دست نوشته ای بدون امضا نقد کتاب اینجانب ” الگوی کهنه اقتصاددانان ما ” است . تصویر دست نوشته در ذیل همین مقاله آمده است . به امید آنکه به تفاهم فیمابین کمکی شود ، سعی خواهم کرد به نکاتی که نویسنده نقد بدان اشاره می کند پاسخ دهم .
دست نوشته ای بدون امضا که نقدی است به کتاب اینجانب ” الگوی کهنه اقتصاددانان ما ” ، به دستم رسید . آن دست نوشته در ذیل همین مقاله آمده است . بدین امید که به تفاهم فیمابین کمک کند ،سعی خواهم کرد به نکاتی که نویسنده نقد بدان اشاره می کند پاسخ دهم . .
اولین نکته که ناقد به آن اشاره می کند موضوع تفکیک سیستمی جامعه و حکومت است که در صفحه چهاردهم کتاب آمده است . سعی خواهم نمود ابتدا شمه ای از آنچه که در کتاب بیان میشود را برای آشنایی خواننده در اینجا نقل کنم .
تعریف سیستم
تعریف عام و جهانشمول و مورد قبول از سیستم چنین است: یک سیستم متشکل از عناصری با ارتباط متقابل است. تفکیک یک سیستم از محیط آن امری قراردادی است و وسیله ای است که ما انسانها به کمک آن شناخت پدیده های پیچیده جهان را در حوزه توانایی ذهنی خود قرار می دهیم.
رویکرد سیستمی به مجموعه جامعه و حکومت به نوبه خود کمک بزرگی به روشن شدن مسائل اقتصادی و اجتماعی است.
تفکیک سیستمی جامعه و حکومت
شکل بالا تفکیک سیستمی و صدور و دریافت کمیت ها و علائم را بین دو جزء سیستم یعنی (جامعه) و (حکومت) نشان می دهد. . در همه کشورها و در هر زمان که جامعه و حکومتی تکوین یافته است، می توان چنین شکلی از ارتباط سیستمی بین حکومت و مردم را مجسم کرد. این در واقع شکلی اساسی و بنیادی و در عین حال طبیعی و منشا گرفته از نظم زندگی در جوامع بشری است. مشکل بتوان جامعه ای بالنسبه متعادل را فرض نمود که در آن ارتباط سیستمی مورد نظر (با وجود باز بودن سیستم) ملازم با تعادل نسبی و تعامل و کنترل متقابل چهار دسته از عوامل قابل مشاهده در نمودار نباشد. عوامل مورد اشاره به ترتیب از این قرارند:
۱. حمایت مالی جامعه از حکومت
۲. حمایت سیاسی جامعه از حکومت
۳. مدیریت یا نظارت اقتصادی حکومت بر جامعه
۴. مدیریت (سیاسی) حکومت بر جامعه
محتوای ارتباط بین دو بخش سیستم بر خلاف سیستم های مکانیکی یا ارگانیک ساده، تنها از نوع مبادله ماده و انرژی نیست، بلکه مبادلات غیر مادی نظیر مبادله اطلاعات را نیز شامل می شود. شاید بتوان چهار متغیر فوق را در عوامل کلی تر و با شمار کمتر خلاصه نمود یا به عوامل جزئی تر با شمار بیشتر تفکیک کرد.
از میان چهار عاملی که ذکر شد تنها عامل اول یعنی حمایت مالی جامعه ( مردم) از حکومت دارای جنبه کمی و مادی است، ولی در مورد بقیه چنین حکمی را نمی توان تعمیم داد. در ادامه مطلب آورده ایم : این مسئله وضعیت بالنسبه مشخصی را پیش رو می گذارد به نحوی که با بررسی کمی متغیر اول و سنجش آن می توان وضعیت تعادلی یا پایداری سیستم را تا حدودی موثر مورد تحقیق قرار داد. زیرا واضح است این عامل در تعامل و تعادل، سه عامل دیگر را تحت تاثیر تعیین کننده خود دارد .
ناقد محترم در نوشته ای که بدان اشاره شد دیاگرام بالا رامتفاوت با آن چه که مابیان داشته ایم معرفی می کند، او آن را ارائه مدل موفق یک جامعه سالم از قول ما اعلام می کند. حال آن که هدف از دیاگرام توصیف جامعه ای متعادل و به دور از بحران سیستمیک است یعنی همان وضعیتی که قریب به اتفاق تمامی کشور ها در جهان از آن برخوردارند ، اصطلاح مدل موفق و سالم که ناقد محترم بدان اشاره دارد معلوم نیست از کجا آمده است . در کتاب و در ادامه همین بحث آورده ایم وابستگی عیان و آشکار مالی هر حکومت به مردم ، یک شرط مهم حیاتی برای برقراری یک تعادل سیستمی است . در نبود این تعادل، که بر اثر نبود وابستگی مالی حکومت به مردم ، پیش خواهد آمد ، نا پایداری سیاسی و اجتماعی و حتی وقوع انقلاب، غیر قابل اجتناب خواهد بود و ما انقلاب ۵۷ را از ناحیه همین کاستی دانسته ایم . فروپاشی و بحران مداوم در کشورهای عراق و لیبی و نا آرامی های الجزایر طی دهه های اخیر و و نامرادی سال های متوالی در کشور ونزوئلا را نتیجه همین کاستی اعلام نموده ایم .
هدف جدی ما در مورد ایران پیشنهاد راه حلی بود تا فضای جامعه بحران زده ما را آماده اصلاحاتی عمیق کند که آن ملازم با دست کشیدن اقتصاددانان رسمی کشور از نوعی جمود فکری است که بدان مبتلایند و خوشبختی و سعادت مردم ما را با وضعیتی خطرناک مواجه ساخته اند. . جمود فکری که بدان اشاره شد سخنی بی محابا نیست بلکه اعتراض بسیار موکد به برداشت نادرست و خطرناک آنان یعنی غیر مالیات دانستن درآمدهای ناشی از نفت و گاز کشور
است . اقتصاددانان رسمی ما طی نیم قرن اخیر همیشه به طور آشکار درآمدهای نقد و کلان حاصله از منابع انرژی فسیلی .در ایران را مطابق الگوی کهنه یی که دارند ، درآمدی غیر مالیاتی برای دولت به حساب آورده اند. و تنها درآمد ارزی نفت و گاز نیست که چنین به شمار آورده می شود بلکه تاکید می کنیم که درآمدهای ریالی حاصله از مصرف داخلی نفت و گاز را نیز ، شامل می شود .
نکته ای که کم و بیش برایمان مشخص شده این است که اقتصاددانان رسمی کشور، آگاهی مردم از وجود رقمی هنگفت را که سهم سالیانه هر خانوار از درآمد های نقد و آماده مربوط به نفت و گاز ملی شده است بی فایده دانسته ، تاثیر این آگاهی بر افکارعمومی و تاثیر آن در میان ده ها میلیون جمعیت عاقل و بالغ را، دست کم می گیرند ، این مطلب که هرسال با صدور قبض و رسید مالیاتی ، مردم و یا سرپرستان خانوار در ایران ، به طور واضح و روشن از دهش خود به دولت و حکومت آگاه شوند را غیر ضرور می دانند ، یعنی در عمل انکار می کنند که اگر مردم بدانند چه به دولت خود می دهند، آگاه می شوند چه چیز را از دولت خود طلب کنند .
– ناقد آنگاه تعبیر های شگفت دیگر از هدف نویسنده کتاب را ارائه می دهد :
او می گوید هدف کتاب اینست تا بگوید ، اقتصاددانان هستند که باید به وضعیت بحرانی کشور پایان دهند . بر خلاف حرف ایشان نظر مولف این نیست، مولف اعتقاد دارد با برداشته شدن چشم بندی که اقتصاددانان با تعریف نادرست از میراث نقد و هنگفت نفت و گاز ، در پنجاه سال اخیر بر چشم مردم بسته اند ، باعث خواهد شد مردم خود به وضعیت بحرانی کشور پایان دهند .
او در جایی دیگر می گوید نویسنده کتاب معتقد است اقتصاددانان نباید به یارانه گرفتن مردم اعتراض کنند !! شاید این گفته منتقد تا حدودی درست باشد و حق را باید به ایشان داد که نویسنده کتاب چنین اعتقادی دارد ، اما بایستی بدانند که اصطلاح نادرست یارانه ، ایشان را هم مانند بسیاری دیگر به اشتباه انداخته است . او باید این را به درستی درک کند که وجه پرداختی به مردم فقط کسری کوچک از سهم سرانه خانوار ایرانی از ثروت نقد و هنگفت نفت و گاز است نه یارانه ! به مدت نیم قرن هیج بخشی از این سهم به مردم داده نشد و خرج کرد این مالیه هنگفت فقط توسط دولت ها صورت گرفت . تنها در سال های اخیر مردم مختار شده اند که فقط و فقط ، کسری کوچک از این سهم را به اختیار خود هزینه کنند . دولت ها به مدت پنجاه سال با هزینه کرد تمامی این ثروت دستاوردی بسیار پایین تر از حد انتظار برای ما داشته اند . ناقد محترم شاید هیچ زمان نیاندیشیده که مردم در هزینه کرد این بخش کوچک ثروت نفت و گاز ، بسیار موثر تر از دولت ها عمل کرده اند .
نویسنده نقد ابراز می کند که مولف کتاب معتقد است ” اقتصاددانان انتظار نداشته باشند که دولت ها برنامه توسعه را با کمک درآمد نفتی به پیش برند در عوض تاکید داشته باشند که امر توسعه فقط با اتکا به مالیات دریافتی از مردم پیش می رود . ” اظهار ناقد محترم در اینجا متناقض است و کمی عجیب به نظر می رسد چرا که نویسنده کتاب معتقد است درآمد حاصله از نفت و گاز مالیات اصلی مردم به دولت است .
ناقد در ادامه با برداشتی دیگر می گوید مولف کتاب اقتصاددانان را موظف می داند تا دولت ها را به اخذ مالیات بیشتر ترغیب نکنند . باید گفت این هم اظهار نظر عجیبی است و دستگیرمان نشد از کجا چنین استنباطی پیش آمده است . حال آن که مولف در همه جا این درخواست از اقتصاددانان را دارد ، تا آنها درآمدهای نفتی را که به واقع بخش اصلی دهش مردم ؛ از فقیر و غنی به دولت است؛ مالیات بشناسند تا از این راه معلوم شود عمده مالیات را چه کسانی به دولت می دهند و نگاه هوشمندانه نشان خواهد داد اغنیا در مقایسه با مردم نادار رقمی ناکافی را به دولت پرداخت می کنند .و در صورت اصلاح رای اقتصاد دانان در مورد نفت و گاز ، دولت ها به دریافت مالیات بیشتر از اغنیا قانع می شوند .
ملاحظه می فرمایید استنباط ناقد محترم از واقعیتی که از سوی مولف مطرح می شود کاملاً وارونه است
.
در ادامه همین اظهارات ناقد می گوید مولف کتاب اعتقاد دارد و می گوید ” وظیفه اقتصاددانان است که کنترل ماشین اقتصاد کشور را در دست گرفته سیاستمداران را هدایت کنند ” . ناقد محترم دلیل استنباط عجیب خود را به این نکته ربط می دهد که مولف دو بار در کتابش به یک مثال تاریخی مراجعه می کند و می گوید تمدن روم باستان را مسمومیت ناشی از لوله های سربی بر زمین زد ” .
استنباط ناقد با آن چه که مولف قصد بیان آن را در کتاب دارد بسیار متفاوت است . اول این که استفاده از یک ایزوتوپ سمی مربوط به فلز سرب در شبکه های آبرسانی شهر باستانی رم ، در گذشته های دور که شهر رم پایتخت روم غربی است، یک نظریه علمی و تاریخی است و امروزه از جانب تعداد قابل توجهی از مورخان و دانشمندان به قوت مطرح می شود . مولف در کتاب خود این سوژه را مطرح می کند و ناقد موکداً به این قول از زبان مولف اشاره می کند ؛ درست یا نادرست ، هدف نگارنده از گفتن ” درست یا نادرست ” یعنی حتی اگر نقش سرب را در سقوط زودهنگام امپراتوری روم ، نوول و یا رمانی ساختگی فرض کنیم ، باز هم این قصه به زندگی واقعی ما مردم ایران شباهت دارد . تعریف نادرست اقتصاددانان از درآمد های نفت و گاز ایران که از مقطع دهه های آخر قرن بیستم تا امروز ؛ به مدت نیم قرن درآمدی بسیار هنگفت و نقد بوده است و غیر مالیات برشمردن این میراث نقد ، به واقع بستن چشم مردم بود و هست . ابلاغ سالیانه مبلغ و یا همان رقم سرانه مربوط به هر خانوار در صورتی که درآمد های نفت و گار مالیات مردم شناخته شوند ، نظارت عمومی نیرومندی را بر هزینه کرد صدها میلیارد دلار میتوانست با خود بیاورد . الگوی کهنه اقتصاددانان رسمی ما در توصیف این درآمدهای عظیم ، ماهیت مالیاتی این درآمد را ناشناخته باقی گذاشت . درآمدهای هنگفت حاصله از نفت و گاز در منظر دولت ها ، در عمل نه آمده از سوی مردم بلکه خدادادی است و به نوعی بلاصاحب به نظر می رسد ، پاسخگویی دولت ها در قبال هزینه کرد این ثروت هنگفت همیشه کم رنگ بوده است و این به سعادتمندی مردم ایران آسیب رساند ه است . افسوس ، اقتصاددانان رسمی کشور از درک و فهم این نکته مهم تا کنون سرباز زده اند .
ناقد محترم موضوع ارزیابی کتاب را پیش می کشد و نگارنده را از این که به نقش مخرب سوخت های فسیلی بی اعتنایی می کند مورد انتقاد فرار می دهد . با نگاه احترام آمیز به این سخن ایشان باید گفت شما حقیقت را در مورد نفت
و محیط زیست بازگو نموده اید اما موضوع بحث کتاب مطلب دیگری است و هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد !
ایشان در ادامه می نویسند : ” مولف بدون کوچکترین مطالعه و تعمق در باره تکامل علم اقتصاد و امر سیاسی – احکامی را صادر می کند که حد اکثر در بهترین حالت رهنمودهایی برای علم حسابداری است .” در جایی دیگر و در انتهای مقاله نیز می گوید که برای مولف کتاب تحلیل طبقاتی وجود ندارد . می پرسیم برادر من ! سخنی را که لازم نیست چرا باید گفت . در تعمیر و راه اندازی موتور و در اشاره به عیب وسیله نقلیه شما ، آیا جناب استاد کار بایستی از قوانین علم مکانیک ،از قوانین ترمودینامیک ، چرخه کارنو و یا از سابقه موتور های احتراق داخلی برایتان سخنرانی کند ؟ البته که لازم نیست و در مثل هم مناقشه نیست . قضیه ای که ناقد پیش کشیده است شمار دندان های اسب نیز هست و حکایتی از بیکن را به خاطرمان می آورد که در قرن چهاردهم میلادی میان طلاب روزگار مطرح بود و برای دانستن شمار دندان های اسب به جای یک مشاهده ساده ، کتاب های بی شمار زیر و رو می شد.
!! .
نویسنده نقد در جایی می نویسد مولف از همان ابتدا حساب نفت و گاز را از بقیه محصولات معدنی جدا می کند و ادامه می دهد و می پرسد معلوم نیست چرا ؟ این پرسش سوء تفاهمی بزرگ از سوی ناقد محترم را بر ملا می کند . ایشان از ارزیابی نقش مردم و یا نقش نیروی ملی کار در استخراج معادن و یا اصولاً در تولیدات ملی غافل ، از واقعیتی بسیار مهم بی خبر است . در کتاب و در اولین مقاله ، مولف به این نکته می پردازد که در زمینه تولید نفت و گاز ایران ، فقط یک هزارم نیروی کار کشور در معادن مربوط به آن ها اشتغال دارند و اساساً این تعداد بسیار قلیل ، دهه ها تامین کننده بیش از نود در صد نیاز مالی دولت و حکومت در ایران بوده اند و هستند . یعنی این وضع در نیم قرن اخیر ایران همیشه تداوم داشته است . اهمیت کدام معدن و کدام زمینه تولید را می شود با نفت و گاز مقایسه نمود ؟ اگر ناقد محترم عنایت نشان دهد ، برای او قابل درک خواهد شد که نفت و گاز، پیوند مالی دولت و حکومت در ایران را به بدنه اصلی نیروی ملی کار ، در امر تامین منابع درآمدی بودجه ، بگونه ای کاملاً محسوس گسسته و پیوند مالی بسیار با اهمیتی را ازمیان برده است .اما مالیات انگاری درآمد نفت و گاز ، پیوند مالی بین حکومت و مردم را دوباره احیا می کند . روشن است مالیات برشمردن این درآمد ها که ده ها و صدها میلیارد دلار است ، آگاهی مردم و اعمال نظارت عمومی به خرج کرد این مالیه عظیم را فراهم می کند ، در حقیقت غفلت اقتصاددانان ما ، نظارت عمومی ( نظارت مردم ما) را در ابعاد ملی حذف نموده است .
ناقد محترم در جایی به نام آقای محمد مالجو اقتصاددان چپ گرا اشاره دارد و مولف را به بی اعتنایی به نظرات ایشان متهم می کند . اما آنچه که در کتاب آمده این مطلب است : نکته سنجی های ضد سرمایه داری امثال آقای مالجو ریشه ها و مشکلات ویژه ایران را آشکار نمی کند ،
طنز گونه در کتاب گفته شد که زشتی شتر اقتصاد ما ، فقط همان ها نیست که آقای مالجو و امثال او می گویند بلکه وجهی فوق العاده نیز بر آن اضافه است و آن یک ور افتادگی کوهان شتر اقتصاد ما است که از چشم همه ، پنهان مانده است !!