آقای کاتوزیان سال ها و سال هاست که ایران را بدون دلیل از کشور های شرقی و آسیایی کاملاً استثنا می کنند . اصطلاحی که ایشان باب کرده عده ای را به بیراهه کشانده است .
همایون کاتوزیان چشم های خودش را به قحطی های دوره ای در تاریخ ایران بسته است . همان قحطی ها و خشکسالی ها که می آمد و می رفت و هر بار با آمدنش همه چیز حتی قوانین نیم بند را که پا می گرفت با خود می برد و در منطقه ای وسیع از امپراطوری همه چیز از نو و فقط با دخالت حکومت های نیمه جان در مرکز پا می گرفت و به دنبال آن اشرافیت و مالکیت در همان منطقه ، دوباره به دسته و گروهی تازه تعلق می گرفت .(( نگاه کنید به جامعه قحطی و جامعه شناسی قحطی ( نگاه به عاملی بازدارنده در تکامل اجتماعی شرق ). منبع : اطلاعات سیاسی اقتصادی خرداد و تیر ۱۳۸۳))
حال در این روزگار که تکنولوژی و وجود منابع سرشار نفت ، کشور را به دوره ای دیگر کشانده ، استثنای فراوانی و در دسترس بودن نفت و گاز ، سرنوشت ما مردم ایران را به گونه ای دیگر رقم زده ، مشاهده می کنیم تعبیر نادرست اقتصاددانان ما از درآمد های کلان و هنگفت نفت و گاز در نیم قرن اخیر که مثل گذشته و براساس الگویی کهنه ،کماکان این میراث نقد را درآمدی غیر مالیاتی برای حکومت و دولت به حساب می آورند و اینگونه نیز آن را قرائت می کنند به همراه نوسانات در میزان درآمدهای نفت و گاز ، همه عواملی شده اند که دولت و حکومت و جامعه ما را طی نیم قرن اخیر، آشکارا متزلزل نگهداشته است . متاسفانه دکتر کاتوزیان مثل دیگر عالمان اقتصادی ما متوجه این مشکل تازه و راه حل آن نمی شود و با منطق خاص خود بی درنگ مصیبت را با سابقه و فرهنگ گذشته ایران که جامعه قحطی بوده است پیوند می زند و اینگونه گمان می کند و اصطلاحات کذایی خودش را به کار می برد . عده زیادی با شنیدن حرف های این مرد محترم ، در یافتن راه حل و چاره جویی برای کشور هر روز و هر روز مایوس و مایوس تر می شوند. مطلبی که در زیر آمده گفت و گویی است با دکتر کاتوزیان به نقل از سایت موسوم به دارایان – داشته های اقتصاد ایران :
آقای کاتوزیان سال ها و سال هاست که ایران را بدون دلیل از کشور های شرقی و آسیایی کاملاً استثنا می کنند . اصطلاحی که ایشان باب کرده عده ای را به بیراهه کشانده است .
همایون کاتوزیان چشم های خودش را به قحطی های دوره ای در تاریخ ایران بسته است . همان قحطی ها و خشکسالی ها که می آمد و می رفت و هر بار با آمدنش همه چیز حتی قوانین نیم بند را که پا می گرفت با خود می برد و در منطقه ای وسیع از امپراطوری همه چیز از نو و فقط با دخالت حکومت های نیمه جان در مرکز پا می گرفت و به دنبال آن اشرافیت و مالکیت در همان منطقه ، دوباره به دسته و گروهی تازه تعلق می گرفت .(( نگاه کنید به جامعه قحطی و جامعه شناسی قحطی ( نگاه به عاملی بازدارنده در تکامل اجتماعی شرق ). منبع : اطلاعات سیاسی اقتصادی خرداد و تیر ۱۳۸۳))
شما اگر بخواهید به طور خلاصه طرح موضوع کنید که ایده محوری نظریه «جامعه کلنگی» یا جامعه کوتاهمدت چیست به کدام محورها اشاره میکنید؟
نکته اصلی همان کوتاهمدت بودن است. یعنی جامعهای که در آن چشم انداز بلندمدتی چه در زندگی کلان و چه در زندگی خرد وجود ندارد. یعنی اینکه هم در چشم انداز جامعه کوتاه مدت است و هم در زندگی فردی. این ضرب المثل هایی که در ادبیات ما وجود دارد که «شش ماه دیگر کی مرده، کی زنده؟» یا «از این ستون تا آن ستون فرج است» یا «یک سیب را که بیندازی بالا ده تا چرخ می خورد تا بیاید پایین» همه اینها صحبت از این می کند که هیچ معلوم نیست چه اتفاقی می افتد.
این مسئله از نظر تاریخی وجوه گوناگونی دارد. مثلا فرض بفرمایید که طبقات اجتماعی همیشه در ایران وجود داشته اند. پولدار بوده است، فقیر و مالک و تاجر همیشه وجود داشته اند، ولی طبقات اجتماعی در ایران همیشه کوتاه مدت بوده اند. بدین معنا که ترکیب طبقات اجتماعی تفاوت می کرده است. یعنی فرض کنید در ظرف ۵۰ سال بسیاری از آنها که جزو طبقه مالکین بوده اند، دیگر الان جزو مالکین نیستند. یعنی خانواده و بازماندگان شان دیگر مالک نبوده اند و تداوم در این مورد دیگر وجود نداشته است.
این مسئله عدم استمرار در جامعه را نشان میدهد که جامعه را کوتاه مدت می کند و همه مناسبات فردی و اجتماعی بر اساس کوتاه مدت بودن جامعه طرح ریزی می شود. مثلا فرض کنید که انباشت بلند مدت سرمایه در ایران هرگز وجود نداشته است. برای اینکه انباشت بلند مدت سرمایه به یک چشم انداز بلند مدت سرمایه نیاز دارد. بدین معنا که آن کسی که می خواهد سرمایه را انباشت کند باید اطمینان داشته باشد که دو سال دیگر اموالش غارت نمی شود.
اگر هم کسانی موفق میشدند که مقداری از سرمایه خود را انباشت کنند بعد از مدتی آن سرمایه غارت می شد و به همین دلیل هم انباشت بلند مدت سرمایه در جامعه هرگز پدید نیامد.
در این نظریه که شما مطرح کردید نتیجه مستقیم یا بلافاصله این عدم انباشتگی فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی یا این عدم تداوم در جامعه ایران که آن را جامعه کوتاه مدت میدانید؛ چیست؟
نتیجه اش عدم توسعه است. نه اینکه جامعه اصلا توسعه پیدا نمی کند. البته جامعه ایران توسعه پیدا کرده است. تکنولوژی که امروز به کار برده می شود با صد سال پیش فرق دارد. اما منظور من توسعه اجتماعی و از جمله توسعه سیاسی است و این امر فقط ممکن است در بلندمدت انجام گیرد.
با چشم اندازهای کوتاه مدت شما از یک کوتاه مدت به کوتاه مدت دیگری می روید. جامعه کلنگی که شما به آن اشاره کردید این است که مثلا یک ساختمان ۲۰ یا ۳۰ ساله می شود. هنوز هم استقامت دارد و سرپاست ولی کلنگ برمی دارند و خرابش می کنند و می گویند که کلنگی است.
تئوری توطئه یکی از بلاهای بزرگی است که بر سر جامعه ایران آمده است. چون حداقل دلیل مخل بودن آن این است که این تئوری فلج کننده است. شما وقتی فکر کنید که زندگی شما دست دیگران است. اختیارتان دست دیگران است و هر چه برایتان اتفاق می افتد به علت تصمیم دیگران است، دیگر کاری نمی توانید انجام بدهید.
اساس و مبنای جامعه بر پایه همین کلنگی بودن و کوتاه مدت بودنش قرار دارد. برای اینکه همه بدون اینکه تئوری بدانند از این واقعیت آگاهند. چنانچه گفتم وقتی ضرب المثل ما می گوید «شش ماه دیگر کی مرده، کی زنده» در آن تئوری وجود ندارد، بلکه یک واقعیت تجربی را بیان می کند.
عامل اصلی کوتاه مدت بودن جامعه ایران از نظر شما چیست؟ آیا عناصر فرهنگی است یا مختصات درونی خود جامعه ایران است؟ چه عاملی را شما برای تحقق تئوری کوتاهمدت بودن جامعه ایرانی عامل اصلی فرض می کنید؟
بله. عامل خارجی که به هیچ وجه موثر نیست. مهمترین مبنای قضیه همان استبدادی بودن جامعه است. هم جامعه و هم دولت استبدادی هستند. منظورم از استبدادی بودن صرفا دیکتاتوری یا حکومت قهرآمیز نیست، بلکه یک ویژگی اجتماعی است که بر مبنای آن دولت از یک سویی بر مبنای قانون و قانونمداری رشد نکرده است و از سوی دیگر جامعه هم از سوی دیگر بر مبنای انضباط و نظم طراحی نشده است. یعنی از یک سو قانون متزلزل است و از سوی دیگر انضباط. و به همین جهت هم هیچ گاه معلوم نیست که چند وقت دیگر قرار است چه اتفاقی رخ دهد.
منبع: https://t.me/eghtesadd
2 پاسخ
با سلام به استاد محترم باید اذعان کرد که با توجه به اصالت شخصی خودم که از بندپی بابل می باشد از تبار دهون(دیو) می باشم و در کودکی بیاد دارم که در محله مان که از دو سه تیره تشکیل شده افراد به تبار و نام معرفی می شدند و با افتخار یاد می کردند که از تبار دیو یا دهون هستم اری اکنون که ۵۰ سال از ان تاریخ می گذرد و از طرفی هم که مطالعاتی در این خصوص داشته ام مکتوبات استاد کاملا منطبق با یافته های خودم است علم ژنتیک در اینده راهگشای مهمی خواهد بود با این اوصاف مهاجران هندی اصیل ترین قوم مازنی حکومت مستقل داشتن عدم تسخیر زرتشتیان فراری دادن انها از دست تبر زن های مازنی وارونه نمودن معنی دیو از چشم انان به عنوان خصمکه حایت از مقاومت جانانه و یاءس و نامیدی مهاجمان زرتشتی که در شاهنامه فردوسی مشهود است داشتن اداب و رسوم شبیه رقص و سماء که همراه جیغ و سرور در مراسم به عهده داشتن حاکمیت بخشها و محله ها به طور سنتی تا پهلوی اول داشتن اثار ی چون نام محلات پلها چشمه ها قبرستان و …حفظ اصالت تیره ای و تباری خویش طوری که اکثرا میدانند اصلتا از دهون یا دیو می باشندپراکندگی در تمام مازندران مثل دیوا- صورت(دیوصورتی-دیوبندو..)-دیوکلا-دیودشت-دیوچشمه و حتی در لنگرود گیلان هم روستایی با نام دیوشل داریم که همه اینها حکایت از کیاست پژوهش استاد و اصالت دیوان مازندران دارداز زمان صفویه دیوان که حکومت از دست رفته مازندران را با اعمال نفوذ سنتی و شهامت و دلیری خود به انان باز گرداندند و مجددا حاکم اکثر مناطق شدند و پیوند فامیلی با شاه عباس (دوم) از جانب مادر در گسترش تشیع و انجام مراسم دینی تعبد و تعصب خاصی از خود نشان دادند.
با درود ، از تماس شما و اظهار لطفتان متشکرم .