) و کلارستاق (چالوس و مرزن اباد و کلاردشت) و لنگا ( عباس اباد و متل قو و نشتارود ) و تنکابن (شهسوار و خرم اباد ) و سخستر (رامسر) و هوسم (رودسر) بخشی از ان بودند و مرکزیت ان با شهر کجور بود. تا جایی که اطلاع دارم ما میار های کلارستاق از نسل ملک کیومرث رستمذار هستیم. استاد علت محو شدن تاریخ رویان چیست؟ چرا به جز بومیان منطقه کس دیگری از سرگذشت منطقه رویان (رستمدار) اطلاعی ندارد؟ .
سلام دوست عزیز ، محو شدن تاریخ رویان !! چرا؟ میدانید که تلاش ویژه ما ، توجه به تاریخ باستانی منطقه است و تمدنی را مد نظر قرار می دهیم که در اقلیم جنگلی شمال ایران ، با مهاجرت شالیکاران و دامدارانی از یک اقلیم جنگلی دیگر که آن در شمال شبه قاره هند واقع است بنیاد گرفت ؛ ماجرایی که سابقه قومیت و فرهنگ و زبان مردم اقلیم جنگلی شمال ایران از جمله مازندران و رویان و تبرستان را برایمان روشن می کند .
سلام استاد کولاییان لطفا راجع به قوم تپور که در دوران اشکانیان از سرزمین پارت ساکن مازندران شدند کمی اطلاعات بدهید
باسلام ، توصیه می شود به مقالات ” گویش مازندرانی زبان خدایان بود ” نیز به مقاله ” تپورستان و تپور ریشه در کجا دارد “، در همین سایت نگاهی بیندازید ، در مقاله اول به آخرین آیتم پانویس خوب توجه کنید .
علیرضا جان اصلا قومی به اسم گیلک و مازنی وجود ندارد. در طول تاریخ فقط نام سه قوم طبری و گیل و دیلم امد. گیلک و گلک و گالش و کتول اسم سبک زندگی هست. کلارستاق و کجور و سوادکوه و اشکور و رودبار هم نام منطقه هستند و تات هم نامی هست که به غیر ترک زبانان دادن.ولی مردم به اشتباه خود را گیلک و مازنی و اشکوری و گالشی و کلارستاقی و کجوری و کتول و سوادکوهی و تاتی و رودباری می نامند. ما مردم گیلان از قوم گیل هستیم و مردم مازندران از قوم طبری هستند.
با سلام ، نکات جالبی را برای علیرضا یاد آور شدید . فراموش نشود طبری یک نسبت آیینی بسیار کهن است . گیل ، معرف کسانی است که بر خلاف ایل ،ییلاق و قشلاق نمی کنند . شالی کاران مجبور به اقامت دائم در قشلاق بوده اند و اقتضای کسب و کار شالی همین بوده است .
سلام استاد گرامی بنده از اشکور های استان گیلان هستم تا جایی که از بزرگان خود شنیدم زبان ما اشکوری تلفظ می شود لطفا بفرمایید با وجود شباهت زبان ما با اهالی لنگرود و لاهیجان چرا ریش سفیدان اشکوران زبان خود را اشکوری می نامیدند؟
البته این مسئله فقط شامل ما اشکورها نمی شود اهالی رودبار زبان خود را تاتی و رودباری می نامند یا برخی گالش ها گالشی می نامند و این مسئله در تمامی نواحی کوهستانی گیلان وجود دارد. استاد گرامی چرا اهالی کوهستان زبان خود را با نام ناحیه خود می شناسند ولی اهالی جلگه به زبان خود گیلکی می گویند؟
استاد آیا این مسئله راست است که در نواحی کوهستاتی مازندران و گلستان مردم به زبان خود کتولی و زیارتی و استرابادی و تاتی و کجوری و کلارستاقی می گویند و در نواحی جلگه ای گلکی می گویند؟
استاد چگونه واژه گیلی که به عنوان زبان مردم گیل در تاریخ آمده به گیلکی تغییر نام داده است آیا گیلکی همان گیلی هست؟
استاد ادمین سایت ورگ اصل واژه گیلکی را گلکی می داند و چنین مثال میزند که اصل میخ مخ هست و کسره در طول زمان به یا تبدیل می شود. پس آیا می توان نتیجه گرفت گلکی و گیلکی ربطی به قوم گیل و زبان گیلی ندارند و نامی هستند که نواحی جلگه ای که مردم عمدتا کشاورز هستند داده میشود؟
استاد گرامی بنده فکر می کنم گلک و گیلک نام یک حرفه یا شغل یا چیزی شبیه این باشند که مردم در نواحی جلگه ای خود را با آن می شناختند وگرنه نباید بین نواحی جلگه و کوهستانی در نام زبان و قومیت این چنین اختلاف باشد. استاد گرامی لطفا ما را در این خصوص از فضائل خود بهرمند فرمایبد. با تشکر
با سلام ، دوست عزیز نام بردن از زبان یک قوم می تواند اشاره به محل و مکان جغرافیایی ، یا اشاره به تیره و تبار و یا کار و حرفه و یا شاید هم دربرگیرنده مشخصات دیگری از همان قوم باشد . اصطلاح زبان تهرانی را از این و آن می شنویم که این بیش و کم همان فارسی است و یا نمونه هایی دیگر . حتی فارسی را عده ای ممکن است زبان ایرانی بگویند و یا آن را زبان دری بشناسند . همه بسته به میزان دقتی است که به کار می بندیم . نمونه هایی دیگر زبان و یا لهجه یزدی و یا زبان و لهجه اصفهانی که در فارسی بودنشان شکی نیست .
در گیلان و مازندران هم به دلیل پراکندگی دستجات ، زبان مردم نام هایی متفاوت دارند حال آنکه می دانیم همه بیش و کم به زبانی واحد تکلم می کنند .
مردم شمال ایران که متجاوز از دو هزار سال پیش تمدن برنج در این اقلیم جنگلی از ایران را آغاز نمودند و به تدریج حوزه سکونتشان از شرق به غرب گسترش پیدا کرد و دامپروری ویژه خود را با گاو با اهمیت پون ور ( گاو بومی مازندران و گیلان )دنبال می کنند ، زبانشان ابتدا زبان همان مهاجرین است . آن ها یعنی مهاجران از شمال هند به منطقه آمدند و بسیار نزدیک به سنسکریت کلاسیک سخن می گفتند و می نوشتند . بخش عمده ای از آنان که به کشت برنج مشغول می شدند شهرت به مردم گیل داشته ، این نام اشاره به سکونت دائمشان در جلگه بود . گیل ها برخلاف ایل ها ( ایل های فلات ایران ) تابستان ها راهی ییلاق و ساکن در آنجا نمی شدند . اما دامدارانشان؛ مختباد ها با نیروی انسانی شان ؛ یعنی همان گالش ها ، قادر می شدند اواسط بهار برای تغذیه دام و بهبود شرایط ، راهی نواحی مرتفع یا همان ییلاق شوند . آن ها به پرورش گاو مشغول بوده مولد روغن و لبنیات بوده اند . گیل ها نیز مولد برنج شناخته می شدند . یعنی تولید کنندگان روغن موسوم به دِِلم یا همان دیلم بوده تولید کنندگان برنج همانطور که گفتیم گیل شناخته می شدند . به دلیل افزونی جمعیت گیل ها نسبت به مردم دیلم زبان مشترک اغلب اصطلاح گیلی و یا گیلکی بوده است و گیلک نیز به احتمال همان گیل لگ است و وابسته به گیل معنا می دهد . لگ در سنسکریت به معنای ضمیمه ، چسبیده و وابسته است . ضمناً توجه داشته باش که تاتی یک اصطلاح ترکی است و اغلب زبان غیر ترکی معنا می دهد . موفق باشید
زبان گیلکی ربطی به زبان طبری ندارد.
اولا اینکه طبری نام تاریخی و باستانی این زبان هست و در طول تاریخ این زبان نامش طبری بود که معرب واژه تپوری هست
دوما زبان گیلکی به شدت به فارسی نزدیک هست و از نطر دستوری با زبان طبری متفاوت هست
سوما زبان گیلکی اصالت چندانی ندارد
چهارما زبان گیلکی برای همه اهالی گیلان قابل فهم نیست مثلا اهالی لاهیجان زیاد زبان مردم فومن و رشت را متوجه نمی شوند
پنجما تفاوت دستوری و اوایی در زبان گیلکی لاهیجان و گیلکی رشت و فومن کاملا مشهود هست
ششما از نظر تاریخی نه تنها استعمال زبان طبری از زبان گیلکی قدمت بیشتری دارد بلکه استعمال واژه زبان مازندرانی نیز قدمت فراوانی دارد و ظهیرالدین مرعشی از زبان مازندرانی به عنوان زبان اهالی طبرستان نام برده است
هفتما مردم طبرستان از نطر قومیتی از ترکیبی از اقوام سکایی تبار امارد و هیرکانی و تپور هستند و حتی خاندان ممتاز سکایی تبار پارت همچون کارن و اسپهبدان و اسپندیار نیز ساکن طبرستان بودند ولی در گیلان اقوام کادوسی و گل ساکن بودند پس قوم گیل که همان گیلک هست و در گیلان می زیست ربطی به ما مازندرانی ها ندارند
هشتما واژه گیل در زبان گیلکی به معنی گل هست ولی در زبان مازندرانی به گل تیل می گویند
نهما واژه گیل خود ریشه سانسکریت دارد و واژه گیل در زبان پهلوی و پارسی میانه به عنوان صفت استفاده می شد
دهما شاهان پارسی ساسانی تبار ساکن فرشواذگر که شامل گیلان و مازندران و گرگان میشد از واژه گیل و اسپهبد به عنوان لقب استفاده می کردند و به خود گیل گیلانشاه و اسپهبد اسپهبدان می گفتند در حالی که از قوم پارس بودند و ساسانی تبار بودند
ضمنا خیلی از حکومت های شمال ایران مثل ال بوییه و دابویگان و غیره اصالت ساسانی داشتند حتی سلسله صفاریان و سامانیان نیز ساسانی تبار بودند و این نشان دهنده حضور گشترده پارسیان و ساسانیان در گیلان هست
همچنین ما در در اواخر حکومت ساسانی ما شاهد کوچ برخی مردمان مازندران به هندوستان و یزد و کرمان هستیم که کوچندگان ساکن در هندوستان اصالت طبری دارند در هندوستان به عنوان پارسیان هند شناخته می شوند
در اخر باید بگویم ما دو قوم با نام لر داریم که یکی بصورت لور تلفظ می شود و دیگری بصورت لٌر تلفط می شود ان قومی که بصورت لٌر تلفظ می شوذ در لرستان ایران ساکنند و لر زبانند ولی قومی که بصورت لور تلفظ می شود از هندوستان به بلوچستان ایران کوچ کردند و بعد ها ساکن بروجرد لرستان شدند
ضمنا مردم اسکاتلند به زبان خود گیلیک می گویند ولی خود را سلتی تبار می دانند و این ربطی به گیلک بودنشون نداره چون قوم گب در گیلان در غرب سفید رود می زیست ولی متاسفانه برخی دوستان مردم اکاتلند را گیلک می نامند همانطور فرانسوی ها را بخاطر قوم گل گیلک می دانند
با احترام یک تذکر .با این که مازندرانی را همان گیلکی می دانید که درست هم هست چرا در مقالات تان همچنان عنوان زبان مازنددانی را بکار می برید.دقت و شجاعت امثال شما استاد محترم در کاربرد بجای واژگان مسلما در جا افتادن این حقیقت که گیلکی تنها زبان گیلان نییت و مردم مازنددان نیز باید به آن آگاه شون موثر خواهد بود .بزیوی
سلام لکی خیلی شبیه زبان تالشی است مثلا پدر را به به داماد را زوما گوسفند را پس و مسجد را مجد خوردن را هواردن و خیلی کلمات دیگر
نژاد کاسپی چیست؟
با سلام ، پیش از آغاز تمدن برنج توسط مهاجران شالی کار ، که به سرعت به جمعیتی هنگفت رسیدند ، اقوام کم جمغیت با اقتصادی ضعیف مثل مارد ها و کاسی ها یا همان کاسپی ها از دیر باز ساکن حواشی متعلق به نواحی غرب و جنوب دریای خزر بوده اند .این اقوام یاتوسط اشکانیان از منطقه به بیرون رانده شدند یا آن که با جمعیت کم در جمعیت هنگفت شالیکاران یا گالش ها که پرورش و نگهداری گاو مازندرانی شغلشان بود ادغام شدند .
با سلام. در جایی خواندم تبر با تلفظ (tabar ) در گویش مردم مازندران به معنی کوه است. آیا تبرستان می تواند به معنی کوهستان باشد؟ یک نکته دیگر . در ایران ، ما قوم آذری و قوم ترکمن را جدا از هم می دانیم در حالی که ترکمن و آذری نام قوم نیستد و هر دوی آنها جزو نژاد ترک هستند. همچنین ما می گوییم:قوم بختیاری! در حالی که بختیاری خود جزوی از قوم لر است. آیا مازندرانی هم می تواند اینگونه به اشتباه بر سر زبان ها افتاده باشد؟
نام تبرستان به تپور و تپوریا مرتبط است . این نام تاریخی تا کنون به درستی معنا و تفسیر نشده است . نزد بعضی ها به تبر و یا تابر به معنای زمین بلند است .
مازندرانی بودن در معنای نخست یعنی تعلق داشتن به یک ناحیه و یا به یک منطقه جغرافیایی خاص .
با سلام ، در مورد نام های فرزند گلکی میتوانم به چه منابعی رجوع کنم؟
باسلام ، دوست عزیزم ، بسیاری از نام ها و تعداد بیشماری از آن ها که شما فارسی شان می دانید در اصل گیلکیند . گیلک ها و یا دقیق تر بگوییم مازندرانی ها دو هزار سال پیش ، خط و نوشتن را به پارتیان آموختند . پارتیان همانانند که سلسله دیر پای اشکانیان در ایران را بر پا نمودند . توصیه می کنم مطالب را بیشتر بخوانید .
باسلام، عذر خواهی می کنم بابت سوالات زیادی که می پرسم. من به دنبال کتاب فرهنگ نام های مازندرانی نوشته آقای وندادی میگردم اما در قائمشهر به هیچ وجه نتواستم آنرا پیدا کنم. آیا راهی هست که این کتاب را پیدا کنم؟
با سلام متاسفانه از آن کتاب که مورد نظر شماست اطلاعی ندارم .
با سلام، متاسفانه در مازندران و گیلان به دلیل ناآگاهی از اشتراکات ژنتیکی و زبان و فرهنگی و تاریخی، اقداماتی که انجام می شود کافی نیست و هرچه جلوتر برویم به سبب چیرگی زبان فارسی، زبان گلکی در حال فراموشی است و کار برای برگرداندن سخت. آخرین نسلی که علاقه مند به زبان گلکی است همین نسل است. برای مثال مطالب شما در ویکی پدیای گیلکی مورد استفاده قرار گرفته و مازندرانی ها را گیلک و تبری را لهجه ای از گیلکی معرفی نمودند. اما این برای آگاهی کافی نیست و اکثر نویسندگان و کارشناسان اهل مازندران بر این عقیده اند تبری از گیلکی جدا است. حتی در نقشه هایی که برای اقوام ایرانی به کار می برند استان گلستان و بخش هایی از مازندران را فارس معرفی میکنند در حالی که در فیروزکوه و دماوند گلکی کاربرد دارد. می توان گفت شما تنها نویسنده ای هستید که به گیلک بودن مازندرانی ها و بخش هایی از استان های اطراف اعتقاد دارید. واقعا چه کار باید کرد؟
باسلام ، بایستی به آغاز و سر رشته توجه نمود . تمدن در در ون اقلیم جنگلی شمال ایران چه زمان و چگونه و توسط کدام قوم آغاز شد ؟ آن مردم کدام تمدن را داشتند و زبانشان به کدام زبان باستانی نزدیک بوده است ؟ این ها را درس خوانده های ما باید بدانند . درس خوانده های ما این را باید بدانند که تمدن در درون جنگل به ابزار آهنی به نسبت پیش رفته و ارزان و آگاهی به کشت و کار در اقلیم جنگل نیازداشته است . این شاخصه ها و نیز تاریخ کشت برنج و تاریخ تجارت آن ، زمان آغازین تمدن در جنگل های شمال ایران را به دانش پژوهان معرفی می کند . خلاصه این که آنچه شما می خواهید زمانی تحقق پیدا می کند که رسم تبعیت از دانش و دانش پژوهی جایگزین بیهوده گویی شود . نکته ای را به شما یادآور می شوم و مجبورم با یک مثال قضیه را برایتان روشن کنم و آن اینست که هدف از کاوش ها و پاسداری ها ی ما در تخت جمشید و یا در دیگر جا های گرانقدر تاریخی ما ، باز سازی تخت جمشید و یا باز سازی دیگر بنا های مشابه نیست بلکه هدف حفظ نشانه ها و یادگاران است که به شناخت ما ن از خودمان و هویت مان کمک می کند . این مطلب در مورد دیگر نشانه های فرهنگی مان نیز ممکن است صادق باشد . موفق باشید .
با سلام . از سوالات متعددی که می پرسم عذرخواهی میکنم . من نوجوانی ۱۶ ساله هستم که حدود یک سال هست در مورد همین موضوع تحقیق میکنم. برای دوستانم در مدرسه هر چه توضیح می دادم قبول نمی کردند. احساس میکنم آگاه کردن مردم خیلی سخت است . متاسفانه اصلا به فرهنگ و تاریخ مازندران اهمیت نمی دهند و در خانم ها که وضعیت بدتر است . من تا به الان در مورد لباس محلی ، غذای محلی ، زبان ، آداب و رسوم و نام های مازندرانی تحقیقاتی انجام دادم ولی نتیجه مطلوبی نگرفتم . آیا می توانید راهنمایی ام کنید. با سپاس
نباید ناراحت شوید اگر چیزی را شما اهمیت می دهید اما دیگری اهمیت نمیدهد . عکس قضیه نیز همیشه اتفاق می افتد و کسی حق ندارد کسی دیگر را سر زنش کند . اول از همه خودت خوب بدان که به دنبال چه چیز هستی و آن چیز برای تو چرا با اهمیت است . اگر به تاریخ علاقمندی باید متون تاریخی را و موضوعات مورد علاقه ات در تاریخ دنبال کنی . آیا مقالات تاریخی این سایت را خوانده اید ؟
در کتاب (التدوین فی احوال جبال شروین ) نوشته اعتماد السلطنه، ذکر شده طپورها و گیلک ها و کادوسی ها همگی طائفه ای از مارد یا مازد هستند. آیا صحت دارد؟
دوست عزیز به منابع و مراجع مولف باید دقت کنید . متاسفانه این مولف عهد قاجار خیالباف هم گاهی بوده است .
با سلام ، در مناطق کرد نشین و ترک نشین کشورمان برای فرزندان خود نام های محلی بر می گزینند . کردها نزدیک به ۶۰۰۰ اسم دارند! چرا ما در مازندران نام های بسیار کمی داریم؟
با درود ، آیا منظورتان از نام های محلی نام های غیر فارسی است ؟ اگر چنین است بسیاری نام ها در فارسی از زبان مازندرانیان است . مثل کاوه ،ایرج ، فریدون و ….. این قصه سر دراز دارد !
آقای کولائیان از مطالب شما سپاسگزارم. مطلبی ذهن مرا مشغول کرده است. در مازندران ما روستاهایی داریم مثل اسکندر کلا در قائمشهر، خلیل کلا در زیراب، ملا کلا در بابل و همچنین نام سلمانشهر در قدیم ساقی کلایه بوده و همچنین روستایی در رامسر با نام احمد کلایه در رامسر. از آنجایی که بیشتر مردم این شهر ها مانند گیلک های گیلان تکلم می کنند آیا کلایه همان کلا هست که ما می گوییم. یقینا روستاهای بیشتری در استان گیلان پسوند کلایه دارند که من اطلاعی ندارم. لطفا در این رابطه توضیح دهید. با تشکر
با سلام ، در مکتوبات اینجانب این مطلب روشن شده است که واژه « کلا » که تلفظ آن در فونتیک هاروارد – کیوتو khala است. ریشه اصطلاح «کلا »است . این واژه به معنی زمین خرمن ، یا زراعت گاه یا عرصه و یا معادل اصطلاح انگلیسی رایج در فارسی سایت می باشد . از مشتقات این واژه khalaja کلاجَه یا کلایه ( تلفظ ج شبیه جوگی و یوگی )است که آن به معنای جایگاه حاصل گیری و یا خرمنی برای محصول غله است . توسعه مدنیت برنج در گیلان و مازندران از شرق به غرب بوده زبان ساکنان این منطقه تحت تاثیر سالیان دستخوش تحولات شده است . توسعه مدنیت برنج در بعضی نواحی گیلان مثلاً رشت با تاخیر هزار ساله نسبت به مناطق اطراف ساری صورت گرفت . موفق باشید .
سلامی دیگر خدمت استاد کولائیان ، اسناد تاریخی در مورد گیلک بودن مازندرانی ها موجود هست؟
با سلام ، همین که مازندرانیان زبانشان را گیلِکی می دانند دلیل روشنی است . نامه معروف مازیار به خلیفه که در آن نامه خود را «جیل »معرفی می کند و بسیار نکات ریز و درشت دیگر هم می تواند برای شما سند تاریخی تلقی شوند . تنبیه مردم گیل به توسط انوشیروان که در شاهنامه فردوسی آمده در واقع روایت غارت مازندران و کشتار در آنجا به توسط کیوس برادر انوشیروانست . به دلیل سانسور نام کیوس روایت به اصطلاح افتخار آمیز فتح مازندران به انوشیروان نسبت داده می شود و مطابق نوشته های تاریخی و رسمی که فردوسی بزرگ روایت های خود را بر اساس همان اسناد تنظیم می کند ، این کار ارثیه انوشیروان تلقی شد . در روایت یاد شده مندرج در شاهنامه همیشه از گیل و گیلانیان یاد می شود و هدف از آن همان مردم مازندران است .
با درود خدمت استاد ارجمند . یعنی اهالی سوادکوه یا کوهستان های آمل که معمولا ییلاق و قشلاق می کنند گیلک نیستند؟
با سلام ، از میان مردم گیل دسته ای به طور سنتی اختصاصاً به پرورش د ام ( گاو پون ور ) مشغول بوده اند آن ها مختباد و گالش محسوب می شدند . ییلاق و قشلاقشان ضرورت شغلی شان بود .
متأسفانه در مازندران داره سعی میشه به هر نحوی اسم زبان گیلکی رو حذف کنند من یه دوست مازندرانی داشتم دلیلش رو ازش پرسیدم گفت من کلاس پنجم ابتدایی بودم که یه روز از آموزش و پرورش چند نفر اومدن و به ما گفتن اسم زبون شما مازندرانیه نه گیلکی شما تا حالا اشتباه میکردید و ما هم از اون له بعد گفتیم مازندرانی ، این تفرقه اصلا خوب نیست کردی چند نوع داره ولی کسی نمیگه من کرمانشاهی یا سنندجی یا ایلامی صحبت میکنم همشون میگن ما کردی صحبت میکنیم
با سلام!، ندانستن سبب رواج نادرستی هاست . امیدوارم تلاش های جاری دوستان همراه به گذشته تاریخی ما روشنی بیندازد .
سلام
الان من که فامیلیم گیل هست و تو مازندران زندگی میکنیم و خانوادم گویش گیلکی دارند جزو کدوم بحساب میام؟مازندرانی یا گیلانی
با سلام ، البته شما در وهله اول ایرانی هستید ، نام گیل شاید در مقایسه با ایل بهتر معنا می شود . در سنت گذشتگان ایل ییلاق و قشلاق می کند اما گیل به خاطر کشت شالی در قشلاق سکونت دائم دارد . نام گیلان را در اصل شالی کاران به ناحیه جلگه یی شمال ایران بخشیده اند . کهن شهر شاهنامه یا همان مازندران به لحاظ تاریخی ، فقط بخشی از ناحیه گیل نشین شمال ایرانست . موفق باشید .
استاد از زحماتتون ممنونم،،، من خود مازندرانی ام و در شرق مازندران چشم به جهان گشودم،،، ما از همان ابتدا زبان خود را “گِلِکی” می دانستیم و تا ۲۰ سال پیش گویش مازندران را “طبری” نمیگفتن و به هرحال من تا زنده ام بر این اعتقادم و زبان گلکی را متعلق به مازندران میدانم بطوریکه نیاز به هویت بخشی ندارد چون آن را از پدرانمان به ارث بردیم،،،، به هرحال امیدوارم همانطور که گویشهای مختلف کوردی مانند سورانی هورامی کرمانجی میتوانند همه در مجموعه کوردی به حیات خود ادامه دهند و با کمک هم قوی تر میشوند، گلی مازندران و گیلکی گیلان هم بتوانند با هم به یک زبان مشترک برسند و فرهنگستان داشته باشیم
؛ من پیرامون معنای “گلکی یا گیلکی” مطالعه زیادی انجام دادم؛ استاد دهخدا در فرهنگ اصطلاحات معروف خود در برگردان واژه “گِلِه”(شکایت) این نکته را بیان می کند که “پهلوی آن گیلک است” ، من هم با مطالعه ادبیات مازندران و اشعار امیری طالبی کتولی لیلی جان …به این نتیجه رسیدم که گویش مازندران(گلکی) زبانی همراه با ” شکایت رُک گویی و گلایه” است؛ اما درباره معنای گیلان هم به این نتیجه رسیدم که اولا گیلان و مازندران هر دو از نژاد کاسپی هستند و فرقی نمیکند دیلم آمارد یا تپور؛ در گویش مازندرانی و واژگان ما “گِل” به معنای “زنده” است البته در فرهنگ اوستایی هم چنین واژه ای را دیدم به معنای “سرزندگی، پویایی، چیرگی” مثلا در مازندرانی میگوییم “گِل و گور نکرده” یعنی “زنده و مرده نکرد( هر دو را جمع بست)”، دوستان گیلانی من هم میگفتند “گیلک را زبان خود می دانیم نه قومیت”،،، امیدوارم شما با راهنمایی های ارزنده خود بنده را بهره مند کنید، سپاسگزارم
با سلام ، دوست عزیز شما سرگذشت قومی را آغاز به مطالعه نموده اید که از قضا مردم این قوم ، واژه گیلکی را برای نامیدن زبان متعلق به خود به کار می برند . میدانید آنها علاوه بر این واژه که شما آن را مبنای کار خود می کنید ، واژه های دیگر نیز در محاوره و در امور مربوط به خود دارند و آن ها را به کار می گیرند و تنها واژه ” گیلکی ” مشخصه این مردم نیست، صد ها و صدها واژه دیگر نیز هست . امور ی دیگر نیز هست . مثلاً ویژگی جغرافیایی محل زندگی این مردم . ویژگی های تمدنی این قوم که با غله برنج از دیرباز گره خورده است و هنوز هم این مردم قریب هشتاد درصد برنج تولید داخل کشور را به عمل می آورند . این مردم ویژگی های موسیقایی و شعری خود را دارند و و و ….. و بسیاری چیز های دیگر . همه این شاخصه ها را اگر شما کنار یکدیگر ببینید آنگاه برای شما ممکن می شود که با چیدن تکه های پازل کنار هم موضوع مورد مطالعه تان را بهتر بشناسید .
فقط با تخیل در مورد یک واژه نمی توان تاریخ یک قوم را رقم زد و برایشان گفت که این مردم چون با گله و شکایت بسیار سر و کار داشته اند و دارند پس زبانشان گٍلکی است . در پایان از شما تشکر می کنم . شما خواسته اید راهنمایی تان کنم . موفق باشید
با سلام.به ناچار فارسی می نویسم که همه از آن بهره ببرند(اَگی نا گِلِکی نویشتمه).ما زبانی داریم که در خطه ی شمال از غرب گیلان تا شرق مازندران پیشین(گلستان کنونی)رایج است و در سوی جنوبی البرز(سمنان،تهران،البرز و قزوین)نیز روایی دارد.همان گونه که مردم بومی این سرزمین می گویند می توان این زبان را گِلیکی/گیلکی نامید و ایرادی در کار نخواهد بود.البته در سرزمین های دیگر نیز رایج است که مردم بومی،زبان خود را با واژه ای می نامند که در نزد دیگران شاید دور از ذهن باشد.برای نمونه ما زبانی را آلمانی می شناسیم ولی خودشان آن را دویچ اشپرشهdeutsch spreche می نامند که برای برخی ها نا آشناست و همین طور ما زبان قوم و مردمی را ژاپنی ولی خودشان آن را” نیهُن گو “می نامند.در پژوهش هایی که من انجام داده ام از استان گلستان تا غرب گیلان همه ی دانایانی که از رسانه ها تقلید نمی کنند خود را گیلک و زبانشان را گیلکی می نامند و در سال های اخیر تلاش زیادی بویژه در میان رسانه ها و سواد آموخته ها شده که خود را از این واژه جدا بدانند و مازندرانی بشناسانند و امید است که با تلاش ماها این مسئله حل شود.سپاس از مهرتان
از کی تا حالا مازندرانی شده زبان؟
فقط یه لهجه است چون ادم فارسی زبان همه حرفاشونو میفهمه ولی حرف گیلک رو نمیشه فهمید
با سلام ،
مازندرانی آیا لهجه یی از فارسی است یا خود یک زبان محسوب می شود ؟ این سوال را از زبان شناسان بپرسید . البته به اعتقاد آنان مازندرانی یک زبان است ،گرچه متاسفانه بنا به ملاحظاتی بی معنا ، گاهی این واقعیت انکار می شود .
البته یک ایرانی فارس زبان که با مازندرانیان بیشتر آشناست آسانتر زبان آنان را می فهمد . بد نیست گاهی هم با مردم کهنسال مازندرانی در روستاهای اطراف شهر ها صحبت کنید که در آن صورت نتیجه یی دیگر خواهید گرفت.
شهر نشینان مازندرانی به خصوص ساروی ها زبانشان آمیختگی زیاد با واژگان فارسی دارد .
باید بپذیریم که وقایع تاریخی و موقعیت جغرافیایی خاص مازندر ، سبب تاثیر پذیری فوق العاده ،و زیاده از حد زبان مازندرانی از زبان پایتخت نشینان (تهرانیان )شده است . ضمناً هم مازندرانی و هم فارسی از خانواده زبان های هند و ایرانی اند .
استاد گرامی درود بر شما یک چیز را متوجه نشدم اگر گیلکی زبان مردم جلگه است چرا مردم اطراف کرج هم زبان خود را گیلکی می دانند؟
با سلام ،بله دوست عزیز در اطراف کرج و در اطراف تهران در محله هایی هنوز هم به گیلکی حرف می زنند و خود را گیلک می دانند . گیل ها از دیرباز کشاورزان و دامدارانی ماهر محسوب میشدند و حضورشان در دوسوی رشته کوه البرز که ارتفاعات آن برایشان در عهد باستان مقدس بود دور از انتظار نیست . حتا امروز هم بعضی مردم گیل که در تابستان به ارتفاعات البرز می روند در بازگشت از سوی مردم بین راه این را می شنوند : زیارت قبول !
با سلام
با توجه به ریشه یابی سنسکریت کلمه گیل و گیلکی هیچ شکی در هم خانواده بودن مردم شمال وجود ندارد.
مگر امکان پذیر است ۳ میلیون نفر مردم مازندرانی با هم تصمیم بگیرند و به زبان خویش ( یعنی تمام هویت خود ) اشتباهی !!! نام دیگری بگزارند
ضمنا با توجه به تحقیقات استاد کولائیان لهجه معیار گیلکی ، لهجه ایست که در ساری به آن سخن گفته می شود زیرا ریشه زبان گیلکی چه در مازندران چه در گیلان و چه در نواحی اطراف از حوزه رود تجن سرچشمه گرفته است.
گیلکی . نام گویش مردمان گیلان (غیر دیلم و تالش) می باشد. و نیز این نامی است که روستاییان مازندران به غلط بر زبان خود می نهند . هنگامیکه از یکی روستایی مازندرانی پرسیده شود که به چه زبانی گپ میزنید ؛ میگوید “من گیلکی گپ زمبه “، من به گلیکی حرف میزنم . با اینکه مردمان مازندران دارای زبانی مستقل اما همخانواده با فارسی می باشند که ریشه در اوستایی و مادی و پهلوی اشکانی و فارسی میانه دارد اما چرایی و دلیل اطلاق صفت گیلکی بر زبان خود از سوی روستاییان مازندران چندان مشخص نیست، احتمالاً این صفت از غرب مازندران که دیلمیان آماردی و تا حدودی گیلک در آن ناحیه حضور دارند و دارای گویشی گیلکی می باشند رواج یافته است.
ا سلام ، اولاً به کدام دلیل فقط روستاییان ، شهر نشینان مازندرانی هم از قدیم چنین اعتقادی داشتند و زبانشان را گیلکی و یا گلکی می دانستند . ثانیا چرا غلط ؟ مثل این است که بگویید آن هاغلط حرف می زنند !!
ثالثاً ،چه کسی گفته که همخانوادگی با فارسی فقط خاص زبان مازندرانی است و این شامل زبان گیلانیان نمی شود ؟
گفته اید چرایی و دلیل اطلاق صفت گیلکی از سوی روستاییان بر زبان خودشان چندان مشخص نیست ، اگر چنین است و این مطلب برای شخص شما امری نامشخص است، چگونه مردم را در این زمینه به غلط گفتن متهم می کنید ؟
با درود.ما مازندرانیان با همه ی غرور زبانمان را گِلیکی می دانیم و صطلاح زبان مازندرانی ساخته ی کسانی است که این زبان را محدود و محصور به مازندران فعلی می دانند در حالی که استان های البرز،تهران،سمنان،گلستان نیز گیلک زبان(مازندرانی زبان هستند و به کار بردن زبان مازندرانی محدودیت هایی را دارد که کاربرد زبان گلیکی فاقد این محدودیت است.شاد باشید.من بِشَری مه و اَمه زِوُن گِلیکی یه.ته خانا بِدُن.
با سلام. به نظر شما آیا میان واژهای” گیل” ، “گالش(گاوبان) “، ” گیل گمش ( گمش احتمالآ به معنای گامیش= گاومیش) “، “گیلگه میش (شاید به معنای پهوان قوی) “و گیلاس ارتباط وجود دارد؟؟؟؟ لطفآ اگه ممکنه جواب رو به ایمیل بنده هم بفرستید
با درود،« گیل» تحول یافته« کیل» و «گالش» تحول یافته« گورکش» است، گیلگمش متعلق به زبانی دیگر و گیلاس را جستجو نکرده ام . فراموش نفرمایید که الفاظ مشابه در زبان های متفاوت فراوان یافت می شود و این ، لزوماً ًاثبات ارتباط یا اشتراکی در معنا نیست .
با سلامی دیگر خدمت استاد ارجمند. مدت مدیدی است که در انتظار مقاله ای دیگر از سوی شما نشسته ایم.امیدواریم که بار دیگر افتخار خواندن مقالات شما را بیابیم. می خواستم بدانم که آیا هجای دوم کلمه گیلک که ( لک ) می باشد می تواند بار معنایی داشته باشد.زیرا عده ای از دوستان آن را با معنای مرد که در زبان های شاخه قفقازی آمده است مرتبط می دانند تا ۲ موضوع را استنتاج نمایند:۱- ریشه قفقازی گیلک ها ۲- رمز گشایی از کلمه گیله مرد (گیل + لک) ، زیرا همانگونه که اشاره شد از منظر ایشان لک به معنای مرد بوده و ترکیب واژگان گیل و لک ما را به کلمه گیله مرد می رساند.البته باید تصریح نمایم که بنده از شیفتگان مقالات شما به ویژه مقاله گیل،گیلک،گیلکی شما می باشم.با تشکر.
با سلام و تشکر از شما، در کتابی که به زودی منتشر می شود به این نکته اشاره خواهد شد .به نظر اینجانب جزء مورد نظر شما در اصل \” لگ \” است که \” لک \” تلفظ و اینگونه نیز نوشته می شود . سنسکریت\” لگ\” پیوستن و پیوست بودن است .
با سلام خدمت شما اگر مردم مازندران گیل باشند پس مردم گیلان چ نامیده می شوند؟
با درود ،دوست عزیز اگر به موضوع مقاله دقت کنید در زبان باستانی مردم ، گیل به کسی اطلاق می شد که در قشلاق سکونت دائم داشت و به اصطلاح ییلاق و قشلاق نمی کرد . دلیل اصلی این وضع زراعت برنج بود . برنجکاران مردم ایلاتی نبودند . در سر تا سر شمال جمعیت اصلی این مردم در مکان هایی ثابت مقیم می شدند .
دو نام و یا دو اصطلاح مازندران و گیلان، نام های جغرافیایی اند که به دلائل سیاسی و تاریخی ، به دو منطقه از شمال ایران تعلق گرفته است .
سلام استاد خواهشن راجع به زبان تبری یا گیلکی مردم روستا های قسمت شمالی تهران ما هم صحبت کنید. در پناه خدا یا علی.
با سلام ، سکونت در شمال تهران و پیرامون قله با شکوه دماوند سرگذشتی مربوط به دو هزارسال پیش از این دارد . بارزترین نشانه ها از آن دوران نام واژه های \”دماوند \” و \” لواسان \” اند . برای مهاجرین از شمال هند، قله\”دماوند \” ، کوه خدا بود و\” لواسان \” نام دیگر این قله بوده است . سکونت گیل زبان ها در این اطراف در آغاز بیشتر انگیزه مذهبی داشته است . آن ها قربت به این مکان را، قربت به خدای خود می دانستند . معنای واژگانی\” لواسان\” و \” دماوند\” را در نوشته هایی دیگر به همین قلم جستجو کنید . ضمناً به نظر میرسد واژه های شمیران و تهران و رودهن و بومهن و … از همان دوران به یادگار مانده اند .موفق باشید
با سلامی دیگر خدمت استاد ارجمند.از مدت ها پیش با توجه به آشنایی نسبی بنده با زبان گیلکی مازندران و گیلان وگویش دیلمان و سیاهکل و همچنین زبان تالشی،پیرامون اقوامی در ترکیه موسوم به (( زازا )) یا ((دیملی dimli)) به مطالعه نشته ام.البته بیش تر آگاهی های من از طریق سایت های اقوام زازا از جمله سایت معتبر http://www.zazaki.de می باشد.جالب است که پس از قرن ها این مردمان ریشه خود را متعلق به شمال ایران می دانند و دیملی را تغییر یافته واژه ((دیلمی)) دانسته و همواره در نوشته های خود از ارتباط زازاکی با گیلکی سخن می رانند.بسیار ارزشمند است که علاقمندان گیلک نیز به سایت فوق الذکر مراجعه نمایند.از سوی دیگر مطالعات بنده صرفا از روی تفنن و تعصب به فرهنگ آبا و اجدادی می باشد.نظر به اینکه بنده تا کنون ندیده ام که استادید بزرگ در مازندران و گیلان و تالش پیرامون زازا ها و اشتراکات زبانی گیلکی و زازاکی،فرهنگدوستان گیلک و تالش را با دانش خود مساعدت نمایند،بسیار سزد که شما استاد گرامی با دانش ستودنی خود دوستاران فرهنگ را در مازندران و گیلان و تالش با نظرات خود پیرامون این موضوعات یاری بفرمایید.با تشکر.
با درود ، در مورد مردمی که شما در نظر دارید باید عرض کنم من نیز مطالبی خوانده ام . گویا عده یی آنان را از شمال ایران و عده یی نیز بر عکس ، دیلمیان شمال ایران را مردمانی از جنس آنان دانسته، آمده از محلی در ترکیه امروز تصور می کنند . به نظر اینجانب شاید ، شاید حالت سومی را نیز بتوان مطرح نمود که آن ها نیز در اصل ،دسته یی از مهاجران شمال هند بوده اند و از همان ابتدا به دیلم و یا به نامی شبیه آن شهرت داشتند و علاوه بر مناطقی از گیلان و مازندران در ارمنستان قدیم نیز ساکن می شوند . منطقه سکونت این مردم و شهرت تاریخی و مهارتشان در امر کشاورزی تا حدودی ااین مطلب را تایید می کند . موفق باشید .
با سلامی دیگر خدمت استاد ارجمند.اگر چه تمامی مقالات شما برای هر فرهنگدوست مازندرانی و همچنین گیلانی بی اندازه ارزشمند است اما آن چه که حقیقتا بنده را شیفته مقالات شما نموده است به کار بردن واژه گیلک برای گوشوران مازندرانی و مهم تر از آن رمزگشایی وجه تسمیه گیلک برای مردمان گیلان و مازندران می باشد که اگر با عمق جان به مطالعه مقاله (گیل،گیلک،گیلکی) بپردازیم بی اندازه حیرت آور و درخور تحسین است.اگر چه به حق مقاله شما دلیلی است متقن برای پاسخ به کسانی که استفاده از لفظ گلک(گیلک) را توسط پدربزگ هایمان برای نامیدن مازندرانیان،اشباه می دانند، اما بنده نیز اگر اجازه بفرمایید موضوعی را برای شما و دیگر فرهنگدوستان بیان نمایم.از جمله مناطقی که از دیرباز از جمله اماکن تمدنی مازندرانیان بوده است سرزمین به غایت کهن کجور می باشد که هنوز نیز حتی در بین نوجوانان آن زبان مازندرانی با استحکام ستودنی ای،تکلم می شود.در سرزمین کجور روستایی به نام انگیل(angil) قرار دارد که ساکنان آن از اقوام غیر مازندرانی می باشند که در اعصار گذشته به کجور کوچانده شده اند.علت نامگذاری این روستا را عده ای از پژوهشگران در غرب استان در نوشتاری پیرامون وجه تسمیه اماکن و طوایف غرب استان مازندران این چنین بیان نموده اند که پیشوند ان(an) در ابتدای واژه انگیل پیشوند دیگرساز است،همچون ان(an) در ابتدای واژه انیرانی (ان+ایرانی) و انیرانی هر مردمی را گویند که ایرانی نباشند.اگر این تحلیل را بپذیریم باید بگوییم که مردمان کجور خود را گیل دانسته اند و مردمان غیر گیل را انگیل نامیده اند.با تشکر.
با سلام خدمت استاد ارجمند.مصدر رفتن در مازندرانی شرقی و نواحی میانی استان در حالت مثبت و منفی افعال و یا امر و نهی با یکدیگر متفاوت است.برای مثال \\\”رفتم\\\” که می شود \\\”بوردمه\\\” از مصدر \\\”بوردن\\\” می باشد اما \\\”نرفتم\\\” می شود \\\”نشیمه\\\” که از مصدر \\\”شیین=shiyen\\\” می باشد و همین طور \\\”برو\\\” که می شود \\\”بور\\\” و \\\”نرو\\\” که می شود \\\”نشو\\\”.اما در غرب استان این دوگانگی در مصدر مشاهده نمی شود زیرا \\\”رفتم\\\” می شود \\\”بشیمه\\\” و نرفتم هم می شود\\\”نشیمه\\\” که اگر عنایت بفرمایید هر دو از مصدر \\\”شیین=shiyen\\\” می باشد.علت دوگانگی در مصدر در شرق و نواحی مرکزی استان در این گونه موارد چیست؟با تشکر.
با درود به شما، باید عرض کنم واژه ها و فعل های هم معنا و یا مشابه و یا نزدیک به هم در زبان گیلکی در گذشته این زبان فراوان بود و تعدادشان به قلت امروز نبوده است (مثلاً برای فعل رفتن).
بعید نیست که با کم فروغ شدن زبان در طول زمان و نبود کتابت و نبود تحریر و به خاطر گسست ها و دورماندن از یکدیگر ، ، مردم هر منطقه، متفاوت با هم، در کاربرد افعال، بعضی را به خاطر سپرده و بعضی را به فراموشی سپرده اند.
خیلی خوب ودقیق بود.
با سلام وخسته نباشید.بنده فارغ التحصیل دکترای جامعه شناسی هستم ودرحال تحقیق از یک ترانه مازندرانی هستم.که نام این ترانه یورمله ی مصومه است (معصومه ی یورمحلی- یورمحله محله ای ازمحلات قدیمی بابلسر است.که در حال حاضر دربافت میانی این شهرستان نام وقدمتش را حفظ کرده است) باتوجه به اینکه تحقیق میدانی ام را آغاز کردم از شما کارشناس محترم استدعا دارم درصورتیکه از این ترانه ومتن اصلی آن ویا اشخاص واعلام وشاعر آن مطلعید راهنمایی ویاری فرمائید. ارادتمند حمید رضا ابراهیم زاده
با درود ، با آرزوی موفقیت برای شما، متاسفانه بابت موضوع مورد نظر شما اطلاعی ندارم .
سلام آقای کولائیان
من دوستان مازندرانی زیادی دارم که از نگرانی اینکه با گیلانیها اشتباه گرقته شوند از نام گیلک و گیلکی فرار میکنند حتی حاضر نیستند بگویند که نام زبانشان گیلکی است در حالیکه مردم عادی این واقعیت را پنهان نمیکنند.در مناطق فیروزکوه سیمین دشت و حتی میگون نزدیک تهران مردم زبان خود را گیلکی میگویند .فکر میکنم محققانی چون شما میبایست برای حوانان این موضوع را روشن کنید که نباید از خویشتن خود فرار کنند بلکه با شناخت خود و تواناییهای مردم سرزمینهای شمالی به خود افتخار کنند
با تشکر از اقای کولاییان
بسیار جالب بود و این فرضیه دو گونهی شیوهی زیستی و تولیدی یکجانشینی و کوچنشینی را نشان میدهد. در ضمن بدنیست اشارهای هم به مصدر متن (شرق گیلان) و مختن (غرب گیلان) به معنی گشتن و حرکت کردن کنم. مختن از اساس دلالت دارد بر جابهجا شدن و زیر پا گذاشتن و گشتن .
از توجه عمیق شما به موضوع سپاسگزارم .از توجه عمیق شما به موضوع سپاسگزارم .
جناب رستمی با درود به شما ، از یادداشتتان تشکر می کنم و پیشنهاد می کنم که به مقاله \” پاسخی به یک نقد \” در همین سایت و به قلم اینجانب، نگاهی بیندازید . مرور باقی مقالات را هم در صورت داشتن فرصت ، به شما پیشنهاد می کنم .
با عرض سلام خدمت اقای کولاییان محقق خلاق و عزیز مازندرانی
پرسشی در ذهن بنده ایجاد شده که بسیار خرسند می شوم اگر که پاسخش را بدانم:
همانطور که می دانیم زبان طبری که گویش مازندرانی میوه ای از شاخه ی آن است خود شاخکی از شاخه ی زبان های ایرانی میانه است و از انجا که زبانهای ایرانی و هندی از یک خانواده هستند پس بی دلیل نیست که واژه های سنسکریت و واژ های مازندرانی با یکدیگر نسبتی داشته باشند و این دلیل بر این نمی شود که مازندرانی ها قومی مهاجر از هند می باشند. دست کم این مشابهت به تنهایی دلیل این امر نمی شود چطور این مشکل را حل می کنید ؟ توضیحات کمی در این باره از شما خوانده ام نیازمند توضیحات بیشتر هستم
درود بر شما
موفق و پیروز باشید